الانعام - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الانعام‏ آیه ۱۴- ۲۴

۳- النوبه الاولى‏

(۶/ ۲۴- ۱۴)

قوله تعالى:

قُلْ‏ [یا محمد] بگو

أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا جز از اللَّه خداى گیرم‏

فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ کردگار آسمانها و زمینها

وَ هُوَ یُطْعِمُ‏ و اوست که میخوراند وَ لا یُطْعَمُ‏ و او را نخورانند،

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ‏ بگو مرا فرمودند

أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ‏ که نخست کس باشم که گردن نهد،

وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ‏ (۱۴) و هان که از انباز گیرندگان نباشى.

قُلْ إِنِّی أَخافُ‏ بگو که من مى‏ترسم‏

إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی‏ اگر گردن کشم از خداوند خویش،

عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ‏ (۱۵) ترسم از عذاب روزى بزرگوار.

مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ هر که آن عذاب از او بگردانند آن روز،

فَقَدْ رَحِمَهُ‏ ببخشود اللَّه بر وى‏

وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ‏ (۱۶) و آنست آن پیروزى آشکارا.

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ و اگر بتو رساند خداى گزندى‏

فَلا کاشِفَ لَهُ‏ باز برنده نیست آن را

إِلَّا هُوَ مگر هم او،

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ و اگر بتو رساند نیکى،

فَهُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱۷) او آنست که بر همه چیز توانا است.

وَ هُوَ الْقاهِرُ اوست فرو شکننده و کم آورنده‏

فَوْقَ عِبادِهِ‏ زبر رهیگان خویش‏

وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (۱۸) و اوست داناى آگاه.

قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ بگو چه چیز است‏

أَکْبَرُ شَهادَهً که گواهى آن مهتر همه گواهیها است؟

قُلِ اللَّهُ‏ بگو که آن چیز اللَّه است‏

شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ‏ گواه است میان من و میان شما

وَ أُوحِیَ إِلَیَ‏ و بمن پیغام کردند

هذَا الْقُرْآنُ‏ این قرآن است

 لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ‏ تا شما را آگاه کنم بآن،

وَ مَنْ بَلَغَ‏ و هر که رسد

أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ‏ شما مى‏گواهى دهید

أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَهً أُخْرى‏ که با اللَّه خدایان دیگرند،

قُلْ لا أَشْهَدُ بگو من بارى گواهى ندهم‏

قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ بگو اوست که خدایى است یگانه،

وَ إِنَّنِی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ‏ (۱۹) و من بیزارم از هر چه انباز می گیرید.

الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ‏ ایشان که ایشان را کتاب دادیم‏

یَعْرِفُونَهُ‏ میشناسند رسول را

کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ‏ چنان که پسران خویش را مى ‏شناسند [که زادند]،

الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ‏ ایشان که [از خویشتن در ماندند و] زیان کار ماندند

فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏ (۲۰) حق مى‏ نشناسند و نمى‏ پذیرند و نمى ‏گروند.

وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ و کیست ستمکارتر بر خود

مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً از آن کس که دروغ نهد بر خداى‏

أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ‏ یا دروغ شمارد سخنان وى،

إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ‏ (۲۱) هرگز نیک نیاید و نه پیروز ستمکاران بر خویشتن.

وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً و آن روز که برانگیزیم ایشان را همه،

ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا پس گوئیم ایشان را که مشرک بودند

أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ‏ (۲۲) کجااند این انبازان با من که مى ‏گفتند بدروغ.

ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ‏ آن گه نبود عذر ایشان که گویند 

إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنکه گویند

وَ اللَّهِ رَبِّنا و باللّه خداوند ما

ما کُنَّا مُشْرِکِینَ‏ (۲۳) که ما هرگز انبازگیران نبودیم با خداى.

انْظُرْ درنگر یا رسول من!

کَیْفَ کَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ‏ چون دروغ گفتند بر خویشتن!

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ‏ و چون گم گشت ازیشان‏

ما کانُوا یَفْتَرُونَ‏ (۲۴) آنچه بدروغ در دنیا میگفتند [و مى‏ورزیدند و در آن بودند]!

 

 

النوبه الثانیه

 

قوله تعالى: قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا- نزول این آیت بآن بود که کافران قریش رسول (ص) را دعوت کردند با دین پدران خویش، رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد که: یا محمد! ایشان را بگو که جز از اللَّه خداى گیرم بمعبودى؟ یا کردگارى شناسم بکار رانى؟ یا مولایى پسندم بنگهبانى؟ یعنى نکنم این، و نپسندم چنین، که کردگار و آفریدگار آسمانها و زمین خداست. «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اى خالقهما ابتداء و انشاء. و حقیقت فطرت ابتداء خلقت است. ابن عباس گفت: معنى فطرت نمى- دانستم، تا آن گه که دو اعرابى خصومت گرفتند در چاهى، یکى گفت: انا فطرتها، یعنى أنشأت حفرها ابتداء، فعلمت انه مبتدى الخلقه، و منه‏ قول النبى (ص): «کل مولود یولد على الفطره».

درین خبر اشکالى است و غموضى، که لا بد است کشف آن کردن، و پرده غموض از روى آن برگرفتن، و بیان کردن، و آن آنست که بنزدیک اهل قدر فطرت درین خبربمعنى دین و اسلام است، بقول ایشان این مناقض است مر آن را که مصطفى (ص) گفت:«الشقى من شقى فى بطن امه، و النطفه اذا انعقدت بعث اللَّه الیها ملکا یکتب اجله و رزقه، و شقى او سعید، و انه مسح ظهر آدم، فقبض قبضه، فقال: الى الجنه برحمتى، و قبض اخرى فقال الى النار و لا ابالى».

و بمذهب اهل سنت اینجا بحمد اللَّه هیچ تناقض نیست، از بهر آنکه معنى فطرت نه اسلام است که ایشان میگویند، بلکه ابتداء خلقت است، قال اللَّه تعالى: فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ اى مبدءها و منشئها، و قال تعالى: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها اى خلقه اللَّه التی خلق الناس علیها فى الابتداء. و آن فطرت آن عهد است که روز میثاق بر فرزندان آدم گرفت، و گفت: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»؟ ایشان گفتند:

«بلى». اکنون هر فرزند که در این عالم بوجود آید، بر حکم آن اقرار اول آید، و مقر باشد که او را صانعى و مدبرى است، هر چند که او را بنامى دیگر میخواند، یا غیر او را مى‏پرستد. در اصل صانع خلاف نیست، یقول اللَّه تعالى: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ‏. خلاف در صفت مى‏افتد، بعضى مر صانع را صفت کنند بچیزى که نه سزاى وى آنست، و بعضى غیر او را مى‏پرستند تا سبب تقریب ایشان بود بوى، و بعضى غیر صانع بصانع اضافت میکنند چون زن و فرزند تعالى اللَّه عن جمیع ذلک علوا کبیرا.

اکنون هر مولود که اندرین عالم، مى‏گوید بر آن عهد و میثاق و گفتار اول مى‏آید، که آن روز گفت: بلى، و ازینجا گفت مصطفى (ص) حکایت از کردگار جل جلاله و عم نواله که:«خلقت عبادى حنفاء، فأحالتهم الشیاطین عن دینهم، ثم تهوّد الیهود ابناءهم، و تمجّس المجوس ابناءهم، اى یعلّمونهم ذلک».

میگوید: من بندگان را بر حکم اقرار اول آفریدم، شیاطین ایشان را از دین بیفکندند. جهودان مر پسران خود را جهودى مى‏آموزند، و گبران همچنین پسران را گبرى مى‏آموزند، و از آن اقرار و عهد مى‏بر گردانند. جهود فرزند خویش را جهودى آموزد، اما جهود نکند، و نتواند، بلکه خداى‏ عز و جل وى را جهود کرد در ازل، و ترسا و مشرک هم چنان.

و بدان که آن بلى گفتن روز میثاق اقرارى مجرد است، که بدان اقرار اندر دنیا حکمى لازم نیاید، و سبب ثواب نباشد، نه بینى که اطفال مشرکان را اندر دنیا حکم پدران و مادران است اندر دین کافرى؟ که فرزندان را از ایشان جدا نکنند، و چون بمیرد بر وى نماز نکنند، و چون بدست مالک مسلمانان افتد بحکم بردگى او را حکم دین مالک دهند، و بر وى نماز کنند چون بمیرد بظاهر حکم، و در کافرى و مؤمنى وى خداى را علم است و بس،

قال النبى (ص) «اعلم بما کانوا عاملین».

وَ هُوَ یُطْعِمُ‏- اى هو یرزق الخلق، کقوله: «یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ».«وَ لا یُطْعَمُ» اى لا یرزق، کقوله: «ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ» قتیبى گفت: معناه ما ارید ان یطعموا احدا من خلقى، لان من اطعم احدا من عیالک فقد أطعمک.

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ‏- اى اول من اخلص العباده فیه من اهل زمانه، وَ لا تَکُونَنَ‏ اى: و قیل‏ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ‏ یعنى لا تکونن مع مشرکى اهل مکه على دینهم.

قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی‏ فعبدت غیره‏ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ‏ و هو یوم القیامه. مَنْ یُصْرَفْ‏ بفتح یا قراءت حمزه و کسایى است و ابو بکر از عاصم، یعنى:یصرف اللَّه عنه العذاب یومئذ. باقى بضم یا و فتح را خوانند، یعنى: من یصرف العذاب عنه یومئذ. میگوید: هر که خداى تعالى از وى عذاب بگردانید در آن روز قیامت، خداى تعالى بر خود واجب کرد که بر وى رحمت کند، و وى را بیامرزد، و ببهشت فرستد، وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ‏ یعنى فازوا بالجنه، و نجوا من النار، و هو الظفر الظاهر.

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ ضرّ اینجا بیمارى است و درویشى و درماندگى بهر بلائى. میگوید: اگر از این انواع بلا چیزى بتو رسد کس را نیست، و نتواند که آن بلاو رنج باز برد مگر خدا، و اگر عافیتى رسد ترا و راحتى و نعمتى، نگر تا آن از خلق نه بینى، که آفریدگار آن خداست که وى بر همه توانا است. این آیت حث بندگان است بر شکر نعمت، و اعتقاد داشتن، که هر چه نعمت است همه موهبت خداست، و اسباب آن بتقدیر خداست، و رساننده آن از بندگان فرا کرده خداست. و همچنین اگر محنتى یا نقمتى رسد، از حکم خدا و تقدیر وى بیند نه از مخلوق، و به‏ قال النبى (ص) لعبد اللَّه بن عباس: «یا غلام! احفظ اللَّه یحفظک. احفظ اللَّه تجده امامک. تعرف الى اللَّه فى الرخاء، یعرفک فى الشده، و اذا سألت فاسئل اللَّه، و اذا استعنت فاستعن باللّه. قد مضى القلم بما هو کائن، فلو جهد الخلائق ان ینفعوک بما لم یقضه اللَّه لک، لما قدروا علیه، و لو جهدوا ان یضروک بما لم یکتبه اللَّه علیک لما قدروا علیه، و ان استطعت ان تعمل بالصبر مع الیقین فافعل، و ان لم تستطع فاصبر، فان فى الصبر على ما تکره خیرا کثیرا. و اعلم ان النصر مع الصبر، و أن مع الکرب الفرج، و ان مع العسر یسرا».

وَ هُوَ الْقاهِرُ- اى القادر الذى لا یعجزه شى‏ء، و لا یعتاض علیه شی‏ء، و لم یزل عالیا لکل شی‏ء، فهو القاهر فى العلو على خلقه، فهو فوق کل شی‏ء، و علا کل شی‏ء، فلا شی‏ء اعلى منه. و معنى القهر الغلبه و الاخذ من فوق، تقول اخذتهم قهرا اى من غیر رضاهم، و یقال: القاهر الآمر بالطاعه من غیر حاجه، و الناهى عن المعصیه من غیر کراهیه، و المثیب من غیر عوض، و المعاقب من غیر حقد، لا یتشفى بالعقوبه، و لا یتعزز بالطاعه. وَ هُوَ الْحَکِیمُ‏ بالعدل منه. فى کل قضاء یکون منه فى خلقه، الْخَبِیرُ بما یعمل خلقه، فلا یخفى علیه شی‏ء من اعمالهم.

قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَهً- مفسران گفتند که مشرکان مکه از این سران و سالاران قریش گفتند: یا محمد! تو دعوى نبوت و رسالت میکنى، و ما را بر دینى مى- خوانى که از جهودان و ترسایان که کتاب داران‏اند پرسیدیم، و از کار تو بررسیدیم، و گفتند:ندانیم او را، و نشناسیم، و ذکر وى بنزدیک ما و در کتاب ما نیست. اکنون کسى را بیار که بر رسالت تو گواهى دهد، و صدق تو ما را معلوم گرداند. رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَهً یقول اى شى‏ء افضل و اعظم شهاده. این را دو وجه است از تأویل: یکى آنست که: قل شهاده اى شی‏ء اکبر؟ بگو چه چیز است که گواهى آن مهمتر و عظیم‏تر همه گواهى است؟ آن گه گفت: قُلِ اللَّهُ‏ هم تو جواب ده، و بگو آن چیز اللَّه است. دیگر وجه آنست که: قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ بگو آن چه چیز است که مهتر و عظیم‏تر همه چیزها است؟ آن گه جواب داد: شَهادَهً قُلِ اللَّهُ‏ یعنى:

قل شهاده اللَّه. بگو یا محمد! بگواهى دادن که آن مهتر چیزى اللَّه است، و در هر دو تأویل این شی‏ء اللَّه است، خویشتن را شی‏ء خواند، هم چنان که جاى دیگر گفت: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ» یعنى خلقوا من غیر خالق؟ یعنى آفریده گشتند بى هیچ چیز؟ خویشتن را در قرآن این دو جاى چیز خواند. و جهم صفوان گفت و اصحاب وى که: نه روا باشد که اللَّه را شی‏ء خوانى، و عرب کسى را چیزى خوانند، چنان که گویند: ما انت؟ چه چیزى تو؟ یعنى من انت؟ که کسى تو؟ و این در قرآن موجود است جایها.

آن گه گفت: شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ‏ اى فهو شهید بینى و بینکم بأنى رسوله.

و گفته ‏اند: قل اللَّه الذى عرفتم بأنه خالق السماوات و الارض یشهد لى بالنبوه. بگو آن خداى که شما معترفید که آفریدگار آسمان و زمین است، بنبوت و رسالت من گواهى مى- دهد، و گواهى دادن وى حجتهاى روشن است که پیدا کرده، و قرآن معجز که بمن فرو فرستاده، و شما از آوردن یک آیت مثل آن فرو مانده. اینست که گفت: وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ‏ و قد ظهر عجزکم عن الإتیان بآیه مثله، اى لأخوفکم یا اهل مکه بالقرآن.

وَ مَنْ بَلَغَ‏- اى و من بلغ الیه القرآن سواکم من العجم و غیرهم من الامم.

وَ مَنْ بَلَغَ‏ این من معطوفست با کاف و میم که در لانذرکم است. میگوید: تاآگاه کنم شما را و هر که رسد، یعنى هر که قرآن بوى رسید محمد رساننده است باو و حجت برو تا روز رستاخیز.

قال النبى (ص): «من بلغه القرآن فکأنما شافهته به»، ثمّ قرأ: لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ‏،

و قال (ص): «یا ایها الناس بلغوا عنى و لو آیه من کتاب اللَّه فانه من بلغته آیه من کتاب اللَّه فقد بلغه امر اللَّه، اخذه او ترکه».

و قال محمد بن کعب القرظى: من بلغه القرآن فکأنما رأى محمدا (ص) و سمع منه. و قال مجاهد:حیثما یأتى القرآن فهو داع و هو نذیر، ثم قرأ: لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ‏، و قال انس بن مالک: لما نزلت هذه الایه کتب رسول اللَّه (ص) الى کسرى و قیصر و النجاشى و کل جبار یدعوهم الى اللَّه عز و جل: لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ‏.

نظیرش آنست که گفت:وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ‏. جاى دیگر گفت: وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ‏.أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَهً أُخْرى‏- استفهام است بمعنى جحد و انکار.

آن گه گفت: قُلْ لا أَشْهَدُ یعنى قل ان شهدتم انتم فلا اشهد انا، إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ‏. الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ‏- این جواب ایشانست که گفتند: ما از جهودان و ترسایان پرسیدیم و ترا مى‏نشناسند، و گواهى نمى‏دهند، رب العالمین گفت: ایشان محمد را نیک مى‏شناسند، و نعت و صفت وى میدانند، که در کتب خویش خوانده‏اند، وى را چنان شناسند که پسران خود را در میان کودکان، پس هر دو اهل کتاب را نعت کرد، گفت: الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ‏ یعنى غبنوا انفسهم‏ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏ یعنى لا یصدقون بأنه رسول.

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً- کیست کافرتر از آنکه بر خداى دروغ بندد؟ و ایشان آنند که اللَّه گفت: وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها. أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ‏- یا دروغ شمارد سخنان وى؟! و ایشان آنند که قرآن را گفتند اساطیر الاولین است، یا معجزات رسول (ص) را تکذیب کردند، و دین وى دروغ‏ شمردند، و ایشان جهودان‏اند و ترسایان. إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ‏- اى لا یسعد من جحد ربوبیه ربه، و کذب رسله. وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً- قراءت یعقوب بیاء است، یعنى:

یحشرهم اللَّه جمیعا المؤمن و الکافر، و المعبود و العابد، ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا- آن روز که رب العالمین همه را برانگیزد و همه را با هم آرد هم مؤمن و هم کافر، هم عامد و هم معبود، و ایشان را سؤال توبیخ کند، گوید: این آلهتکم التی زعمتم فى الدنیا انها شرکائى؟کجااند آن خدایان شما که در دنیا دعوى کردید که انبازان من‏اند؟ و گفتید که شفیعان شما بنزدیک من‏اند؟

ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ‏- اى معذرتهم، ایشان را عذر نبود مگر آنکه گویند:

وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ‏. حمزه و کسایى و یعقوب لم یکن بیا خوانند، و فِتْنَتُهُمْ‏ بنصب. ابن کثیر و ابن عامر و حفص تکن بتا خوانند، و فتنتهم برفع. باقى تکن بتا خوانند، و فتنتهم بنصب. و معنى قرءات همه یکسانست، و حاصل آن توبیخ کافران است بر شرک ایشان آن کس که لم یکن بیا خواند از بهر تقدیم فعل است بر اسم، واو که فتنتهم برفع خواند، فتنه اسم نهد و قول خبر، واو که بنصب خواند فتنه خبر نهد و قول اسم. و پارسى فتنه آزمایش بود، و تأویل آن بر رسیدن بود. معنى آنست که: ثم لم یکن جواب فتنتهم، اى جواب فتنتنا ایاهم، پاسخ بر رسیدن ما از ایشان نبود جز آنکه گویند: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ‏، و آنجا که گفت: وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً معنى آنست که: ایشان خواهند که شرک خود از اللَّه نهان دارند، و نتوانند، و پنهان داشته نماند.

معنى دیگر: ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ‏ اى لم یکن عاقبه افتتانهم بالاوثان، و حبهم لها، الا ان تبرّؤا منها، و قالوا و اللَّه ربنا ما کنا مشرکین. حمزه و کسایى ربنا بنصب خوانند بر معنى دعا، یعنى: یا ربنا! ثم قال: انْظُرْ یعنى اعجب یا محمد! این شگفت نگر کَیْفَ کَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ‏ که چون دروغ گفتند بر خویشتن در آن تبرئت و تزکیت که کردند! وَ ضَلَّ عَنْهُمْ‏ یعنى و کیف ضل عنهم! ما کانُوا یَفْتَرُونَ‏ اى یکذبون على اللَّه ان معه شریکا.

قال مقاتل بن سلیمان: اذا جمع اللَّه الخلائق یوم القیامه و رأى المشرکین معه رحمه اللَّه و شفاعه الرسول، یقول بعضهم لبعض: تعالوا نکتم الشرک لعلنا ننجو مع اهل التوحید، فیقول اللَّه لهم: أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ‏؟ فیقولون: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ‏، فیختم اللَّه على افواههم، و تشهد جوارحهم علیهم بالکفر. فلذلک قوله: وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً یعنى الجوارح. قال اللَّه تعالى: وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ‏ الایه، و قال عز و جل: بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ یعنى کل جوارح الکافر على جسده بالکفر شاهده.

 

 

النوبه الثالثه

 

قوله تعالى: قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا- ابعد ما اکرمنى بجمیل ولایته اتولى غیره؟! و بعد ما وقع علىّ ضیاء عنایته انظر فى الدارین الى سواه؟! پس از آنکه آفتاب عنایت و رعایت از درگاه جلال و عزت بر ما تافت، و بى ما کار ما در دو جهان بساخت، و بمهر سرمدى دل ما بیفروخت، و بزیور انس بیاراست، و این تشریف داد که در صدر قبول گهى مهد ناز ما میکشند که «لعمرک»، گهى قبضه صفت بحکم عنایت بیان صیقل آئینه دل ما مى‏کند که: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ‏، گهى مستوفى دیوان ازل و ابد حوالت قبول و ردّ خلق با درگاه ما میکند که: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا. با این همه دولت و مرتبت و عنایت و رعایت چون سزد که دلم تقاضاى دیگرى کند! یا بدنیا و عقبى نظرى کند! لا جرم دنیا را گفت: «مالى و للدنیا»! عقبى را گفت: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى‏، نه دنیا و نه عقبى بلکه دیدار مولى.

فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏- خدایى که آفریدگار زمین و آسمان است، کردگار جهان و جهانیان است، داناى آشکارا و نهان است، نه روزى خوار است، که روزى گمار بندگان است، وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ‏ له نعت الکرم، فلذلک یطعم، و له حق القدم فلذلک لا یطعم.

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ- چنان که در آفرینش ضر یگانه و یکتا است، در دفع ضرّ هم یکتا است و بیهمتا. اگر عالمیان بهم آیند، و جن و انس دست در هم دهند، تا دردى که نیست پدید کنند نتوانند، یا دردى که هست بردارند بى‏خواست اللَّه راه بدان نبرند. درد و دارو را منهل یکى دان، نعمت و محنت را منبع یکى شناس، کفر و ایمان را مطلع یکى بین، در دایره جمع یک رنگ، در منازل تفرقت رنگارنگ، اینست که آن جوانمرد اندر نظم گفت:

بر دو رخ هم کفر و هم ایمان تراست‏ در دو لب هم درد و هم درمان تر است.

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ‏- شکننده کامهاى بندگان است، و بذات و صفات زبر همه رهیگان است. درویشان را دولت دل و زندگانى جانست. نادر یافته یافته، و نادیده عیان است. یک نفس با حق بدو گیتى ارزان است. یک دیدار ازو بصد هزار جان رایگان است. یک طرفه العین انس با او خوشتر از جانست، او که کشته این کار است، در میان آتش نازانست، و او که ازین کار بى خبر است، در حبس بشریت در زندان است.

الهى! دیدار تو نزدیک است، لکن کار تا بدان نزدیکى بس باریک است. الهى! هر کس بر چیزى، و من ندانم که بر چه‏ام! بیمم همه آنست که کى پدید آید که من که‏ام! الهى! چون او که بر یاد است بتو شاد است، او که بتو شاد است چرا بفریاد است!

آن را که چو تو نگار باشد در بر گر بانگ قیامت آید او را چه خبر!

قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَهً قُلِ اللَّهُ‏- لا شهاده اصدق من شهاده الحق لنفسه بما شهد به فى الاول، و ذلک فى قوله: یُشْهِدُ اللَّهَ‏ فهو شهاده الحق للحق بأنه الحق. روز اول در عهد ازل بگفت راست و کلام پاک ازلى خبر داد از وجود احدى و کون صمدى و جلال ابدى و جمال سرمدى و ذات دیمومى و صفات قیومى. بو عبد اللَّه قرشى گفت:

این تعلیم بندگان است و ارشاد طالبان. بلطف خود بندگان را مى‏درآموزد که بوحدانیت و فردانیت ما همین گواهى دهید بقدر خویش، چنان که ما گواهى دادیم بسزاى خویش، و از راه معارضه برخیزید، تا چون ابلیس مهجور در وهده نیفتید، و قال بعضهم: شهد اللَّه بوحدانیته و أحدیته و صمدیته، و شهد غیره من الملائکه و اولى العلم بتصدیق ما شهد هو لنفسه. خود گواهى داد بخداوندى و بزرگوارى و یکتایى خویش که جز وى کسى سزاى آن شهادت نیست، و خلق را رسیدن بکنه جلال و عظمت وى نیست، و شهادت خلق جز تصدیق آن شهادت حق چیزى دیگر نیست.

جعفر بن محمد گفت: شهادت خلق را بنا بر چهار رکن است: اول اتباع امر، دوم اجتناب نهى، سوم قناعت، چهارم رضا. و گفته‏اند: شهادت خلق سه قسم است: شهادت عام، و شهادت خاص، و شهادت خاص الخاص. شهادت عام خروج است از شرکت. شهادت خاص دخول است در مشاهدت. شهادت خاص الخاص نسیم صحبت از جانب قربت ببهانه وصلت. مخلص همه ازو بیند. عارف همه باو بیند. موحد همه او بیند. هر هست که نام برند عاریتى است، هستى حقیقى اوست، دیگر تهمتى است: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ‏ اى همه تو و بس، با تو هرگز کى پدید آید کس!

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد ۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=