حکایت زنای اشراف یهود ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره مائده آیه۲۲-۴۷
شأن نزول
از امام باقر (ع) و جماعتى از مفسران است که: زنى شرافتمند از یهود خیبر بامردى از اشراف یهود، زنا کرد. این زنا محصنه بود و یهودیان خیبر از سنگسار کردن ایشان دلخوش نبودند. نوشتند به یهودیان مدینه، که این موضوع را از پیامبر گرامى اسلام سؤال کنند، شاید آن بزرگوار، حکم سنگسار را تغییر دهد. کعب بن اشرف، کعب بن اسید، شعبه بن عمرو، مالک بن صیف، کنانه بن ابى الحقیق و … خدمت او آمده، عرض کردند: حکم زناى محصنه را براى ما بیان کن. فرمود: آیا بحکم من راضى خواهید شد؟ گفتند:
– آرى.
جبرئیل نازل شد و حکم سنگسار را بیان کرد و پیامبر گرامى، حکم را باطلاع آنها رسانید ولى آنها از قبول آن خوددارى کردند.
جبرئیل گفت:
– ابن صوریا را میان خود و ایشان، قرار ده. ضمناً خصوصیات وى را براى پیامبر وصف کرد.
پیامبر فرمود:
– آیا ابن صوریا را که ساکن فدک است و مردى سفید رو و بیمو و یک چشم است، مىشناسید؟
گفتند:
– آرى.
فرمود:
– او چگونه مردى است در میان شما؟
گفتند:
– او عالمترین مردى است که در روى زمین باقى مانده و بدستورات دینى موسى آگاه است.
فرمود:
– بدنبال او بفرستید.
آنها شخصى را فرستادند و ابن صوریا را بیاورد.
پیامبر گرامى به او فرمود:
ترا سوگند مىدهم به خداى یکتایى که تورات را بر موسى نازل کرد و دریا را براى شما شکافت و شما را نجات بخشید و آل فرعون را غرق کرد و سایه ابر را بر شما گسترد و ترنجبین و بلدرچین براى شما فرستاد آیا در کتاب شما حکم سنگسار کردن در مورد زناى محصنه، وجود دارد، گفت:
– آرى. به خدایى که مرا بیاد او افکندى، اگر نمىترسیدم که خداى تورات مرا بسوزاند، دروغ میگفتم یا مطلب را تغییر مىدادم، ولى بگو که این مطلب، در کتاب تو چگونه آمده است؟
فرمود:
هنگامى که چهار شاهد عادل، بر این عمل زشت، گواهى دهند و بگویند که آلت تناسلى مرد را- همچون میل در سرمه دان- دیدهاند، سنگسار کردن واجب میشود.
ابن صوریا گفت:
– در تورات نیز خداوند همین طور دستور داده است.
پیامبر به او فرمود:
– براى اولین بار چگونه حکم خدا را زیر پا گذاشتید؟
پاسخ داد:
– هر گاه بزرگى زنا مىکرد، او را وامیگذاردیم و هر گاه بیچارهاى زنا مىکرد، حدّ را بر او جارى مىکردیم، سرانجام زنا در میان اشراف شایع شد، تا اینکه پسر عموى پادشاه ما نیز زنا کرد. ما او را سنگسار نکردیم. دیگرى زنا کرد. شاه میخواست او را سنگسار کند، قبیله او گفتند:
– نباید این مرد را سنگسار کنى، جز اینکه نخست پسر عمویت را سنگسار کنى.
در این وقت ما جمع شدیم و گفتیم: باید حکمى درست کنیم که پایینتر از سنگسار و در حق شریف و غیر شریف، قابل اجرا باشد. از اینرو قرار بر این شد که زنا کاران را چهل ضربه شلاق بزنیم و رویشان را سیاه کنیم، آن گاه آنها را وارونه سوار بر الاغى کنیم و در شهر بگردانیم.
یهودیان به ابو صوریا گفتند:
– تو شایسته نیستى که این مطالب را براى او بگویى، لکن چون غایب بودى نخواستیم از تو غیبت کرده باشیم.
ابن صوریا گفت:
– او مرا به تورات سوگند داد و اگر سوگند نداده بود، این مطالب را با او در میان نمىگذاشتم.
پیامبر دستور داد:
– آن زن و مرد یهودى اشرافى را در جلو در مسجد، سنگسار کردند و گفت:
– خدایا، من نخستین کسى هستم که حکم ترا- پس از آنکه یهود از بین برده بودند- زنده کردم.
از اینرو این آیه نازل شد:
– یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (آیه ۱۵ همین سوره) ابن صوریا برخاست و دست بر زانوان پیامبر نهاد و گفت:
– اینجا جایى است که بخدا و تو پناه آوردهام، سایر چیزها و مطالبى که از بیان آنها خود دارى کردهاى، براى ما بیان کن.
پیامبر از این کار خود دارى کرد.
سپس ابن صوریا درباره خواب پیامبر سؤال کرد.
فرمود:
– چشمان من بخواب مىروند ولى دلم بیدار مىماند.
ابن صوریا گفت،- راست گفتى. اکنون درباره کودکى مرا خبر ده، که فقط شبیه پدر است یا مادر.
فرمود:
– نطفه هر یک از پدر و مادر، بر دیگرى سبقت گرفت، طفل شبیه او میشود.
ابن صوریا گفت:
– راست گفتى. اکنون بگو که پدر را از فرزند چیست و مادر را چه؟
در این وقت پیامبر بیهوش شد و چون بهوش آمد- در حالى که صورتش سرخ شده بود و عرق مىریخت- فرمود: گوشت و خون و ناخن و پیه براى مادر و استخوان و اعصاب و عروق مال پدر است.
ابن صوریا گفت:
– راست گفتى. تو فرستاده خدایى.
ابن صوریا اسلام را پذیرفت و پرسید:
– کدام یک از فرشتگان بر تو نازل میشود؟
فرمود:
– جبرئیل گفت:
– جبرئیل را براى من وصف کن پیامبر جبرئیل را وصف کرد. ابن صوریا گفت:
– گواهى مىدهم که جبرئیل در تورات نیز همین طور وصف شده است و تو پیامبر بر حق خدایى.
پس از اسلام ابن صوریا، یهود زبان به بدگویى او گشودند. هنگامى که خواستند برخیزند، بنى قریظه به بنى النضیر آویخته، گفتند:
– اى محمد، بنى النضیر برادران ما هستند، پدر ما یکى و دین ما و پیامبر ما هم یکى است. هر گاه آنها یکى از ما را بکشند، زیر بار قصاص نمىروند و ۷۰ بار شتر خورما، بعنوان خونبها مىدهند. ولى هر گاه ما یکى از آنها را بکشیم، قاتل را مىکشند و ۱۴۰ بار شتر خورما از ما مىگیرند. هر گاه مقتول زنى باشد، در برابر او مردى از ما را مىکشند و هر گاه مردى باشد، دو مرد از ما را مىکشند و هر وقت بنده اى باشد، آزادى از ما را مى کشند. جراحاتى که بر ما وارد مىکنند، از لحاظ دیه نصف جراحاتى که ما بر آنها وارد مى کنیم، حساب مى کنند. تو میان ما و ایشان حکم کن. در این وقت خداوند آیه سنگسار و آیه قصاص را نازل کرد.