کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۱۸۶-۱۸۷
النوبه الاولى
– قوله تعالى: وَ إِذا سَأَلَکَ- و چون پرسند ترا عِبادِی عَنِّی رهیکان من از من فَإِنِّی قَرِیبٌ من نزدیک ام، أُجِیبُ پاسخ میکنم دَعْوَهَ الدَّاعِ خواندن خواننده را. «اذا دعانی» هر گه که مرا خواند، فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی ایدون بادا که پاسخ کنند رهیکان من چون ایشان را فرمایم، وَ لْیُؤْمِنُوا بِی و بمن بگروند چون ایشان را خوانم. لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ۱۸۶ تا بر راستى و راه راست بمانند.
أُحِلَّ لَکُمْ …- حلال کرده آمد شما را لَیْلَهَ الصِّیامِ در آن شب که دیگر روز آن روزه خواهید داشت الرَّفَثُ إِلى نِسائِکُمْ رسیدن بزنان خویش هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ ایشان آرام شمااند وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَ و شما آرام ایشانید عَلِمَ اللَّهُ بدید خدا و بدانست و خود دانسته بود أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ که شما کژ رفتید در خویشتن فَتابَ عَلَیْکُمْ توبه داد شما را بر آنچ کردید وَ عَفا عَنْکُمْ و عفو کرد شما را، فَالْآنَ از اکنون بَاشِرُوهُنَ مىرسید بایشان، وَ ابْتَغُوا و مىجوئید ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ آنچ خداى شما را روزى نبشت، وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا و میخورید و مىآشامید حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ تا آن گه که پیدا شود شما را الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ تیغ روز مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ از دامن شب مِنَ الْفَجْرِ از بام که شکافد از شب، ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ پس آن گه روزه خویش تمام کنید تا شب، وَ لا تُبَاشِرُوهُنَ و بزنان خود مىرسید وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تا معتکف باشید در مسجدها، تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ این اندازهاست که خداى نهاد در دین خویش فَلا تَقْرَبُوها گرد آن مگردید بدر گذاشتن کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ چنین پیدا میکند اللَّه آیاتِهِ لِلنَّاسِ نشانهاى پسند خویش مردمان را لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ۱۸۷ تا از خشم و ناپسندى وى باز پرهیزند.
النوبه الثانیه
– قوله تعالى: وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی الآیه …- مفسّران گفتند چون آیت آمد که وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ یاران گفتند- یا رسول اللَّه اکنون که ما را بدعا فرمودند کى خوانیم و چون خوانیم؟ بروز خوانیم یا بشب؟ بآوازبلند خوانیم یا نرم خوانیم؟ نزدیک است تا براز خوانیم؟ یا دور است تا بآواز خوانیم؟
رب العزه بجواب ایشان این آیت فرستاد وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی …- آوردهاند در بعضى کتب که چون موسى علیه السّلام با حق مناجات کرد گفت- بار خدایا! دورى تا ترا بآواز خوانم؟ یا نزدیکى تا براز خوانم؟ جواب آمد- که اى موسى! اگر دورى را حدى بنهم هرگز بآن نرسى، و اگر نزدیکى را حدّى بنهم طاقت ندارى، و زیر بار عظمت و جلال ما پست شوى.
پیر طریقت- ازینجا گفت:- الهى از نزدیک نشانت میدهند و برتر از آنى، وز دورت مىپندارند و نزدیکتر از جانى، موجود نفسهاى جوانمردانى، حاضر دلهاى ذاکرانى. ملکا! تو آنى که خود گفتى و چنانک گفتى آنى. بشنو لطیفه نیکو درین آیت: گفتند سؤال هر رونده دلیل حال او باشد، قومى را همه اندیشه مخلوقات و محدثات گرفته بود و ز همت دون چندان در مصنوعات آویختند که خود پرواى صانع نداشتند، و با حقیقت معرفت او نپرداختند، تا یکى از روح پرسید، یکى از کوه، یکى از مال غنیمت، یکى از حال یتیمان، یکى از خمر و قمار، یکى از عذر زنان، لا جرم جواب همگنان بواسطه داد چنانک گفت- یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ الآیه وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ، قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی الآیه. وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً.
اى سید سادات و اى مهتر کائنات! ایشان که فرمود از ما با دیگرى پرداختند، و بقدر همت خود سؤال کردند، همه را تو اى محمد جواب ده! و مقصودهاشان در کنار نه، باز قومى که از ما پرسند و از دوستى ما با دیگرى نپردازند، تخصیص و تشریف ایشان را بجواب واسطه از میان بردارم بخودى خودشان جواب دهم.
فَإِنِّی قَرِیبٌ- نگفت قل انّى قریب- آن گه در تشریف بیفزود گفت: عِبادِی بندگان من، رهیکان من، اضافت ایشان با خود کرد، اگر کعبه سنگین را بآنچ رقم اضافت بروى کشید و گفت- طَهِّرْ بَیْتِیَ چندان شرف یافت که مطاف جهانیان و قبله عالمیان گشت، و از هر جبّارى که قصد آن کرد آزاد شد. پس بنده مؤمن با معرفت و توحید چون این رقم تخصیص و اضافت بروى کشید اولىتر که بکرامتها و رتبتها رسد و گفتهاند- که عبد بر دو قسم است یکى آنست که این نام بر وى افتاد از طریق ایجاد و تسخیر، و برین معنى گفت اللَّه جل جلاله- إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً، و برین اعتبار مؤمن و کافر و صدیق و زندیق را- عبد- گویند.
و قسم دیگر آنست که این نام بروى افتاد از طریق تخصیص و تشریک، چنانک گفت- وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی الآیه …- إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ الآیه، أَسْرى بِعَبْدِهِ الآیه، و عِبادُ الرَّحْمنِ الآیه …، و برین اعتبار اگر فاسقى را گویند یا کافرى را که وى بنده خدا نیست که بنده طاغوت است، و بنده هوى و شهوت روا باشد- و به قال اللَّه عز و جل وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ
وقال النبى- «تعس عبد الدرهم».
أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ- این باز کرامتى دیگر است وابندگان، و فضلى دیگر، که اجابت خود در خواندن و دعا کردن ایشان بست، نه در اخلاص اعمال ایشان. تا اگر مفلسى باشد یا عاصیى که از سر ندامت و شکستگى بى بضاعت طاعت او را خواند، نومید نباشد، و خواندن بنده مر خداى را سه روى دارد- هر سه دعا گویند:
اول آنست که بروى ثنا گوید و بپا کى بستاید، و بیگانگى وى اقرار دهد، چنانک گوید «انت اللَّه لا اله انت، ربنا لک الحمد» هذا و امثاله، و الیه الاشاره
بقوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- «و الدعاء هو العباده».
دیگر وجه آنست که بنده عفو خواهد و مغفرت و رحمت، گوید- «اغفر لى و ارحمنى و اعف عنى و اهدنى.» و من ذلک قوله تعالى اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ. سدیگر وجه آنست که حظّ دنیوى خواهد- گوید ارزقنى مالا و ولدا.، این هر سه قسم را دعا گویند، که بنده باوّل در همه خداى را خواند و گوید- «یا اللَّه! یا رحمن! یا رب!» اما معنى آیت، گفتهاند:- که خاص است اگر چه بر لفظ عام است میگوید خواندن خواننده را پاسخ کنم، هر گه که خواند. یعنى خواندن او بشرط خویش باشد و در اجابت وى خیرت بود. و دلیل برین تخصیص آنست که مصطفى ع گفت.
«ما من مسلم دعا اللَّه عز و جل بدعوه لیس فیها قطیعه رحم و لا اثم الّا اعطاه بها احدى خصال ثلث:امّا ان یعجل دعوته، و امّا ان یدخر له فى الآخره، و امّا ان یدفع عنه من الشر مثلها، قالوا یا رسول اللَّه اذ انکثر، قال اللَّه اکثر»
وعن ابى هریره، قال- قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم:- ما قال عبد قطّ یا ربّ ثلاثا الّا قال اللَّه عز و جل- لبیک عبدى، سل فیعجّل من ذلک ما شاء و یؤخر ما شاء.
وعن جابر قال قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم- یدعو اللَّه بعبده یوم القیمه فیقفه بین یدیه، فیقول عبدى! انّى امرتک ان تدعونى، و وعدتک ان استجیب لک فهل کنت تدعونى؟ فیقول نعم یا رب! کنت ادعوک، فیقول- کنت ترى لبعض دعائک اجابه و بعضه لا ترى له اجابه، فیقول نعم یا رب! فیقول- اما انّک ما دعوتنى بدعوه قطّ الّا استجبتها لک، فاما اکون عجلتها لک فى الدنیا و امّا ذخرتها لک فى الآخره، أ لیس دعوتنى یوم کذا و کذا فى حاجه اقضیها فقضیتها فیقول نعم یا ربّ! فیقول انى ذخرت لک فى الجنه کذا و کذا. فلا یدعو اللَّه دعوه دعا بها عبده المؤمن فى الدنیا الّا بیّن له ما عجّل له و ما ذخّر، قال فبینا العبد فى ذلک الموقف، یقول یا لیت لم یعجل لى من دعائى شىء.
و شرط دعا آنست، که بنده در حال دعا شکسته دل باشد و اندهگن، و دعا که کند بتضرّع و زارى کند با رهبت و خشیت، لقوله تعالى- ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً. آنست که دعا بسرّ کند، و بآهستگى و شکستگى، نه بآواز بلند، که آواز بلند در دعا اعتداست، و اللَّه تعالى اعتداء در دعا دوست ندارد. یقول تعالى إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ.
وقال ابو موسى الاشعرى:- قدمنا مع رسول اللَّه- فلما دنونا من المدینه کبّر الناس و رفعوا اصواتهم- فقال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «یا ایها الناس انکم لن تدعو أصم و لا غائبا»
و ازینجاست که رب العالمین زکریا را بآواز نرم در دعا بستود گفت: إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا.
و از آداب دعا آنست که طاعتى و صدقه فرا پیش دارد، که مردى از مصطفى ص دعا خواست، رسول گفت-
اعنى على کثره الرکوع و السجود،
دیگرى آمد و دعا خواست گفت
«و هل أتیت بجناح الدعاء؟» یعنى الصدقه-.
و از آداب دعا- الحاح- است
فقد قال ص- «انّ اللَّه یحب الملحین فى الدعاء»،
وکان یقول «یا من لا یبرمه الحاح الملحّین و از آداب دعا- تعمیم- است فانه ص- سمع رجلا یقول- اللهم اغفر لى!
فقال «عم و لا تخص!»،
وعن انس بن مالک- قال رسول اللَّه- «ان العبد لیدعو اللَّه و هو یحبّه»- قال: «فیقول یا جبریل! اقض لعبدى هذا حاجته و اخّرها فانى احب ان لا ازال اسمع صوته و انّ العبد لیدعوا اللَّه و اللَّه یبغضه، فیقول اللَّه عز و جل یا جبریل اقض لعبدى هذا حاجته باخلاصه، و عجّلها فانى اکره ان اسمع صوته» و عن یحیى بن سعید القطان قال- رأیت الحق فى المنام فقلت- الهى کم ادعوک و لا تجیبنى! فقال- یا یحیى لانى احب ان اسمع صوتک»
وعن ربیعه بن وقاص عن النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم قال- ثلاث مواطن لا تردّ فیها دعوه العبد:- رجل یکون فى برّیه حیث لا یراه احد، فیقوم فیصلّى فیقول اللَّه تعالى لملائکته:- أرى عبدى هذا یعلم انّ له ربا یغفر الذنوب، فانظروا ما یطلب- فتقول الملائکه، اى رب! رضاک و مغفرتک، فیقول:- اشهدوا انى قد غفرت له. و رجل یکون معه فیفرّ عنه اصحابه و یثبت هو فى مکانه، فیقول اللَّه للملائکه- انظروا ما یطلب عبدى؟ فتقول الملائکه بذل مهجه نفسه لک و یطلب رضاک و مغفرتک، فیقول- اشهدوا انّى قد غفرت له. و رجل یقوم من آخر اللیل فیقول اللَّه- أ لیس قد جعلت اللیل سکنا و النوم سباتا، فقام عبدى هذا مصلّى و یعلم ان له ربا، فیقول اللَّه لملائکه- انظروا ما یطلب عبدى، فتقول الملائکه- رضاک و مغفرتک، فیقول- اشهدوا انى قد غفرت له»
وعن جابر قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «و الذى نفسى بیده انّ العبد لیدعو اللَّه و أنّه علیه غضبان، فیعرض عنه ثم یدعوه فیعرض عنه ثم یدعوه، فیقول اللَّه تعالى للملائکه، ان عبدى لن یدعو غیرى فقد استحییت منه، کم یدعونى و اعرض عنه، اشهدکم انى قد استجبت له»
و در خبرست که مردى در مسجد رسول صلى اللَّه علیه و آله و سلّم دعا میکرد و رسول در وى مى نگریست و تبسّم میکرد، گفتند:- یا رسول اللَّه چرا تبسم کردى؟ گفت- عجب آمد مرا دعاء این مرد، یک بار بگفت که یا ربّ، اللَّه یک بار گفت که «لبیک» پس دو بار بگفت که- یا رب! اللَّه دو بار بگفت که- لبیک- پس سه بار بگفت که «یا رب!» اللَّه سه بار بگفت که- لبیک.
وعن عبد اللَّه بن عمر قال قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم:- «من فتحت له منکم ابواب الدعاء فتحت له ابواب الرحمه، و ما سئل اللَّه شیئا احبّ الیه من ان یسئل العافیه، انّ الدعاء ینفع بما نزل، و ممّا لم ینزل، فعلیکم عباد اللَّه بالدعاء»
وعن واثله بن الاسقع- قال قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم- اربعه لا ترد دعوتهم:- امام عادل: و دعوه المریض، و دعوه المرء المسلم لاخیه بالغیب، و دعوه الوالد لولده.
وعن ابى هریره قال قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم:- «ثلاثه لا ترد دعوتهم، الامام العادل و الصائم حین یفطر، و دعوه المظلوم، تحمل على الغمام تفتح لها ابواب السماء، و یقول الرب عز و جل:- لا نصرتک و لو بعد حین. و فى روایه الذاکر اللَّه کثیرا، مکان قوله- و الصائم حین یفطر.»
أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ- خداوندان معانى گفتند:- این تشریف است و تخفیف و آنچه گفت فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی تکلیف است و تشدید، چون بعز خویش دانست که بار حکم و تکلیف بر بنده مىنهد، نخست او را بشارت داد به این کرامت و نواخت که گفت أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ، تا بنده باین بشارت و کرامت آن بار حکم و تکلیف بر وى آسان شود. و نظیر این در قران فراوانست:- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا و قال تعالى یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ هذا و امثاله.
فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی- هر چند که استجابت و ایمان بمعنى متقارب اند، امّا فرق آنست که استجابت بحکم استعمال در اعمال جوارح ظاهر رود، و ایمان در اعتقاد دل. و گفتهاند- استجابت بنده قول «لا اله الا اللَّه» است- على ما روى فى بعض الکتب- ان اللَّه عز و جل قال لملائکته- ادعوا لى عبادى، قالوا یا رب کیف و السماوات السبع دونهم و العرض فوق ذلک! قال- انهم اذ قالوا لا اله الا اللَّه، فقد استجابوا لى. و قال بعض المفسرین فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی اى فلیجیبوا نى- اى فى ما افترضت علیهم و تعبدتهم به من الایمان بى و برسولى و الطاعه لى.
اگر کسى گوید این دو آیت چون اجنبى است در میان احکام روزه که پیشین آیت و پسین آیت از احکام روزه است، پس چه فایده را این در میان آورد؟ جواب آنست- که این همه متقارباند و هیچ تجانب نیست، که اللَّه تعالى در پیشین آیت گفت، وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ- ایشان را بر ذکر خودداشت، و بتکبیر و شکر فرمود، آن گه ایشان را بثواب این تکبیر و شکر امیدوار کرد.
یعنى آن کس که وى را ذکر و شکر مىکنید بشما نزدیک است، آواز شما مىنیوشد و اجابت دعا میکند، این عارضى بود که در میان آمد لایق آیت پیشین، و تمامى آن.
پس آن گه باحکام روزه باز گشت که:- أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَهَ الصِّیامِ … الآیه سبب نزول این آیت آن بود. که- در ابتداء اسلام که فرمان آمده بود بروزه ماه رمضان، کسى که افطار کردى طعام و شراب و مباشرت اهل خویش او را حلال بودى و گشاده، تا آن گه که بخفتى، یا نماز خفتن کردى، پس بعد از آن حرام بودى هم طعام و هم شراب و هم مباشرت. تا دیگر شب. عمر خطاب شبى بعد از آنکه نماز خفتن کرده بود دست بزن خویشتن برد آن گه خود را ملامت کرد، و مىگریست، باین مخالفت شرع که از وى بیامده بود، بحضرت مصطفى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم آمد، و قصه خویش باز گفت، و رخصت طلبید. رسول خداى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت«ما کنت جدیرا بذلک یا عمر!»
این نه سزاى تو است که کردى، در آن حال جماعتى برخاستند که همین واقعه افتاده بود ایشان را، و همه معترف شدند، پس خداى تعالى در شأن ایشان این آیت فرستاد. عبد الرحمن بن ابى لیلى بطریقى دیگر روایت میکند، میگوید- عمر خطاب پیش مصطفى آمد گفت:- یا رسول اللَّه دوش کام خود از اهل خود طلب کردم گفت که من خواب کردهام، پنداشتم که بهانه است، دست بوى بردم و کام خود از وى برداشتم. رسول صلى اللَّه علیه و آله و سلم گفت- یا عمر بدانچه کردى سزاوار نه! پس رب العالمین از بهر عمر این آیت فرستاد، و مسلمانان را رخصت داد.
أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَهَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِکُمْ- رفث- اینجا کنایت از جماع است و هر چه در قرآن آمد از مباشرت و ملامست و افضا و دخول. قال ابن عباس رض- ان اللَّه عز و جل حى کریم یکنّى هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَ اى هن سکن لکم و انتم سکن لهن، لباس اینجا کنایت است از رسیدن مرد بزن و زن بمرد بى جامه، همچنانک جاى دیگر گفت وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَهٍ و
فى الخبر- «الولد للفراش»
– اهل معانى گفتند:- لباس آن جامه است که فاتن دارد، و شعار گویند
پس مرد و زن را بدین معنى لباس خواند که یکدیگر را همچون جامهاند مر تن را. و گفتهاند:- ایشان را لباس از بهر آن خواند، که هر دوستر یکدیگرند از آنچه ناپسندیده شرعست، و دلیل برین قول آن خبرست که رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت«من تزوّج فقد احرز دینه»
عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ- اى تظلمون انفسکم بالجماع لیالى رمضان، فَتابَ عَلَیْکُمْ- ان عاد علیکم بالترخیص، وَ عَفا عَنْکُمْ ما فعلتم قبل الرخصه، فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَ- همه امّت را میگوید- بر سبیل اباحت نه بر سبیل ایجاب. چنانک در آن خبر گفت:«تناکحوا تکثروا»
، تناکحوا- امر اباحت است نه امر وجوب، بَاشِرُوهُنَ- هم چنان است، میگوید اکنون مىرسید باهل خویش، مباشرت رسیدن دو بشره بود بهم بى جامه.
وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ مىجوئید آنچه اللَّه شما را نوشت در لوح محفوظ از فرزندى که باشد شما را.
در خبر مىآید، که اعمال بنى آدم بمرگ همه منقطع شود و گسسته گردد، مگر صدقه روان، و فرزند پارساى شایسته، که پدر خویش را دعا گوید بعد از وى. و در خبر مىآید که:- ملک تعالى بنده را بنوازد و بزرگ گرداند، بنده گوید- بار خدایا بچه عمل مرا باین رتبت رسانیدى؟ گوید بدعاء ولدک لک.
معاذ جبل گفت- وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ- یعنى لیله القدر، حسن خواند وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ بر پى آن فرمان ایستید که اللَّه شما را نوشت.
وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا- این در شأن ابو قیس آمد، صرمه بن انس بن صرمه که همه روز در کار بود بکشاورزى و روزه داشت، چون شب در آمد اهل وى خواست که طعامکى گرم از بهر وى بسازد، چون آن طعامک بساخت، ابو قیس از ماندگى در خواب شده بود، چون بیدار شد گفت:- نخورم که مخالفت شرع باشد و نافرمانى حق، پس روزه در روزه پیوست و در نیمه روز بى طاقت شد، چنانک بیهوش گشت. رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلم چون او را چنان رنجور دید، گفت چه رسید ترا؟ ابو قیس قصه خویش بگفت، رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم پاره در گرفت، در حال آیت آمد- وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا- اى اللّیل کله.
حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ- الآیه. تفسیر این مصطفى ع عدى حاتم را در آموخت گفت-
«صلّ کذا و کذا و صم فاذا غابت الشمس فکل و اشرب حتى یتبیّن لکم الخیط الأبیض من الخیط الاسود»
عدى حاتم گفت- چون این از مصطفى بشنیدم فراز گرفتم یک رشته سپید و دیگرى سیاه، و بوقت صبح در آن مینگرستم و هیچ بر من روشن نمىشد، آن گه با رسول بگفت که من چه کردم، رسول بخندید گفت-«یا ابن حاتم انّک لعریض القفا»
قال ابو سلیمان الخطابى- هذا یتأوّل على وجهین:- احدهما ان یکون کنایه عن الغباوه و سلامه الصدر، و الثانى انه اراد انک غلیظ الرقبه وافر اللحم، لان من اکل بعد الصبح لم ینهکه الصوم، و لم یبن له اثر فیه، ثم قال:- «یا ابن حاتم انما ذاک بیاض النهار من سواد اللیل» اى پسر حاتم آن رشته سپید و سیاه مثلى است تاریکى شب و روشنایى روز را، نبینى که در عقب گفت:- مِنَ الْفَجْرِ فجر نامیست اول بامداد را که نفس صبح بشکافد از شب، و در خبر مىآید که «الفجر فجران:- فجر یحرم فیه الطعام و تحلّ فیه الصّلاه، و فجر تحرم فیه الصّلاه، و یحل فیه الطعام»
فجر دواند، فجر صادق، فجر کاذب، اول فجر کاذب پدید آید سپیدى از مشرق ظاهر شود و ارتفاع گیرد مانند عمودى، و چندانک ربع آسمان طول آن برکشد، و عرب آن را- ذنب السرحان- گویند، و بقدر دو ساعت که از شب مانده باشد این فجر کاذب بپاید، آن گه اندک اندک باز میشود و در افق تاریکى مىافزاید، پس از میان ظلمت فجر صادق سر بر زند، سرخى باشد که بعرض افق باز مىافتد بتدریج، مصطفى ع ازینجا گفت-«لیس الفجر بالابیض المستطیل و لکنه الاحمر المعترض»
چون این فجر صادق آغاز کند طعام خوردن بر روزه دار حرام شود، و وقت نماز در آید، چنانک در خبر گفتیم. و بنده باید که در آن وقت بیدار باشد، که آن وقتى عزیز است و ساعتى بزرگوار، و رب العالمین از شرف آن سوگند بدان یاد کرده و گفته- وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ.
ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ الایه- پس آن گه روزه خویش تمام کنید تا بشب، این إِلى غایت راست که چون شب در آمد روزه بغایت رسید، و وقتش سپرى گشت، و روزه دار در حد فطر افتاد- اگر طعام خورد و اگر نه، و در بعضى روایات بیاید اکل او لم یأکل- و مصطفى ع مواصلت کرد، روز و شب در هم پیوست، و طعام نخورد، جبرئیل آمد و گفت- «قبلت مواصلتک و لا تحل لامّتک من بعدک» وصال تو پذیرفتند و امت ترا بعد از تو روا نیست که وصال کنند.
وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ- این در شأن جماعتى آمد از یاران رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم که در مسجد معتکف مىنشستند، پس چون ایشان را ضرورتى پیش میآمد از بهر آن ضرورت بیرون مىشدند، و در میانه باهل خود مىرسیدند، آن گه بعد از غسل بمسجد باز مىشدند، رب العالمین گفت- وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ- تا معتکف باشید در مسجدها بزنان خود مرسید و نزدیکى مکنید- عکوف- از روى لغت اقامت است، پائیدن بدرنگ و آرام، قال اللَّه تعالى- فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ و از روى شرع- پائیدن است در مسجد بر وجه طاعت- و قربت نیّت در آن شرطست، که قربت بى نیّت درست نیاید، و به
قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- «انما الاعمال بالنیّات»
اى صحه الاعمال بالنیات- و مسجد در آن شرطست که گفت- وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ و مستحبّ است که با اعتکاف روزه دارد، پس اگر روزه ندارد اعتکاف درست باشد، بمذهب شافعى، که در اصل وى روزه از شرط اعتکاف نیست، و لهذا
قال عمر «انى نذرت ان اعتکف لیله فى الجاهلیه» فقال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- «أوف بنذرک»
– و بدانک معتکف چنان فرا نموده است که من از جهان گریختهام، و کرده همه سال را درمان ساز آمدهام، و درگاه را لزوم گرفتهام، و آستانه بالین کردهام و خاک بستر، تا نیامرزى باز نگردم ازین در، لا جرم در خبر مىآید- که چون معتکف بیرون آید، او را گویند بیرون آرى از گناه خویش چنان که آن روز که از مادر زادى.
وفى الخبر- «من اعتکف عشرا فى رمضان کان کحجّتین و عمرتین»
وفى الاثر- «من اعتکف یوما فکعدل عشر رقاب، و من اعتکف یومین فعدل عشرین رقبه، و من اعتکف ثلاثه ایام فعدل ثلثین رقبه، و من اکثر فعلى قدر ذلک.»
و فاضلتر آنست که در دهه آخر ماه رمضان معتکف نشیند، که مصطفى ع چنین کردى. و هرگز اعتکاف درین دهه دست بنداشتى. و درست است که یک سال سى روز معتکف نشست، و سال دیگر بیست روز، آن سال که سى روز نشست، سبب آن بود که ده روز پیشین معتکف نشست طلب شب قدر را، جبرئیل آمد و گفت- آنچه مىجویى در پیش است، پس ده روز میانین نشست، جبرئیل گفت دیگر باره- آنچه میجویى در پیش است. پس ده روز پسین معتکف نشست تمامى سى روز. اما آن سال که بیست روز معتکف نشست، چنان بود که پیشین سال بغزا بود با یاران و اعتکاف از وى فائت شد. دیگر سال ده روز سال گذشته را قضا کرد، و ده روز آن سال را که در آن بود، و یک سال چنان افتاد که اعتکاف وى در ماه رمضان فائت شد، و در شوال معتکف نشست، و سبب آن بود که بمسجد آمد و خیمه زد اعتکاف را، زنى از زنان وى دستورى خواست باعتکاف، او را دستورى داد پس دیگر زنان آمدند و بمسجد خیمه زدند، عایشه و حفصه و دیگران، مصطفى نگاه کرد خیمها دید زده، خشم گرفت گفت باین مى پارسایى خواهید؟ من امسال معتکف نمىنشینم، و بیرون آمد از اعتکاف خویش، پس در ماه شوال آن ده روز قضا کرد.
تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ- قیل فرائض اللَّه و شروطه، و قیل ممنوعاته. این اندازها است که خداى نهاد در دین خویش، میان طاعت و معصیت پسند و ناپسند. فَلا تَقْرَبُوها گرد اندازهاى وى مگردید بسست فرا گرفتن و فرو گذاشتن.
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ.
النوبه الثالثه
– قوله تعالى: وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی …- میگوید چون بندگان من مرا از تو پرسند، آن بندگانى که بحلقه حرمت ما در آویختند. و در کوى ما گریختند، هر چه دون ماست گذاشتند، و خدمت ما برداشتند، با ما گرویدند و از اسباب ببریدند، عمامه بلا بر سر پیچیدند و مهر ما بجان و دل خریدند، عاشق در وجود آمدند و با عشق بیرون شدند.
با عشق روان شد از عدم مرکب ما | روشن ز شراب وصل دائم شب ما | |
زان مى که حرام نیست در مذهب ما | تا باز عدم خشک نیابى لب ما |
این چنین بندگان، و این چنین دوستان چون مرا از تو پرسند، و نشان ما از تو طلبند، بدانک من بایشان نزدیکم ناخوانده و ناجسته، نزدیکم تا پیوسیده و نادریافته نزدیکم، باولیت خود، در صفت خود قیوم و قریبم، نه سزاى بنده را که من بنعت خود نزدیکم! این همانست که کلیم خود را گفت موسى ع، آن شب دیجور در آن پایان طور، «نودى من شاطئ الوادى الایمن» موسى را آواز دادند از کران وادى مبارک از سوى راست.
بزرگوارا موسى! که از پس آمد کس بگوش سر خویش سخن حق نشنیده بود مگر موسى، خدا ندا داد او را که- یا موسى- موسى بیقرار شد طاقتش برسید و صبرش برمید- صبر با مهر کى برآید، جاوید دست مهر صبر رباید، موسى از سر سوز و وله و بى طاقتى گفت خواننده را شنوانیدى أین اطلبک؟ کجات جویم؟ ندا آمد که اى موسى- چنانک خواهى مىجوى، که من با توام، نزدیک ترم بتو از جان تو در کالبد تو، و از رگ جان تو بتو، و ز سخن تو بدهن تو، الکلام کلامى، و النور نورى، و انا رب العالمین. از روى اشارت چنانستى که رب العزه گفتى یا موسى بعلم ترا نزدیکم، و زو همت دور! اى موسى بهره محبان خودم و بهره رسان مزدور، یاد من عیش است و مهر من سور، شناخت من ملک است و یافت من سرور، صحبت من روح روح است و قرب من نور، دوستان را بجاى جانم و عارفان را رستاخیز بى صور.
گفتم صنما مگر که جانان منى | اکنون که همى نگه کنم جان منى | |
بى جان گردم اگر ز من بر گردى | اى جان جهان تو کفر و ایمان منى |
فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ …- میگوید من به بندگان نزدیکم نزدیکان را دوست دارم، خوانندگان را پاسخ کنم، جویندگان را بخود راه دهم، متقربان را بپسندم. بنده من! بمن نزدیک شو تا بتو نزدیک شوم، من تقرب الى شبرا تقربت الیه ذراعا بنده من! تو مرا میخوانى من اجابت میکنم، من نیز ترا بر نصرت دین خود میخوانم، و بر پذیرفتن رسالت رسول خود میخوانم، اجابت کن. بنده من! درى بر گشاى تا درى بر گشایم، در دعا بر گشاى تا در اجابت برگشایم- ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ در انابت بر گشاى تا در بشارت بر گشایم- وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى در هزینه بر گشاى تا در خلف بر گشایم- وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ در مجاهدت بر گشاى تا در هدایت بر گشایم- وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا در توکل بر گشاى تا در کفایت بر گشایم- وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، در استغفار بر گشاى تا در مغفرت بر گشایم- ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً آن گه گفت: لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ- این بار حکم که بر تو نهادم مصلحت ترا و ساختن کار ترا نهادم، تا بر راه راست بمانى و بنعیم جاودانه رسى، و از ما بر سود باشى که ما خلق را نه بدان آفریدیم تا بریشان سود کنیم- بلکه تا ایشان بر ما سود کنند
«ما خلقت الخلق لاربح علیهم و انما خلقتهم لیربحوا علیّ».
أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَهَ الصِّیامِ ….- الآیه- هم پیغام است و هم تفضیل و هم تخفیف، پیغام راست، و تفضیل نیکو، و تخفیف بسزا، پیغام خداوند برهیکان، و تفضیل روزه ماه رمضان بر دیگر اعمال بندگان، و تخفیف ایشان در اباحت عشرت با هم جفتان.
گفت:- لَیْلَهَ الصِّیامِ شب را در روزه پیوست، و شب طعام را بود نه روزه را، لکن چون از اول شب نیّت کند در عداد روزه داران است، و ثواب روزه از وقت نیّت او را در دیوان است، باین وجه روزه بر همه عبادات فضل دارد، که در همه عبادات تا نیّت در عمل نه پیوندى ثواب عمل حاصل نشود، و در روزه چون شب در آمد و نیت در دل آمد، عقد روزه بسته شد، هر چند که تا وقت بام طعام و شراب خورد و عشرت کند او را از جمله روزه داران شمرند، و ثواب وى هیچیز بنکاهند.
کریما! خداوندا! مهربانا! که بنده طعام و شراب مىخورد، و با اهل خود عشرت میکند و او را در آن ثواب روزه داران میدهد، ازین عجبتر که او را طعام خوردن فرماید در وقت سحر، آن گه بنده را از آن سحور خوردن تعبیههاى لطیف از غیب بیرون آرد، و رقم دوستى کشد. آرى مقصود نه نان خوردن است، مقصود آنست تا بنده در کمند دوستى افتد، پس طعام خوردن بهانه است و سحور دام دوستى را دانه است. این همچنانست که موسى را لیله النار آتش نمودند، آتش بهانه بود و کمند لطف در میان، آن تعبیه بود، ابر سیاه بر آمد، و شب تاریک در آمد، و باد عاصف در جستن آمد، بانگ گرگ برخاست و گله در رفتن آمد، و اهل موسى در نالیدن آمد، جهان همه تاریک شده و ظلمت فرو گرفته، موسى بیطاقت شده و ز جان خویش بفریاد آمده که:
وقتست کنون اگر بخواهى بخشود | چون کشته شوم دریغ کى دارد سود |
موسى آتشزنه برداشت، سنگ زد بر آن و آتش ندید، آن گه از دور آتشى بدید و آن همه آشوب و شور بهانه بود، و مقصود در میان آن تعبیه بود. همچنین بنده را در میانه شب بطعام خوردن فرماید، بزبان شرع گوید- تسحروا فان فى السحور برکه و گوید- صلوات اللَّه على المتسحّرین و گوید- اللهم بارک لامّتى فى سحورهم، ما انعم اللَّه على عبد من نعمه الّا و هو سائله عنها یوم القیمه الا السحور، استعینوا باکله السحر على صیام النهار- این همه ترغیب و تحریض که شرع مصطفى بدان ناطق است نه عین خوردن راست، بلکه کارى دیگر و نواختى دیگر راست چنانستى که خداى گفتى- بنده من! این سحور خوردن دام وصلت است که من نهادم، تا تو بر خیزى و در دام دوستى ما افتى! فریشتگان را گوئیم در نگرید- بنده من از شب خیر انست، بسم اللَّه بر زبان تو برانم گویم- بنویسید که بنده من از ذاکرانست، عطسه بر تو گمارم تا گویى الحمد للَّه- گویم- به بینید بنده من از شاکرانست، سوزى در دلت پدید آرم تا از سر آن سوز گویى- آه! گویم بنده من بمهر ما سوزانست. بنده مىسوزد و مىزارد، و خداى او را مىنوازد، و اللَّه در دلش نور معرفت مىفزاید، وحقیقت کرم بزبان لطف با بنده میگوید.
من آن توام تو آن من باش ز دل | بستاخى کن چرا نشینى تو خجل | |
گر جرم همه خلق کنم پاک بحل | در مملکتم چه کم شود؟ مشتى گل! |
کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول