تحقیق معراج جسمانى حضرت رسول اکرم صل الله علیه وآله ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده
تحقیق معراج جسمانى
بدان که آیه اشاره به معراج رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است و اخبار در کیفیّت معراج و سیر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و آنچه که در معراج دیده است مختلف است، در عین حال همهى اخبار اتّفاق بر وقوع آن داشته و نیز حاکى است از این که آن یکى از معجزات رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى باشد.
بین علما نیز اختلاف است در این که آیا معراج با بدن طبیعى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بوده یا با بدن مثالى و روح حضرتش تحقّق یافته است؟!
فلاسفه منکر معراج با بدن جسمانى هستند، زیرا معتقدند که جسم ملکى نمىتواند در عوالم ملکوتى داخل شود و نیز چنین وقوعى موجب خرق و التیام در آسمانها مى گردد که محال است.
ولى متشرّعین در پیروى از ظاهر اخبار وقوع را با بدن طبیعى مىدانند بدون این که وجه صحّت آن را بیان کنند، از سوى دیگر برهان فلاسفه بر امتناع معراج جسمانى قوى است.[۸] نیز بر معراج ایراد گرفته اند که در کوتاهترین زمان صورت گرفته است هم چنان که روایت شده است که به نحوى بوده که گرمى رختخواب در بستر آن حضرت هنوز باقى بوده و حرکت حلقهى در هنوز ساکن و آرام نشده بوده و آب آفتابه که در حین عروج رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در اثر سقوط بر زمین ریخت هنوز وقت برگشتن از معراج کاملا نریخته بود، و این در حالى است که آنچه را که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در معراجش دیده و براى ما نقل فرموده، و آنچه که از نمازها و مخاطبات و حرف زدنها در معراج اتّفاق افتاده جز در یک زمان طولانى ممکن نیست.
پس چگونه باید این مطالب را تحلیل و جمعبندى کرد؟! و نیز اشکال شده است که وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به قرب الهى رسید على علیه السّلام او را مخاطب قرار داد و على علیه السّلام دستش را از پشت پرده و حجاب دراز کرد و در غذا با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مشارکت نمود و على علیه السّلام در حین سیر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله راه را بر او بست و همه اینها دلالت مىکند بر این که على علیه السّلام باید از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله کاملتر باشد با این که على علیه السّلام تابع آن حضرت بوده است و تابع نمى تواند از متبوع کاملتر باشد!
تحقیق و رفع اشکال
تحقیق این مطلب به نحوى که شکى در وقوع معراج با بدن طبیعى باقى نماند و سایر اشکالهاى بیان شده برطرف گردد نیاز بر ذکر مقدّمه اى دارد که به واسطه آن زمینه جهت ارایهى مطلب فراهم گردد.
بنابراین مىگوییم: عالم تنها در این عالم محسوس که از آن به عالم طبع تعبیر مىشود منحصر نمىباشد، بلکه فوق این جهان عالم برزخ است که بین عالم طبع و عالم مثال است.
عالم برزخ بر عالم طبع حکومت دارد و در آن هر گونه که بخواهد تصرّف مىکند، مىتواند زنده کرده و بمیراند، معدوم را ایجاد و موجود را معدوم سازد، محسوس را پوشانیده و غیر محسوس را با آب و رنگى جلوه گر کند که طىّ الارض، بر روى آب راه رفتن، داخل شدن در آتش و سالم بیرون آمدن از آن و هم چنین قلب ماهیّتها از همین قبیل است.
کما این که از همین قبیل است طىّ زمان، هم چنان که در اخبار وارد شده: امام معصوم علیه السّلام به منافقى فرمود: سگ شو سگ شد، و بر یکى فرمود تو بین مردان زن هستى، زن شد.
هم چنین منافق دیگرى قلب ماهیت از معصوم علیه السّلام را انکار کرد، سپس به سوى نهرى رفت تا خود را بشوید و غسل کند، پس داخل شد و بدن خود را در آب فروبرد از آب که بیرون آمد خود را زنى دید در ساحل دریا نزدیک قریه اى مجهول و ناشناس، داخل روستا گردید و ازدواج کرد، مدّتى خانه دارى نمود و فرزندانى از او متولّد شد، تا این که روزى از خانه بیرون آمد و رفت تا در آن دریا غسل کند و داخل آب شد و بدن خود را در آب فروبرد، و وقتى از دریا بیرون آمد خود را بر همان نهرى دید که در سابق به آنجا آمده بود و آن نهر را مى شناخت و دید که لباسهایش همان جاست و به همان وضعى که گذاشته بود دست نخورده مانده است، لباسهایش را پوشید و به خانه اش رفت، اهل خانه اصلا متوجّه غیبت او نشدند چون تمام این کارها در مدّت کوتاهى انجام گرفت.
امثال اینگونه داستان از تابعین صادق و پیروان راستین معصوم علیه السّلام نیز دیده شده است که در واقع بسط و گسترش زمان است ممکن است وقوع چنین وقایعى در عالم ملک هم باشد.
هم چنان که نقل شده است براى زنى چنین اتّفاقى رخ داد، و او جریان واقعه را براى جماعتى نقل کرد منکر شدند فرزندان آن زن را از شهر دور آورده و نشان دادند با این که آن زن از شهر خودش به مدّت یک ساعت غیبت نکرده بود، ممکن است این قضایا از قبیل بسط در دهر و روزگار باشد، بدون این که در زمان تصرّفى بشود و ممکن است وقوع این کارها در عالم ملکوت باشد.
امّا فوق عالم برزخ عالم مثال است که مىتواند تصرّف در برزخ و طبع بکند، و فوق آن عالم نفوس کلّیّه است که از آن به عالم تدبیرکنندهى امر «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» تعبیر مى شود و فوق آن عالم ارواح است که از آن به «الصَّافَّاتِ صَفًّا» تعبیر مىشود و در لسان اشراقیین به ارباب انواع ورا باب طلسمات تعبیر مى شود، و فوق عالم ارواح عالم عقول است که از آن به عنوان عالم قرب «مقرّبین» تعبیر مىشود، و فوق آن کرسى است و فوق کرسى عرش است، که سریر و تخت ملک متعال است، و آن دو بین وجوب و امکان قرار دارند (نه واجب است و نه ممکن) بلکه از امکان بالاتر و از وجوب پایینتر است.
هر یک از عالمهاى ذکر شده داراى احاطه، تصرّف و حکومت بر جمیع چیزها و عوالمى است که پایینتر از خود قرار دارند.
پس هرگاه یکى از آن عوالم بر عالم پایینتر از خودش غالب شود عالم پایینتر تحت حکم آن قرار مىگیرد و حکم خودش را از آن زائل مى نماید.
و نیز بدان که انسان مختصرى از آن عالم است و در برابر آن داراى مراتبى است و هر مرتبهى بالاترى بر پایینتر از خودش حکومت دارد و از این جهت با عالم کبیر فرقى ندارد، چنانچه در حکومت نفس بر بدن و قوا این مطلب را مشاهده مى کنیم ولى این مراتب در بیشتر موارد بالقوّه است، و آنچه که بالفعل است همان نفس مجرّد است که در مقابل عالم نفوس است و این عالم نفس در نهایت ضعف است، به نحوى که هیچ نوع تصرّفى در بدنش جز آن مقدار که خداوند در سرشت و فطرت او قرار داده نمى توان داد تا چه رسد بر غیر بدن خودش.
پس هرگاه بعضى از آن مراتب به فعلیّت برسد، چنانچه در بیشتر انبیا و اولیا علیهم السّلام چنین است، یا همهى آن مراتب به فعلیّت برسد، هم چنان که در خاتم الانبیا صلّى اللّه علیه و آله و صاحبان ولایت کلّى چنین است مى توانند در بدنهایشان هر طور بخواهند تصرّف کنند.
(علاوه بر این) همین طور مى توانند در سایر اجزاى عالم هم تصرّف نمایند، هم چنان که از انبیا و اولیا علیهم السّلام طىّ مکان، زمان، راه رفتن بر روى آب و هوا، داخل شدن در آتش، زنده کردن مرده، قلب ماهیتها و غیر اینها روایت شده به حدّى که نمى توان منکر شد و اخبار نسبت بر مجموع این مطالب متواتر است اگر چه نسبت بر تک تک عنوانهاى بیان شده به حدّ تواتر نرسیده است.
امّا تصرّف در بدن طبیعى به نحوى است که مى تواند آن را از حکم امکان خارج و در عالم عرش داخل نماید که آن فوق امکان و فوق عالم عقول و ملائکهى مقرّبین است.
همان طورى که روایت شده است: جبرئیل علیه السّلام از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در معراج عقب ماند و گفت: اگر به اندازهى یک انگشت جلو مى آمدم مى سوختم با این که جبرئیل علیه السّلام از عالم عقول مقرّبین است.
پس اگر این تصرّفات از خواصّ خاتم کلّ در رسالت و نبوّت و ولایت است، و آن از ویژگیهاى خاصّ پیامبر ما صلّى اللّه علیه و آله است که هیچ کس در این مورد مشارکتى با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ندارد، نه نبىّ مرسل، و نه خاتم اولیا علیه السّلام و از همین جهت است که معراج جسمانى با کیفیّت مخصوص را از خواصّ نبىّ ما صلّى اللّه علیه و آله قرار داده اند.
چون معراج با کیفیّت امرى است که از ممکن فوق آن تصوّر نیست و از سوى دیگر این کار ممکن نیست مگر در وقتى که عالم فوق امکان بر بدن غلبه کند، و این غلبه به آسانى براى هر کس و در هر زمان ممکن نیست.
لذا گفته اند که معراج براى نبىّ صلّى اللّه علیه و آله فقط دو مرتبه اتّفاق افتاد، در حالى که براى بعضى از عرفا نسبت داده شده است که فرموده: من در هر شب هفتاد مرتبه عروج مى کنم.
و معراج به وسیلهى روح امرى است که براى خیلى از مرتاضان روى مى دهد، بلکه در اخبار وارد شده که نماز معراج مؤمن است.[۹] حال که این مقدّمه مقرّر گشت مى گوییم: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با بدن طبیعى اش عروج کرد و عبا بر دوش و نعلین بر پایش بود، تا بیت المقدّس رفته و ازآنجا به آسمانها، و از آن به ملکوت و از آن به جبروت و از آن بر عرش که فوق امکان است سیر نمود و در این سیر جبرئیل علیه السّلام از او عقب ماند، چون از عالم امکان بود و راهى بر ما فوق آن نداشت، چه هر یک از فرشتگان مقام معلومى دارند که از آن فراتر نمى روند بر خلاف انسان که بالا و بالاتر مى رود.
با معراج جسمانى خرق آسمانها هم لازم نمى آید به علّت غلبهى ملکوت که حکم ملک از بدن حضرت برداشته بود لذا شگفت نبوده است که بدن طبیعى به سوى ملکوت و جبروت عروج نماید، چون حکم ملک بلکه حتّى حکم امکان هم از او ساقط شده بود در حالى که عین او باقى بوده است.
و نیز کثرت وقایع معراج عجیب نیست زیرا از قبیل گسترش و بسط دهر (روزگار) است با کوتاهى زمان.
چنانکه خداى تعالى فرمود: وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ[۱۰] و نیز فرموده: فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ[۱۱] بنابراین یک ساعت از دهر و (روزگار) در مقابل یک زمان هزار ساعت از زمان مى شود، یا همانند پنجاه هزار ساعت مىشود، و سخن گفتن على علیه السّلام و دست دراز کردن او از پشت پرده به سبب مقام علوى على علیه السّلام است نه بدن طبیعى او.
فضیلت معراج بر این است که با بدن طبیعى انجام شده، و روى همین جهت است که معراج از خواصّ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است و در آن على علیه السّلام شرکت نکرده است،[۱۲] از این آیهى فضیلت و برترى پیامبر ما صلّى اللّه علیه و آله بر موسى ظاهر مىشود، چون سیر رسول خدا به سوى خدا از اثر سیر دادن خدا بود، و سیر موسى به سوى خدا از جانب خودش بود.
خداوند متعال بعد از آن که حضرت موسى علیه السّلام در خواست مىکند[۱۳] پاسخ لَنْ تَرانِی[۱۴] مىشنود هرگز نتوانى دید که منتفى بر نفى ابد است در حالى که بدون درخواست پیامبر ما صلّى اللّه علیه و آله دیدن را منحصرا بر آن حضرت اختصاص داد.
یعنى محمّد صلّى اللّه علیه و آله به حقیقت شنیدن و دیدن متحقّق شده بود به نحوى که هیچ گوشى نبود مگر گوش پیامبر و هیچ چشمى نبود مگر با تحقّق به حقیقت اسما و صفات که مشاهدهى آنها را از موسى نفى نمود.
لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا تا از آیات و نشانه هایمان بر او بنمایانیم، او با این نشان دادن آیات آنها را دید و رویت محقّق گردید.
پس طورى شد که هیچ شنوده و دیده اى نبود مگر این که او سمع و بصرش بوده باشد بنابراین بر حالتى رسید که در حقّش گفته شود: إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ بنا بر آنچه که گفته شد این قول خداى تعالى پاسخ از پرسش حال رسولش صلّى اللّه علیه و آله بعد از ارایه دادن آیات و نشانه هاست.
گویا که گفته شده باشد که حال رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بعد از نشان دادن آیات چگونه بود؟ که فرماید: بر آیات، اسما و صفات متحقّق شد.
[۸] ما به زودى در این مورد تحقیق خواهیم کرد ان شاء اللّه تعالى.
[۹] الصلاه معراج المؤمن
[۱۰] سورهى حج آیهى ۴۷
[۱۱] سورهى سجده آیهى ۵
[۱۲] اخبار معراج و کیفیّت وقایع آن در کتابهاى مفصّل مذکور است.
[۱۳] سورهى الاعراف آیهى ۱۴۳: قال رب ارنى انظر الیک.
[۱۴] سورهى الاعراف آیهى ۱۴۳.
ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الإسراء۱-۲۲