کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الانفال آیه ۲۴–۳۲
۳- النوبه الاولى
(۸/ ۳۲- ۲۴)
قوله تعالى-:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» اى ایشان که بگرویدید،
«اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ» پاسخ نیکو کنید خدا و رسول را،
«إِذا دَعاکُمْ» آن گه که شما را خواند،
«لِما یُحْیِیکُمْ »چیزى را که شما را زنده کند،
«وَ اعْلَمُوا» و بدانید،
«أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» که خداى [بحال گردانى و کار گردش] میان مرد و دل اوست،
«وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ.» ۲۴ و بدانید که شما را انگیخته با او خواهند برد.
«وَ اتَّقُوا فِتْنَهً» و بپرهیزید از فتنه،
«لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً» کى نه راست به گناه کار افتد و ببدان از شما،
«وَ اعْلَمُوا» و بدانید،
«أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ.» ۲۵ که اللَّه سختگیر است.
«وَ اذْکُرُوا» و یاد دارید و یاد کنید،
«إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ» آن گه که شما اندک بودید،
«مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ» زبون گرفتگان بودید در زمین،
«تَخافُونَ» مىترسیدید همواره،
«أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» که مردمان شما را بربایند،
«فَآواکُمْ »شما را جایگاه ساخت [و بمدینه فرو آورد]،
«وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ »و شما را پیروزى داد بیارى دادن خویش [روز بدر]،
«وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ »و شما را روزى داد از خوشیها [روزى خوش و پاکیهاى آن]،
«لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» ۲۶، تا مگر آزادى کنید.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» اى گرویدگان،
«لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» کژ مروید با خداى و رسول [در پیمان خویش و در نهان خویش]،
«وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ» و در امانتها شما خیانت مکنید،
«وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» ۲۷ و شما میدانید.
«وَ اعْلَمُوا» و بدانید،
«أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ» که فرزندان شما و سود زیانهاى شما آزمایشاند بنزدیک شما،
«وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ.» ۲۸ و بدانید که مزد بزرگوار بنزدیک اللَّه است.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» اى گرویدگان،
«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ» اگر از خشم و عذاب خداى بپرهیزید،
«یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً» شما را جداى سازد [میان شما و عذاب خویش]،
«وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ »و ناپیدا کند و بسترد از شما گناهان شما،
«وَ یَغْفِرْ لَکُمْ» و بیامرزد شما را،
«وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ.» ۲۹ و اللَّه با فضل بزرگوار است.
«وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا» و آن گه که سازها ساختند کافران ترا،
«لِیُثْبِتُوکَ» تا ترا ببندند و استوار کنند،
«أَوْ یَقْتُلُوکَ »یا [همه بهم آیند و] ترا بکشند،
«أَوْ یُخْرِجُوکَ» یا ترا از شهر بیرون کنند،
«وَ یَمْکُرُونَ» و در نهان مىسازند،
«وَ یَمْکُرُ اللَّهُ» و اللَّه در نهان مىسازد،
«وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ.» ۳۰ و اللَّه به سازتر همه سازندگان است.
«وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا» و آن گه که بر ایشان خوانند سخنان ما،
«قالُوا قَدْ سَمِعْنا» گویند شنیدیم،
«لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ» هذا اگر ما خواهیم همچنین گوئیم،
«إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ.» ۳۱ نیست این مگر افسانه و داستان پیشینیان.
«وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَ» و آن گه گفتند خدایا،
«إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ» اگر [این محمد و آنچه او مىآرد] راست است از نزدیک تو،
«فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ» بر ما سنگ بار از آسمان،
«أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ.» ۳۲ یا بما عذابى آر دردنماى.
النوبه الثانیه
قوله تعالى-: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ، استجابت و اجابت یکى است، همچون اوقد و استوقد قال الشاعر:
وداع دعانى من یجیب الى الندى | فلم یستجبه عند ذاک مجیب |
اى- فلم یجبه، و المعنى اجیبوا للَّه و للرسول بالطّاعه. إِذا دَعاکُمْ این داعى رسول خداست و میگوید چون رسول خدا شما را خواند اجابت کنید و طاعت دارید.
روى ابو هریره:- انّ ابیّا کان یصلّى فدعاه رسول اللَّه ص فلم یجبه حتى فرغ من صلوته، ثمّ جاء و سلم علیه، فقال- لم لم تجبنى اذا دعوتک؟ اما تقرأ قوله تعالى:اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ، فقال لم اعلم و لا اعود بعده الى مثله.
لِما یُحْیِیکُمْ- یعنى الى ما یحییکم، میگوید اجابت کنید و طاعت دارید، حق شما را خواند بآن چیز که شما را زنده کند، و آن قرآن است که قبول آن دل زنده مىکند. سدى گفت ایمان است که زندگى دل بایمان است و مردگى دل بکفر.
رب العزه کافر را مرده خواند آنجا که گفت- أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ شبّه الکافر بالمیّت لانّه لا ینتفع بحیوته. ابن اسحاق گفت: إِذا دَعاکُمْ یعنى الى الجهاد، لانّه یحیى امرهم و یقوّى، و لانّه سبب الشّهاده. و الشّهداء احیاء عند ربهم یرزقون. و لانّه سبب الحیاه الدایمه فى الجنّه، و قیل لما یحییکم یعنى- العلم- فانّه سبب الحیاه الطیّبه. یقول اللَّه تعالى فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ یعنى یحول بین الانسان و قلبه فلا یستطیع ان یؤمن الّا باذنه و لا ان یکفر، و القلوب بید اللَّه یقلّبها کیف یشاء.
قال انس بن مالک:- کان رسول اللَّه ص یکثر ان یقول. «یا مقلّب القلوب ثبّت قلبى على دینک.» قلنا یا رسول اللَّه آمنّا بک فهل تخاف علینا؟ فقال:- «انّ قلب ابن آدم بین اصبعین من اصابع الرّحمن یقلّبه کیف یشاء ان شاء اقامه و ان شاء ازاغه.»
میگوید اللَّه جدایى افکند میان مرد و دل او تا بحول و قوّت خود هیچ نتواند و بهیچ چیز راه نبرد، اگر ایمان آرد یا کفر بتوفیق و خذلان بود بقضا و تقدیر اللَّه. گرداننده دلها اوست و میان بنده و دل او بحال گردانى خود اوست چنان که خواهد آن دلها مىگرداند، یکى راست میدارد تا ایمان مىآرد، یکى کژ میدارد تا کافر میگردد. اینست که مصطفى ص گفت:یقلّبه کیف یشاء، ان شاء اقامه و ان شاء ازاغه.
ابن عباس گفت- یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ اى یحول بین الکافر و طاعته و بین المؤمن و معصیته، کراهیت دارد از کافر طاعت او چنان که کراهیت دارد از مؤمن معصیت او، پس جدایى افکند میان معصیت و روشنایى دل مؤمن، و جدایى افکند میان طاعت و تاریکى دل کافر. طاعت کافر را میگوید: وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً.
و معصیت مؤمن را میگوید: فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ، و قیل یحول بین الانسان و مراده و ما یؤمّل فى حیاته و ما یسوّف به نفسه بالموت. مردم امل دراز در پیش نهد، و ساختن ساز راه آخرت در تأخیر و تسویف مى افکند، که- آرى تا فردا- او دل در ان بسته که روزگار دراز او را عمر خواهد بود و هر چه ساختنى است بتضاعیف روزگار میسازد، و خود از مرگ یاد نیارد، و بخاطر وى نگذرد، تا ربّ العزّه ناگاه او را گیرد، روزگارش برسد و عمرش نماند، و از ان مرادها همه باز ماند و ناساخته و توبه از معصیت ناکرده و عذر ناخواسته از دنیا بیرون شود. اینست که میگوید یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ جایى دیگر میگوید: وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ.
گفتى بکنم کار تو بنوا فردا | و آن کیست ترا ضمان کند تا فردا |
مصطفى ص گفت: بر هیچ چیز از شما چنان نترسم که از دو خصلت: یکى از پس هوا فروشدن و دیگر امّید زندگانى دراز داشتن. و خبر درست است که اسامه بن زید معاملتى کرد تا یک ماه رسول خدا گفت:
انّه لطویل الامل،اسامه نهمار دراز امید است در زندگانى! که تا یک ماه معاملت کرد. بآن خدایى که نفس من بید اوست که چشم برهم نزنم که نپندارم که پیش از گرفتن مرگ آید، و چشم از هم بر نگیرم که نپندارم که پیش از بر هم نهادن مرگ بینم.
پس گفت:- اى مردمان اگر عقل دارید خویشتن را مرده انگارید که- بآن خدایى که جان من بید اوست که آنچه شما را وعده دادهاند بیاید، و ازان خلاص نیابید. عبد اللَّه مسعود گفت- رسول خدا خطّى مربّع کشید و در میان آن مربع خطّى راست کشید و از هر دو جانب خطّهاى خرد کشید وآن گه بیرون مربع خطّى دیگر کشید، گفت:- این خطّ که در درون مربع کشیدم آدمى است و این خطّ مربّع اجل است گرد وى فرو گرفته، که ازان نجهد. و آن خطهاى خرد از هر دو جانب آفتها است و بلاها که در راه وى آمده، اگر از یکى برهد ازان دیگر نرهد، تا آن گه که مرگ آید و این خطّ که بیرون مربع کشیدم امل دراز وى است، که همیشه در کارى اندیشه میکند که آن کار پس از مرگ وى خواهد بود ..
و گفته اند این آیت بدان آمد که ایشان را بقتال و جهاد فرمودند و ایشان در آن حال ضعیف بودند، خود را اندک میدیدند و دشمن فراوان، بترسیدند و از قتال بد دل گشتند و ظنّ بد بردند، ربّ العالمین در آن حال فرمان داد:- قاتلوا فى سبیل اللَّه و اعلموا ان اللَّه یحول بین المرء و بین ما فى قلبه، فیبدل بالخوف امنا و بالجبن جرأه «وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ» اى- و اعلموا انّه الیه تحشرون، فیجازیکم وفق اعمالکم.
وَ اتَّقُوا فِتْنَهً الفتنه و البلیّه و الامتحان و الاختبار الذى یظهر به باطن امر النّاس فیستحقّ علیه الجزاء، و المراد بالفتنه هاهنا اقرار المنکر و ترک التغییر له- اى- لا تقروا المنکر بین اظهرکم فیعمّکم اللَّه بالعذاب.
میگوید بترسید و بپرهیزید از عقوبت فتنهاى که چون فرو آید و در گیرد در گناه کار و بىگناه گیرد، و شومى آن بصالح و طالح رسد، صالح را تطهیر و تمحیص باشد و گناه کار و ظالم را عقوبت و عذاب بود. همانست که گفت:- أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا … الى قوله: وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ. و این فتنه بقول بعضى مفسّران آنست که منکرى بیند و آن را بنگرداند و نهى نکند و بآن در گذرد.
قال النبى ص:- انّ اللَّه لا یعذّب العامّه بعمل الخاصه حتّى یروا المنکر بین ظهرانیّهم و هم قادرون على ان ینکروه و لا ینکروه. فاذا فعلوا ذلک عذّب اللَّه العامّه و الخاصه. و فى روایه اخرى- ما من قوم یعمل فیهم بالمعاصى لم یقدروا على ان یغیروا ثم لا یغیروا الا یوشک ان یعمهم اللَّه بعقاب.
و گفته اند- این فتنه آنست که میان صحابه رسول افتاد از ان تفرّق و تقاتل که میان ایشان رفت از روزگار قتل عثمان تا بقتل على (ع). روى- انّ الزبیر بن العوام راى زمان قتال علی فى الجامع بالبصره ینکث فى الارض و یقول قد کنّا حذرنا هذا.
وروى حذیفه بن الیمان قال قال رسول اللَّه (ص)« یکون من ناس من اصحابى اشیاء یغفرها اللَّه لهم لصحبتهم ایّاى یستنّ بهم فیها ناس بعدهم یدخلهم اللَّه بها النّار».
وقال ص- لا تقوم السّاعه حتّى تأتى فتنه عمیاء مظلمه، المضطجع فیها خیر من الجالس، و الجالس فیها خیر من القائم، و القائم فیها خیر من الماشى، و الماشى فیها خیر من الساعى.
و قوله- لا تُصِیبَنَ نهى، و الضمیر فیه للفتنه من باب قولهم لا اریک هاهنا و المعنى- لا تفعلوا ما تفتنون به.
وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ قیل- هذا خطاب لمن کانوا بمکّه من المسلمین، و الضعفاء و هم المهاجرون، و قیل- هو خطاب لاهل بدر و قیل- للعرب عامّه. میگوید:یاد کنید آن زمان که اندک بودید و این زمان مقام است بمکّه پیش از هجرت در عنفوان مسلمانى که عدد مسلمانان بچهل نرسیده بودند.
تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ و هم کفّار قریش- و قیل- فارس و الرّوم و هم کسرى و قیصر.
فَآواکُمْ الى المدینه و نصرکم و جعل لکم مأوى تتحصّنون به و تسکنون فیه. وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ یعنى- یوم بدر بالانصار و امدّکم بالملائکه. وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ یعنى الغنائم، احلّها لکم دون غیرکم. لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ- و لکى تشکروا نعمتى.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ نزلت فى ابى لبانه، هارون بن عبد المنذر الانصارى من بنى عوف بن مالک. و ذلک ان رسول اللَّه ص حاصر یهود قریظه احدى و عشرین لیله، فسالوا رسول اللَّه ص الصلح على ما صالح علیه اخوانهم من بنى النضیر. على ان یسیروا الى اخوانهم باذرعات و اریحا من ارض الشام. فآتى اللَّه یعطیهم ذلک الّا ان ینزلوا على حکم سعد بن معاذ، فابوا و قالوا ارسل الینا ابا لبانه و کان مناصحاً لهم لانّ عیاله و ولده و ماله کانت عندهم، فبعثه رسول اللَّه فاتاهم. فقالوا- یا ابا لبانه ما ترى انزل على حکم سعد؟ فاشار ابا لبانه الى حلقه، اى- انّه الذّبح فلا تفعلوا.
قال ابو لبانه و اللَّه ما زالت قدماى حتّى علمت انى قد خنت اللَّه و رسوله. فنزلت فیه هذه الآیه فلمّا نزلت شدّ نفسه على ساریه من سوارى المسجد، و قال- و اللَّه لا اذوق طعاماً و لا شراباً حتّى اموت، او یتوب اللَّه علىّ. فمکث سبعه ایّام لا یذوق فیها طعاماً حتّى خرّ مغشیّاً علیه.
ثمّ تاب اللَّه علیه، فقیل- یا ابا لبانه قد یتب علیک، فقال- لا و اللَّه، لا احلّ نفسى حتّى یکون رسول اللَّه هو الّذى یحلّنى. فجاءه فحلّه بیده، ثمّ قال ابو لبانه- انّ من تمام توبتى ان اهجر دار قوم الّتى اصبت فیها الذنب، و ان اتخلّع من مالى. فقال ص- یجزیک الثلث ان تتصدّق به. و عن عطاء بن ابى رباح قال- نزلت حین همّ رسول اللَّه ص الذهاب الى ابى سفیان، فکتب الیه رجل من المنافقین- انّ محمدا یریدکم فخذوا حذرکم.
قال ابن عباس:- لا تخونوا اللَّه بترک فرایضه و الرسول بترک سننه، وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ یحتمل وجهین من الاعراب: احدهما ان یکون جزماً عطفاً على النّهى اى و لا تخونوا اماناتکم، و الآخر ان یکون نصباً على جواب النهى بالواو، و ینصب جواب النّهى بالواو کما ینصب بالفاء، و معناه: انّهم اذا خانوا اللَّه و الرّسول فقد خانوا اماناتهم. ابن زید گفت:- امانات ایدر دین است و خطاب با منافقان است، که امانت دین بپذیرفتند آن گه در آن خیانت کردند، که بظاهر ایمان نمودند و در باطن کفر داشتند. و الخیانه انتقاص الحق فى خفیه، و اصلها النقصان، یقول خانه و اختانه و تخوّنه اذا تنقّصه.
ثمّ قال. وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ یعنى- ما فى الخیانه من الاثم.وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ اى ابتلاء و امتحان فلا یحملنّکم حبّها على الخیانه مثل ابى لبانه، او تاخذوا المال من غیر حلّه، او تقعدوا عن جهاد و طاعه لمکانهما بل قوموا بالحق فیهما بصیراً نعمه خالصه.
وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ. لمن آثر رضاء اللَّه فیهما. این آیت و نظایر این در قرآن در شأن قومى آمد که مسلمان شدند و اقارب ایشان هنوز کفّار بودند آن کافران در مسلمان شدگان مىزاریدند و وعده میدادند و وعید میکردند که ایشان را با کفر برند. و نظایره قوله لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ الآیه …، إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ الآیه. إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ الآیه. یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ الآیه ..
یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ، وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ هذا و امثاله میگوید بدانید که مال شما و فرزندان شما آزمایش است و مزد بزرگوار بنزدیک اللَّه است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یعنى- ان توحّدوا اللَّه و تجتنبوا الخیانه فیما ذکر، یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً یفرّق بینکم و بین ما تخافون فتنجون، الفرقان مصدر کالرجحان، تقول فرقت بینهما فرقا و فروقا و فرقانا، میگوید اگر خداى را یکتا دانید و از خیانت و راه کژ رفتن در اداء فرائض و سنن بپرهیزید، خداى جدایى افکند میان شما و میان هر چه از آن مىترسید، تا نیز نترسید و از همه بدها برهید.
و قیل:- یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً، اى- حجه و سلطانا باعزاز دین اللَّه و اهله و خذلان الشرک و خزیه. وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ الصغائر، وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذنوبکم الّتى تقع لانّها فى اهل البدر و اللَّه قد غفرها لهم. وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ لا یمنعکم ما وعدکم على طاعته وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا، ابن عباس گفت و جماعتى مفسران که:- سبب نزول این آیت آن بود که رؤساء و مهتران و سروران قریش در دار الندوه بهم آمدند.
و دار الندوه سراى امیر شهر بود که هر تدبیر که میکردند و ساز و کید که میساختند آنجا میساختند، و ایشان پنج مرد بودند که آنجا حاضر شدند، و بیک روایت نه مرد، و درستتر آنست که پنج تن بودند، عتبه و شیبه پسران ربیعه و ابو البحترى بن هشام و العاص بن وائل و ابو جهل، این جمع همه بهم آمدند و در کار محمد با یکدیگر مشورت کردند و کید و مکر ساختند.
ابلیس بصورت پیرى در میان ایشان شد، عصائى در دست و گلیمى درشت پوشیده، ابو جهل گفت:- ما بتدبیرى همى شویم تو بیگانه در میان ما چکنى؟ گفت: من مردى ام روزگار دیده و تجربتها افتاده و شغلهاى عظیم پیش من آمده ممکن بود که مرا رائى باشد که شما را از آن فایده بود. پس عتبه گفت:- نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ مرگ ناچار است صبر باید کرد که این محمد آخر روزى بمیرد و ما از وى باز رهیم. ابلیس روى بوى ترش کرد، گفت: ترا شبانى باید کرد، تو مصالح کارها چه دانى! تا محمد بمیرد همه عالم دین وى گرفتند. شیبه گفت: او را در خانه کنیم تا از گرسنگى بمیرد. ابلیس گفت نتوان کرد که عرب بر شما دشمن شوند چون عم زاده خویش را بینند بگرسنگى کشته. ابو البحترى گفت:
او را در خانه کنیم و در بوى برآریم و هر روز قرصى بوى فرو مىاندازیم. ابلیس گفت: وى قرابت بسیار دارد و میان شما عداوت افتد. عاص گفت: او را بر اشترى بنهیم و تنها در بادیه و صحرا گذاریم تا هلاک شود. ابلیس گفت: این صواب نیست که وى روى نیکو دارد و سخنى ملیح، هر که وى را بیند او را خریدارى کند، ابو جهل گفت: از هر بطنى از بطون عرب مردى آریم با تیغ، و آن گه همه بهم او را بکشند تا کشنده وى را ندانند و از همه عرب ثار وى خواستن طمع ندارند. ابلیس گفت: این تدبیر عین صواب است و مقصود ابلیس آن بود تا باین تدبیر همه با وى بدوزخ شوند.
پس باین قرار دادند و متفرق گشتند. جبرئیل (ع) از آسمان فرود آمد و مصطفى را از آن ساز و کید ایشان خبر داد و آیت آورد: وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ اى- لیوثقوک و یشدّوک، أَوْ یَقْتُلُوکَ یعنى- باجمعهم کما قال ابو جهل، أَوْ یُخْرِجُوکَ من مکه الى طرف من اطراف الوادى. پس جبرئیل بفرمان حق او را فرمود که امشب از خوابگاه خویش برخیز، رسول خدا برخاست و على (ع) را آن شب بخوابگاه خویش بخوابانید و گفت: تسبّح ببردى فانّه لن یخلص الیک منهم امر تکرهه.
و کافران آن شب بدر سراى رسول بخفتند، و ابلیس با ایشان در خواب شد و هرگز پیش از آن نخفته بود، و نه پس از آن خسبید. رسول خدا بیرون آمد و هر یکى را کفى خاک بر سر کرد و بگذشت، و در بعضى روایات ایشان بیدار بودند، اما رسول را ندیدند که رسول این آیت همیخواند: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا.
و رب العزه او را ازان بپوشید. پس ابلیس بیدار شد و گفت:- یا قوم خبر دارید که محمد بیرون آمد و گذشت و خاک بر سر همگان کرد. دستها بسر خویش بردند و خاک دیدند، پس در خانه شدند مضجع وى هم چنان دیدند گفتند: خاک دلیل رفتن است؟ امّا در خوابگاه او کسى خفته است، چون بدیدند على بود، گفتند: محمد کجا رفت. گفت:تا من با وى بودم وى با من بود. پس همه نومید بازگشتند.
اینست که رب العالمین گفت:وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ قیل:- امره تعالى ان اخرجهم الى بدر فقتلوا.وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ المجازین على المکر.وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا این آیت در شأن ایشان آمد که در دار الندوه بهم آمدند و در کار مصطفى مکر ساختند.
و گفته اند که در شأن نضر بن الحارث آمد، و هو النضر بن الحارث بن علقمه بن کلده من بنى عبد الدار، مردى کافر دل کافر دین بود، و در عداوت مصطفى متعصب و بد زبان، و در قرآن آیات فراوان در شأن وى آمده. رب العزه میگوید: چون قرآن کلام ما و سخنان ما برو خوانند.
او باستهزا گوید: که شنیدیم این و ما نیز اگر خواهیم مانند این قرآن بگوئیم، و این از آن گفت: که وى مردى بازرگان بود بدریاى فارس و نواحى حیره بسى گشته بود و اخبار عجم خوانده و احادیث کلیله و امثال آن بدست آورده و با مستهزیان قریش بنشستیدى و آن اخبار عجم خواندن گرفتى. پس چون مصطفى قرآن خواندى و ذکر قصه پیشینیان و امتهاى گذشته در آن بودى، این نضر گفتى:
من نیز مانند این که محمد میخواند بیارم و بگویم که این هم چون احادیث کلیله و دمنه است و افسانه پیشینیان، و این سخن بر معانده و مکابره و شوخى میگفت، که بارها در قرآن با ایشان گفته بودند: فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ، فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ، فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ، و ایشان از آوردن مثل آن عاجز گشتند و نتوانستند.وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَ این آیت هم حکایت از کلام نضر است و متصل بآیت اول.
چون نضر گفت: إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ.
مصطفى ص گفت:«ویحک یا نضر، انّ هذا کلام اللَّه و تنزیله»، فرفع النضر راسه الى السماء، و قال: اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ ، اى:- ببعض ما عذّبت به الامم الماضیه، حمله شده عداوته للنبى ص على اظهار مثل هذا القول، لیوهم انّه على بصیره من امره و غایه الثقه على امر محمد ص انّه لیس فى حق.
النوبه الثالثه
قوله تعالى و تقدس-: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ … الآیه، استجابت بر لسان اهل اشارت بر دو وجه است:- یکى استجابت توحید، دیگر استجابت تحقیق. توحید یکتا گفتن مؤمنان است و تحقیق یکتا بودن عارفان، توحید صفت روندگان است و تحقیق حال ربودگان. آن صفت خلیل است و این صفت حبیب،خلیل رونده بود بر درگاه عزت بر مقام خدمت ایستاده که: وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً. جیب ربوده، در صدر دولت بحرمت نشسته، که خطاب آمد از حضرت لم یزل که: «السلام علیک ایّها النّبی و رحمه اللَّه و برکاته» روش سالکان در استجابت ظواهر است بر متابعت رسول و کشش ربودگان در استجابت سرائر است بر مشاهده علّام الغیوب، اینست که عالم طریقت گفت: استجیبوا للَّه بسرائرکم، و للرسول بظواهرکم اذا دعاکم لما یحییکم، حیاه النفوس بمتابعه الرّسول و حیاه القلوب بمشاهده الغیوب.
فدیت رجالا فى الغیوب نزول | و اسرارهم فیما هناک تجول |
هیچ کس را از اهل آفرینش بحقیقت حیاه مسلم نیست، بى اجابت توحید و بى توقیع تحقیق، تا از حضرت نبوت این نداء عزت مىآید که:امرت ان اقاتل النّاس حتى یقولوا لا اله الّا اللَّه.
إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ، اهل زندگى و زندگان بحقیقت ایشاناند که از تراجع پاکاند و از تهمت دور، و بدوستى مشهور، از سلطان نفس رسته و دلهاشان با مولى پیوسته، و سرهاشان باطلاع حق آراسته، به نسیم انس زنده و یادگار ازلى یافته و بدوست رسیده.
پیر طریقت گفت: الهى نه جز از شناخت تو شادیست، نه جز از یافت تو زندگانى، زنده بى تو چون مرده زندانى است، زندگانى بى تو مرگیست، و زنده تو زنده جاودانى است.
یا حیاه الرّوح مالى لیس لى علم بحالى | تلک روحى منک ملىء و سوادى منک خالى |
بىجان گردم که تو زمن پرگردى | اى جان جهان تو کفر و ایمان منى |
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، سالکان راه حقیقت دو فرقهاند:
عالماناند و عارفان. فالعالمون وجدوا قلوبهم لقوله تعالى: إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ؛ و العارفون فقدوا قلوبهم لقوله تعالى: وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ. رمزى غریب است و اشارتى عجیب، دل راه است و دوست وطن، چون بوطن رسید او را چه باید راه رفتن، در بدایت از دل ناچار است و در نهایت دل حجاب است،تا با دل است مرید است و بى دل مراد است. از اول دل باید که بى دل راه شریعت بریدن نتوان، اینجا گفت: لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ و در نهایت با دل بماندن دوگانگى است و دوگانگى از حق دورى است. ازینجا گفت: یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، و گفتهاند: صاحب دل چهار کساند، زاهد است دل او بشوق خسته، خائف است دل او با شک شسته، مرید است دل او بخدمت کمر بسته، محب است دل وى بحضرت پیوسته. به داود پیامبر وحى آمد که:
یا داود طهر لى بیتا اسکنه،
یا داود خانه که میدان مواصلت ما را شاید پاک کن و از غیر ما با ما پرداز.
داود گفت:خداوندا! و آن کدام خانه است که جلال و عظمت ترا شاید،
گفت: دل بنده مؤمن،
یا داود: انا عند القلوب المحمومه.
هر کجا خرمن سوخته را بینى در راه جست و جوى ما که با سوز عشق ما را میجوید آنجاش نشان ده، که خرگاه قدس ما جز بفناء دل سوختگان نزنند دل بنده مؤمن خزینه بازار ما است، منزلگاه اطلاع ماست، محراب وصال ماست، خیمه اشتیاق ماست، مستقر کلام ماست، گنج خانه اسرار ماست، معدن دیدار ماست، هر چیزى که بسوزند بى قیمت گردد و دل که بسوزد قیمت گیرد.
مصطفى ص گفت:«القلوب اوانى اللَّه فى الارض فاحبّ الاوانى الى اللَّه اصفاها و ارقّها و اصلبها»،
گفت: دلهاى عاشقان امت، جامهاى شراب مهر ربوبیت است، هر دل که از مکوّنات صافىتر و بر مؤمنان رحیمتر، آن دل بحضرت عزت عزیزتر، زینهار تا عزیز دارى و روى وى از کدورات هوا و شهوت نگاهدارى، که آن لطیفه است ربّانى و نظر گاه سبحانى.
مصطفى ص گفت:«ان اللَّه لا ینظر الى صورکم و لا الى اعمالکم و لکن ینظر الى قلوبکم»،.
گفتا: رویها را میارائید که آراستن روى را بحضرت عزت افتخار نیست، مویها را پرتاب مکنید که موى پرتاب و گره گیر را بران درگاه اعتبار نیست، بصورتها بس منازید که صورت را قدر و مقدار نیست، کارى که هست جز با دلهاى پر درد نیست.
پیر طریقت گفت: این کار را مردى بباید با دلى پردرد، اى دریغا که نه در جهان درد ماند و نه در دلها درد.
قال بعض المحققین فى قوله تعالى-: یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، اشار جل جلاله الى قلوب احبائه بانّه یاخذها منهم و یحمیها لهم و یقلّبها بصفاته، کماقال النبى ص:« قلب ابن آدم بین اصبعین من اصابع الرحمن، یقلبها کیف یشاء فیختمها بخاتم المعرفه، و یطبعها بطباع الشوق»،
وَ اتَّقُوا فِتْنَهً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً از روى اشارت میگوید:پیشروان و سران قوم را که از آن فتنه بپرهیزید که بعد از آنکه شما بعقوبت رسید پس روان و پروردگان شما بى گناه بعقوبت رسند و این چنان باشد که پیروان در راه طریقت چون راست روند و در اوراد و اوقات خویش بکوشند و ضایع نکنند و در تعظیم شریعت فترت نیارند و شفقت از مریدان باز نگیرند، آن مریدان و پسروان ایشان در سایه ایشان و برکت همت ایشان زندگانى کنند، و از فتنه دل برآسوده باشند، باز چون مهتران و پیران بدنیا گرایند و در حظوظ نفس بکوشند و در اوراد فترت آرند، آن برکات از ایشان منقطع گردد، و آن فراغ بشغل بدل شود، آن فتنه بایشان تعدى کند، و از سر وقت و ورد خود بیفتند. همچنین تا نفس بنده در طاعت است دل در صفاوت است، و سر در مشاهده، چون نفس در زلت افتد فتنه وى تعدى کند، دل از صفاوت بغفلت افتد، چون دل همت معصیت کند فتنه وى بسر تعدّى کند سر از مشاهده در حجب افتد، و نعوذ باللّه من الغفله و القسوه.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ خیانه اللَّه فى الاسرار من حبّ الدنیا و حبّ الرّیاسه و الاظهار خلاف الاضمار، و خیانه الرّسول فى آداب الشریعه و ترک السنن و التهاون بها، و خیانه الامانه فى المعاملات و الاخلاق، و معاشره المؤمنین و ترک النصیحه لهم.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً مؤمنانرا میگوید که اگر براه تقوى میروید و بهمه حال تقوى پناه خویش گیرید، شما را فرقانى دهد از علم و الهام که بوى حق و باطل از هم جدا کنید، و راستراهى و گمراهى از هم بشناسید، شما که عالماناید بعلم تمام، و شما که عارفاناید بالهام درست، فرقان عالم ادلّه شرع است و برهان روشن ببذل مجهود و کسب بندگى، و فرقان عارف نورى است غیبى، و آئینه روشن بموهبت الهى، و الهام ربّانى، رمزى دیگر گفتهاند درین آیت و لطیفه نیکو، میگوید: این شما که اصل درخت ایمان کشتید اگر آن را بتقوى پرورش دهید، سه ثمره بیرون دهد، یکى فرقان چنان که گفت:
یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً، دیگر تکفیر وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ،، سوم مغفرت وَ یَغْفِرْ لَکُمْ. فرقان تعریف است، و تکفیر تخفیف است، و مغفرت تشریف، تعریف بسزا و تخفیف نیکو و تشریف تمام.
وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا … الآیه مکر تلبیس ساختند، و اللَّه مکر هلاک بر ایشان گماشت. شبلى گفت: المکر فى النّعم الباطنه و الاستدراج فى النعم الظاهره.
مکر در راه اهل خصوص آید چون بطاعت خود باز نگرند و آن را بزرگ دانند و استدراج عامه خلق را گیرد، آن گه که نعمه دنیا با ایشان روى نهد و تکیه بر آن کنند، اى عالمان و اى عابدان! زینهار که بعلم و عبادت خویش غره نشوید، که ابلیس را علم و عبادت بود و دید آنچه دید، أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ، اى دنیاداران، اى خواجگان، بدنیا غره مشوید و تکیه بر آن مکنید که قارون ازین دنیا بسى جمع کرد و رسید بآنچه رسید، فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ،
مصطفى ص بعلى گفت:«اذا رایت الناس یشتغلون بالفضائل، فاشتغل انت بالفرائض، و اذا رأیت الناس یشتغلون بعماره الدّنیا فاشتغل انت بعماره العقبى، و اذا رأیت الناس یشتغلون برضاء الخلق فاشتغل انت برضاء الحق، و اذا رأیت الناس یشتغلون الدنیا فاشتغل انت بعماره القلب، و اذا رأیتهم یشتغل بعضهم بعیوب بعض، فاشتغل انت بعیوب نفسک»