کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۲۳۸-۲۲۴۴
النوبه الاولى
– قوله تعالى: حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ۲۳۸ بر استاد کنید، و گوشوان[۱] باشید بر هنگام نمازها همه، وَ الصَّلاهِ الْوُسْطى و خاصه بر نماز میانین، وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ و خداى را بپاى ایستید، بفرمانبردارى و پرستگارى.
فَإِنْ خِفْتُمْ- اگر ترسید از دشمن، فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً پیاده نماز میکنید، یا سوار در روش و در جنگ، فَإِذا أَمِنْتُمْ و آن گه که ایمن شوید، فَاذْکُرُوا اللَّهَ نماز کنید خداى را، کَما عَلَّمَکُمْ هم چنان که در شما آموخت ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ آنچه ندانستید.
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ- و ایشان که بمیرند از شما وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً و زنان گذارند، وَصِیَّهً لِأَزْواجِهِمْ وصیت کرد اللَّه زنان ایشان را، مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ داشت ایشان را تا سر یک سال غَیْرَ إِخْراجٍ که ایشان را هیچ از آن عدّت و از آن جاى عدّت بیرون نیارند، فَإِنْ خَرَجْنَ چون سر سال باشد، که بیرون آیند فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ بر شما تنگىء نیست که اولیاء ایشانید فِی ما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَ در آنچه ایشان کنند در تن خویش، مِنْ مَعْرُوفٍ از زناشویى با هم سر خویش وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و خداى تواناى بى همتاى داناست.
وَ لِلْمُطَلَّقاتِ- و زنان دست باز داشته راست مَتاعٌ متعتى جز از کاوین خوش منشى ایشان را بِالْمَعْرُوفِ چیزى بچم به انصاف نه نفیس که رنج آید از آن بر مرد، نه خسیس که ننگ آید زن را از آن، حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ سزاست که خداى نهاد بر پرهیزگاران.
کَذلِکَ چنین هن[۲] یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ اللَّه پیدا میکند شما را سخنان خویش، لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ تا مگر دریابید.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ ندانستهاید قصه ایشان که از سراهاى خود بیرون رفتند وَ هُمْ أُلُوفٌ- و ایشان هزاران بودند فراوان
حَذَرَ الْمَوْتِ بپرهیز از طاعون، فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا اللَّه ایشان را گفت که بر جاى بمیرید ثُمَّ أَحْیاهُمْ پس ایشان را زنده کرد إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ اللَّه با نیکوکارى و با نواخت است مردمان را وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ ۲۴۲ لکن بیشتر مردم آزادى وى نمیکنند و چون سپاس داران وى را نمىپرستند.
وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ کشتن کنید با دشمنان خداى از بهر خداى. در آشکارا کردن راه بخدا وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ۲۴۴و بدانید که خداى شنواست و دانا
النوبه الثانیه
– قوله تعالى: حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ- اى واظبوا على الصّلوات المکتوبه بمواقیتها، و حدودها و جمیع ما یجب فیها من حقوقها- میگوید: بپاى دارید نمازهاى فریضه، و حقوق و حدود آن بشناسید، و بوقت خویش بجاى ارید. و آن پنج نماز است به پنج وقت، چنانک مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم آن مرد اعرابى را گفت، که از اسلام مىپرسید:«خمس صلوات فى الیوم و اللیله» فقال هل على غیرها؟ فقال «لا، الّا ان تطوع»
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: «أ رأیتم؟ لو ان نهرا بباب احدکم یغتسل منه کل یوم خمس مرات هل یبقى علیه من درنه شىء؟» قالوا- لا، قال «فذلک مثل الصلوات الخمس یمحو اللَّه بهن الخطایا»
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: «الصلوات الخمس و الجمعه الى الجمعه و رمضان الى رمضان مکفّرات لما بینهنّ اذا اجتنبت الکبائر»
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: «خمس صلوات افترضهن اللَّه تعالى من احسن وضوءهن و صلّاهنّ لوقتهن و أتمّ رکوعهنّ و خشوعهنّ کان له على اللَّه عهد ان یغفر له و من لم یفعل لیس له على اللَّه عهد ان شاء غفر له و ان شاء عذّبه»
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «صلوا خمسکم و صوموا شهرکم و ادّوا زکاه اموالکم و اطیعوا اذا امرکم تدخلوا جنه ربکم»
و سئل النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم عن ثواب هذه الصلوات الخمس، فقال: «اما صلاه الظهر، فانّها الساعه التی تسعر جهنم، فما من مؤمن یصلى هذه الصلاه الّا حرّم اللَّه علیه نفحات جهنم یوم القیامه، و اما الصلاه العصر فانها الساعه التی اکل آدم من الشجره، فما من مؤمن یصلى هذه الصلاه الّا خرج من ذنوبه کیوم ولدته امه، ثم تلا.»
حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاهِ الْوُسْطى-«و امّا صلاه المغرب فانها الساعه التی تاب اللَّه على آدم فما من مؤمن یصلّى هذه الصلاه محتسبا ثم یسئل اللَّه تعالى شیئا الّا اعطاه ایّاه و امّا الصّلاه العتمه فان القبر ظلمه و یوم القیمه ظلمه فما من قدم مشت فى ظلمه اللیل الى صلاه العتمه الّا حرّم اللَّه علیه قیود النار و یعطى نورا یجوز به على الصراط و امّا صلاه الفجر فما من مؤمن یصلّى الفجر اربعین یوما فى جماعه، الّا اعطاه اللَّه براتین براءه من النار و براءه من النفاق».
و اوقات این نماز پنچ گانه مختلف است و بیان آن هم در قرآن است و هم در سنت قال اللَّه تعالى:- فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ حین تمسون وقت نماز شام و خفتن است و حین تصبحون وقت نماز بامداد، و عَشِیًّا- نماز دیگر- و حِینَ تُظْهِرُونَ نماز پیشین. جاى دیگر گفت فسبّح بحمد ربک قبل طلوع الشمس. وقت نماز بامداد است، و قبل غروبها، نماز دیگر، و من آناء اللیل نماز شام و خفتن- و اطراف النهار- نماز پیشین. این بیان اوقات نمازست از کتاب خداى عز و جل اما از جهت سنت آنست که ابن عباس روایت کرد از
مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم قال «امّنى جبرئیل عند باب البیت، فصلّى بى الظهر حین زالت الشمس و الفىء مثل الشراک، و صلى بى العصر، حین کان کل شىء بقدر ظلّه، و صلى المغرب حین افطر الصائم، و صلّى العشاء حین غاب الشفق، و صلى الصبح، حین حرم الطعام و الشراب على الصائم، و صلى الظهر فى الیوم الثانى، حین کان کل شیء بقدر ظلّه، وقت العصر بالامس، و صلى العصر حین صار ظل کل شیء مثله، و صلى المغرب للوقت الاول، لم یؤخرها عنه، و صلى العشاء حین ذهب ثلث اللیل، و صلى الصبح حین اسفر، ثم التفت الى فقال یا محمد:- هذا وقت الانبیاء قبلک و الوقت ما بین هذا الوقتین»
معنى محافظت بپاى داشتن این نمازهاست باین وقتهاى معین و حقوق آن بتمامى بجاى آوردن.مصطفى گفت: کسى که در نماز تأخیر افکند و حقوق آن بجاى نیارد او را منافق نام کرد،
فى قوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلم:« تلک صلاه المنافق، یجلس یرقب الشمس حتى اذا اصفرت و کانت بین قرنى الشیطان، قام فنقر اربعا لا یذکر اللَّه فیها الّا قلیلا»
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم لعلى «یا على، لا تؤخّر الصلاه اذا آنت و الجنازه اذا حضرت و الایم اذا وجدت لها کفوا»
و بدان که حقوق نماز بعضى شرائط است و بعضى ارکان، و بعضى مسنونات و هیآت، اما شرائط آنست که بیرون از نماز افتد، در مقدمه آن پنج شرط است: طهارت و ستر عورت و ایستادن بر جاى پاک و روى بقبله آوردن و شناختن وقت نماز بیقین یا بقلبه ظن، و اجناس ارکان نماز که بعضى از آن مکرر مى شود یازده اند:-
اول نیت است، و نیت قصد دل است. و فرض نیت آنست که بدل بگوید مقارن تکبیر- أؤدّی- صلاه الظهر فریضه اللَّه عز و جل- و گفته اند آن مقدار بس بود که داند که کدام نماز همى گزارد، و اگر پرسند بى اندیشه جواب تواند داد.اما نافله اگر از رواتب باشد یا وتر، لا بد به نیت تعیین کند و اگر تطوع باشد بیرون از رواتب نیت نماز کردن کفایت بود. و مقتدى را لا بد نیت اقتدا بامام باید کرد صحبت جماعت را و امام نیت امامت بیارد تحصیل تصلیت جماعه را.
رکن دوم- تکبیر احرام- است و فرض آن مقدارست که گوید- اللَّه اکبر.
رکن سوم- قیام- است بقدر سوره فاتحه. رکن چهارم قراءه فاتحه است
رکن پنجم- رکوع- است پشت خم دادن چندانک دست بزانو رسد
رکن ششم- سجود- است چندانک پیشانى بى حجاب بر سجودگاه نهد با دو دست و دو زانو و دو قدم.
رکن هفتم- طمأنینه- است بیارمیدن در این ارکان.
هشتم- نشستن- است در تشهد آخر.
رکن نهم- التحیات- خواندن در آن فرض است که التحیات للَّه تا بآخر و این سه کلمات دیگر- المبارکات الصلوات الطیبات- از جمله سنن نماز است نه از جمله فرائض.
رکن دهم- درود- است بر رسول ع در تشهد آخر، و مقدار فرض آنست که گوید اللهم صل على محمد و آل محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلم-
رکن یازدهم- سلام دادن- است و مقدار فرض آنست که گوید السلام علیکم.
هر چه ازین یازده بیرون است، از جمله سنن نمازست. و هیأت و آداب آن اگر بجاى آرد، نماز وى بصفت کمال بود، و اگر چیزى از آن بگذارد، بر وى سجود سهو نیست، مگر در چهار سنت، که این چهار بسجود سهو جبر کنند: یکى نشستن در تشهد اول، دیگر التحیات خواندن در آن، سوم درود دادن بر رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلم در آن، چهارم قنوت، اگر ازین چهار سنت یکى بگذارد یا همه بگذارد سجود سهو بجاى آن بیستد.
و بعضى علماء حصر جمله ارکان نماز کرده اند و سنن آن بر شمرده اند، گفته اند چهارده رکن است و سى و پنج سنت، و شرح این از کتب فقه طلب باید کرد که اینجا بیش ازین احتمال نکند. و بدان که نماز کردن باذان و اقامت باین ترتیب که شرع فرموده خاصیت این امّت است،
بحکم آن خبر که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت:«اعطیتم ما لم یعط احد من الامم، ان اللَّه جعل قربانکم الاستغفار و جعل صلوتکم الخمس بالاذان و الاقامه، و لم تصلها امه قبلکم فحافظوا على صلوتکم، و اىّ عبد صلى صلاه الفریضه ثم استغفر اللَّه عشر مرات، لم یقم من مقامه حتى یغفر له ذنوبه و لو کانت مثل رمل عالج و جبال تهامه»
حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاهِ الْوُسْطى- علما را خلاف است که صلاه وسطى کدامست. بعضى گفتند نماز بامداد است، بعضى گفتند نماز پیشین است. و درستتر آنست، که نماز دیگر است، از بهر آن که دو نماز روز از یک سوى دارد، یکى در تاریکى و یکى در روشنایى، و دو نماز است از یک- وى یکى در روشنایى و یکى در تاریکى روز احزاب نماز دیگر از رسول خدا فائت شد از وقت، کافران را گفت «ملأ اللَّه قلوبهم و قبورهم و بیوتهم نارا شغلونا عن صلاه الوسطى»
و درست است از مصطفى که گفت روز میغ تعجیل کنید بنماز دیگر، که هر کس که هنگام وقت نماز دیگر ازو فائت شد، همچنانست که وى را بى کس و بى چیز کردند«کانما وتر اهله و ماله»
سلیمان پیغامبر که اسبان را کشت، هم بر رنج آن کشت که او را مشغول کرده بودند از اول وقت نماز دیگر.
و یوشع بن نون در غزائى مشغول بود فتح نزدیک آمد، وقت نماز دیگر تنگ در آمد، دعا کرد اللَّه تعالى خورشید بروى نگه داشت بر جاى، تا وى بر دشمن دست یافت و نماز دیگر کرد. و گفتهاند که نماز دیگر از بهر آن- عصر- خوانند از تنگى که آنست و از کراهت که در تأخیر است. و مرد را که سوگند دهند بایمان مغلظه در شرع، بعد از نماز دیگر دهند، و ذلک فى قوله تعالى تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاهِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ.
و تخصیص نماز دیگر بمحافظه نه از آن است که در نمازهاى دیگر تضییع رواست، لکن فضل و شرف نماز دیگر را گفت بر همه نمازها، مثال این آنست که ماههاى حرام را گفت فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ گفت- ماهها دوازده است: چهار از آن ماه حرام است نگر تا ظلم نکنید بر خویشتن درین ماههاى حرام یعنى که ظلم بر خویشتن در همه ماهها صعب است و در این ماههاى حرام صعبتر، از آنک حرمت و شرف این ماه حرام بیش است از آن ماههاى دیگر، همچنین تضییع نمازها صعب است، اما تضییع نماز دیگر صعب تر از آن، که رقم تخصیص دارد و نشان تفضیل. قومى گفتند که این- صلاه وسطى- نماز پنج گانه است در میان پنج رکن مسلمانى. و این قول بعید است و اختیار آنست که از پیش رفت. و ذکر صلاه وسطى رد است بر کوفیان، که فرائض نماز بشش بردهاند و وتر در آن گرفته، و اگر چنان بودى صلاه وسطى متصور نبودى و این بر کس پوشیده نشود.
و قول النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم«ان اللَّه زادکم صلاه لم یرد بذلک صلاه- سادسه و معناه زادکم فى تطوعکم و نوافلکم وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ- اى مطیعین،روى عن النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم انه قال «کل قنوت فى القرآن فهو طاعه»
میگوید- شما که مؤمنانید و امت مصطفى اید خداى را نماز کنید بفرمان بردارى و پرستگارى، نه چنان که اهل ملتهاى دیگر میکنند، که هر کسى در آن ملت خویش نماز میکند و با آن نماز نافرمانى و عصیان میکند. و گفته اند که معنى- قنوت- قیام است در نماز.
از مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم پرسیدند که کدام نماز فاضلتر؟فقال «طول القنوت»گفت- آن نماز که قیام آن درازتر و تمامتر بود، و منه قوله تعالى: أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ اى- من هو مصلّ آناء اللیل. فسمى الصلوات قنوتا، لانها بالقیام تکون،
وقال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: «مثل المجاهد فى سبیل اللَّه کمثل القانت الصائم»یعنى المصلى الصائم، ثم قیل للدعاء قنوت، لانه انما یدعوا به قائما فى الصلوات قبل الرکوع او بعده.
فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً- اى اذا خفتم فى مطارده العدو و التحام القتال و غیره، صلّوا مشاه او فرسانا کیف ما امکنکم، مستقبلى القبله و غیر مستقبلها. میگوید اگر ترسید از دشمن یا از سبع یا از سیل یا از زخم مار یا از نهیب آتش، نماز فریضه بوقت خویش میکنید چنانک توانید، روى بقبله و پهلو بقبله و پشت بر قبله، ایستاده و تازیان و گردان، یعنى آن گه که در نماز مىایستد روى ستور بقبله گرداند و رکوع مىنماید و سجود فروتر از رکوع مىنماید. و تا تواند روى با پس نکند. و اگر مضطر ماند فرو مىآید و بر مىنشیند و زخم مىزند. رسول خدا سه بار نماز خوف کرده است از سه گونه:- بذات الرقاع و ببطن النخله و بعسفان هر جاى بر حسب حال ضرورت که دشمن از پس پشت بود دیگر کرد، و که دشمن میان او بود و میان قبله دیگر کرد، و که دشمن گردان بود و درهم افتاده دیگر کرد. و شرح این در سوره النساء بجاى خویش گفته شود ان شاء اللَّه تعالى.
فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ الآیه ….- ذکر اینجا نماز است و از بهر آن ذکر خواند که نماز سر تا سر از ذکر خالى نیست، چنانک گفت وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی یعنى نماز بپاى دار پیوستن یاد مرا، فَإِذا أَمِنْتُمْ میگوید- و آن گه که ایمن شدید از دشمن، نمازهاى پنجگانه باوقات و شرایط و حقوق آن بپاى دارید.
کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ- همچنانک در شما آموخت آنچه ندانستید- یعنى نماز کردن در حال بیم و ترس از دشمن، این همچنانست که آنجا گفت وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ جاى دیگر این منت على الخصوص بر مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم نهاد، تشریف وى را گفت «و علّمک ما لم تکن تعلم و کان فضل اللَّه علیک عظما».
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِیَّهً الآیه ….- قراءه ابو عمر و ابن عامر و حمزه و حفص وَصِیَّهً بنصب است، اى اوصى اللَّه وصیه، دیگران برفع خوانند اى- کتبت علیهم وصیه. در ابتداء اسلام پیش از آنک آیات مواریث آمد زنان را از شوهران نصیبى از میراث نبود، اما شوهر چون بمردى بر زن یک سال عدت بودى، و در آن یک سال نفقه وى طعام و کسوت و سکنى بر ترکه شوهر بودى، ما دام که از جاى عدت بطوع بیرون نیامدى، اگر بیرون آمدى نفقه بیفتادى. پس چون آیات مواریث آمد، از نفقه یک سال منسوخ گشت بنصیب میراث، گاه ربع و گاه ثمن. و یک سال عدت منسوخ شد بچهار ماه و ده روز، و ذلک فى قوله یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً قوله: وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ الآیه ….- معنى این آیت همانست که از پیش رفت، از ذکر متعت و احکام آن. و زیادت بیان درین آیت آنست که جمله مطلقات را پیش از مسیس متعت واجب کرد. و در آیت پیش خصوصا زنانى را گفت که ایشان را طلاق پیش از مسیس دهند. و بحکم این آیت على ع گفت:«لکل مؤمنه مطلقه حره او امه متعه»
و تلا هذه الآیه وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ. ابن زید گفت- چون آیت آمد مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى- الْمُحْسِنِینَ مطلّقه را متعت دهید که متعت واجب است بر نیکوکاران، مردى گفت از جمله مسلمانان، اگر خواهم کنم و اگر خواهم نکنم، که این احسانى است نه بر همه مسلمانان واجب کرده که بر محسنان واجب کرده، چنانک گفت حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِینَ پس رب العزه گفت درین آیت: حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ اى الذین یتّقون الشرک، این متعت واجب است بر هر که مسلمان است، از شرک باز پرهیزنده کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ- روایت کنند از على ع که عقل بر دو ضرب است: مطبوع و مسموع. و کمال بنده در دیندارى وى بآنست که این هر دو عقل او را جمع شوند، اول مطبوعى که بنده بآن مکلف شود، و خطاب شرع بآن متوجه گردد،
و آن آنست که مصطفى گفت صلّى اللَّه علیه و آله و سلم:«ان اللَّه تعالى لما خلق العقل قال له اقبل فاقبل، ثم قال له ادبر فادبر، ثم قال و عزتى و جلالى ما خلقت خلقا اکرم على منک بک آخذ و بک اعطى».
دیگر عقل مسموعى آنست:- که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت «یا على اذا أتقرب الناس لى الناس الى خالقهم بالصلاه و الصوم فتقرب الیه بانواع العقل، تسبقهم بالدرجات و الزلفى عند الناس فى الدنیا و عند اللَّه فى الآخره»
و حقیقت این عقل بایمان و تقوى و اخلاص باز گردد. و آن آنست که در قرآن جایها گفته- أَ فَلا تَعْقِلُونَ؟ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ و هو المشار الیه
بقوله صلى اللَّه علیه و آله و سلم: «قسّم اللَّه العقل على ثلاثه اجزاء- فمن کانت فیه کمل عقله و من لم تکن فیه فلا عقل له: حسن المعرفه باللّه، و حسن الطاعه للَّه، و حسن الصبر على امر اللَّه».
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ الآیه …- یعنى الم تخبر، این رؤیت دل است که آن را علم گویند، نه رؤیت چشم که عیان باشد، مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم آن قوم را بعیان در نیافت، اما برؤیت دل بدید و بدانست، از آنک اللَّه تعالى بوى خبر کرد و آگاهى داد. أَ لَمْ تَرَ میگوید نبینى ایشان را، ندانستهاى قصه ایشان که از سرایهاى خود بیرون رفتند به پرهیز از طاعون، گفتهاند که امت حزقیل اند، مقاتل و کلبى گفتند:- هشت هزار بودند، سدى گفت سى و اند هزار بودند، و چهل هزار گفته اند، و هفتاد هزار گفته اند. على الجمله عددى بسیار بودند که اللَّه میگوید وَ هُمْ أُلُوفٌ. در زمین ایشان طاعون افتاد بیرون رفتند تا از طاعون بگریزند و قصد رود بارى کردند، چون در آن رودبار همه بهم آمدند فریشته بانگ بریشان زد، بر یک جاى همه بمردند، آفتاب بریشان تافت بگندیدند.
قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «اذا سمعتم بهذا الوباء ببلد فلا تقدّموا علیه، و اذا وقع علیه و انتم فیه فلا تخرجوا فرارا منه»
وسألت عائشه النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم عن الطاعون، فقال لها- انه کان عذابا یبعثه اللَّه على من یشاء و یجعله رحمه للمؤمنین، فایّما عبد وقع الطاعون فاقام فى بلده صابرا محتسبا و علم انّه لن یصیبه الا ما کتب اللَّه له، فله اجر شهید.»
پس پیغامبر ایشان حزقیل فرا رسید و ایشان را چنان دید، اندوهگن گشت، بگریست و دعا کرد. اللَّه تعالى ایشان را زنده کرد بعد از هشت روز و فرا پیش وى کرد، و آن نتن که از اثر مرگ بریشان بود، بریشان بماند و هنوز در نسل ایشان از اولاد یهود مانده است. حزقیل پیغامبرى بود از بنى اسرائیل سوم موسى، که بعد از موسى یوشع بن نون بود، پس کالب بن یوفنا، پس حزقیل. و او را ابن العجوز میگفتند از آنک مادر وى پیر زنى بود نازاینده، از خداى عز و جل این فرزند بپیرى خواست و او را بداد، مقاتل گفت: حزقیل ذو الکفل است، و انما سمى ذو الکفل لانه تکفل سبعین نبیا، و انجاهم من القتل، فقال لهم- اذهبوا فانى ان قتلت کان خیرا من ان تقتلوا جمیعا، فلما جاء الیهود و سالوا حزقیل عن الانبیاء السبعین، قال- انهم ذهبوا و لا ادرى این هم. و منع اللَّه ذا الکفل من الیهود إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ- از روى معنى هر دو- ناس- یکسان نه اند. اول گفت لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ این- ناس- عموم مردماند که نعمت و فضل اللَّه بر همه روانست. پس گفت وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ این ناس على الخصوص اهل شکراند و ایشان جز مکلفان نه اند، که شکر بر اهل تکلیف واجب است، فکانه قال و لکن اکثر المکلفین لا یشکرون- ازین جهت اکثر الناس گفت و اکثرهم نگفت، میگوید اى بسا نواخت که از آفریدگار بر بندگان است، اى بسا نیکو کارى که از اللَّه بریشانست لکن ایشان سپاسدارى نمیکنند، و شکر آن نعمت بجاى نمىآرند.
شب معراج چون مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم بحضرت عزت رسید اللَّه تعالى شکایت این امت با وى کرد گفت «یا محمد لم اکلفهم عمل الغد و هم یطلبون منى رزق غد، یا محمد سمیت نفسى معزا و مذلا و هم یطلبون العز من سواى. و یطلبون الحاجه من غیرى، یاکلون رزقى و یشکرون غیرى» پس در عقب قصه امت حزقیل امت محمد را گفت:- وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الآیه …- شما چون ایشان مباشید که از مرگ مى بگریختند، جنگ کنید با دشمن دین و در راه خدا بکوشید، و در قتال دشمن از بیم مرگ به مگریزید، که گریختن از مرگ شما را سود ندارد، چنانک آن قوم را سود نداشت، «قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ.»
آورده اند که سلیمان صلّى اللَّه علیه و آله و سلم روزى نشسته بود و ندیمى با وى، ملک الموت در آمد و تیز در روى آن ندیم مى نگریست، پس چون بیرون شد آن ندیم از سلیمان پرسید که این چه کس بود که چنین تیز در من مى نگرست؟ سلیمان گفت- ملک الموت بود، ندیم بترسید، از وى درخواست که باد را فرماید تا وى را بزمین هندوستان برد سلیمان باد را فرمان داد تا وى را بزمین هندوستان برد، پس هم در ساعه ملک الموت باز آمد، سلیمان از وى پرسید که آن تیز نگرستن تو در آن ندیم ما چه بود؟ گفت عجب آمد مرا که فرموده بودند تا جان وى همین ساعه در زمین هندوستان قبض کنم، و مسافتى عظیم میدیدم میان این مرد و میان آن زمین، پس تعجب میکردم تا خود چون بود این حال؟ و چنین افتاد که دیدى! وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ الآیه …- بدانید که اللَّه شنواست و دانا، در شنوایى یکتا و در دانایى بىهمتا، اگرش بخوانى شنود دعاء تو، و رنه خوانى داند حال تو.
یحکى عن بعضهم انه قال- کنت جائعا فقلت لبعض معارفی انى جائع، فلم یفتح لى من قبله شیء، فمضیت فوجدت درهما ملقى فى الطریق، فرفعته فاذا هو مکتوب علیه، أما کان اللَّه عالما بجوعک حتى قلت آنى جائع؟
النوبه الثالثه
– قوله تعالى: حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ الآیه …- بزبان اشارت محافظت اندر نماز آنست که چون بنده بحضرت نماز در آید، بهیبت درآید، و چون بیرون شود بتعظیم بیرون شود، و تا در نماز باشد به نعت ادب بود، تن بر ظاهر خدمت داشته و دل در حقائق وصلت بسته، و سر با روح مناجات آرام گرفته، المصلى یناجى ربه. بو بکر شبلى رحمه اللَّه گفت- اگر مرا مخیر کنند میان آنک در نماز شوم یا در بهشت شوم، آن بهشت برین نماز اختیار نکنم، که آن بهشت اگر چند ناز و نعمت است، این نماز راز ولى نعمت است، آن نزهت گاه آب و گل است و این تماشاگاه جان و دل است، آن مرغ بریان است در روضه رضوان، و ابن روح و ریحان در بستان جانان.
تماشا را یکى بخرام در بستان آن جانان ببین در زیر پاى خویش جان افشان آن جانان مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم از هیچ مقام آن نشان نداد که از نماز داد بآنچه گفت:«جعلت قرّه عینى فى الصلاه»
روشنایى چشم من از میان نواختها و نیکوئیها مشغولى بوى است و راز دارى با وى.
اینک دل من تو در میانش بنگر | تا هست بجز تو هیچ مقصود دگر؟ |
مردى بود او را بو على سیاه گفتندى، یگانه عصر خویش بود، هر گه کسى در پیش وى رفتى، گفتى، مردىام فارغ شغلى ندارم، روشنایى چشم من آنست که از مردان راه وى کسى را بینم یا با کسى حدیث وى میکنم.
با دل همه شب حدیث تو میگویم | بوى تو من از باد سحر میجویم. |
عالم طریقت عبد اللَّه انصارى قدس اللَّه روحه گفت: الهى اى مهربان، فریادرس، عزیز آن کس، کش با تو یک نفس. بادا نفسى که درو نیامیزد کس، نفسى که آن را حجاب ناید از پس، رهى را آن یک نفس در دو جهان بس، اى پیش از هر روز و جدا از هر کس، رهى را درین سور هزار مطرب نه بس.
حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ الآیه … محافظت آنست که شخص در مقام خدمت راست دارد و دل در مقام حرمت، تا هم قیام ظاهر از روى صورت تمام بود، هم قیام باطن از روى صفت بجاى بود. یکى در نماز امامى میکرد خواست تا صف راست کند، گفت استووا- هنوز این سخن تمام نگفته بود که بیفتاده بود و بیهوش شده، پس گفتند او را که چه رسید ترا در آن حال؟ گفت- نودیت فى سرى هل استویت لى قطّ- اول رکنى از ارکان نماز نیت است و معنى- نیت- قصد دل است، چون در نماز شود سه چیز اندر سه محل مىباید تا ابتداء نماز وى بصفت شایستگى بود:- اندر دست اشارت، و در زبان عبارت و در دل نیت، چنانستى که بنده در حال نیت میگوید- درگاه مولى را قصد کردم و دنیا را با پس گذاشتم، پس اگر اندیشه دنیا به نگذارد و دل فانماز نه پردازد هم در رکن اول دروغ زن بود. حسن بن على ع چون بدر مسجد رسیدى گفتى:«الهى ضیفک ببابک سائلک ببابک، عبدک ببابک، یا محسن قد اتاک المسیء، و قد امرت المحسن منا ان یتجاوز عن المسىء، فتجاوز قبیح ما عندى بجمیل ما عندک یا کریم».
و آن دست برداشتن در نماز در حال تکبیر اشارتست باضطرار و افتقار بنده و شکستگى وى بحضرت مولى، چنانستى که میگوید- انا غریق فى بحر المعاصى، فخذ بیدى. بار خدایا غریب مملکتم، افتاده در چاه معصیتم، غرق شده در دریاى محنتم، درد دارم و دارو نمیدانم، یا میدانم و خوردن نمیتوانم، نه روى آنک نومید شوم، نه زهره آنک فراتر آیم.
قد تحیرت فیک خذ بیدی | یا دلیلا لمن تحیّر فیکا | |
گر کافرم اى دوست مسلمانم کن | مهجور توام بخوان و درمانم کن | |
گر در خور آن نیم که رویت بینم | بارى بسر کوى تو قربانم کن |
گفته اند- اول کسى که نماز بامداد کرد آدم بود ع. آن خواجه خاکى، آن بدیع قدرت و صنیع فطرت و نسیج ارادت، چون از آسمان بزمین آمد بآخر روز بود تا روشنایى روز میدید، لختى آرام داشت، چون آفتاب نهان شد دل آدم معدن اندهان شد.
شب آمد چو من سوگوار بغم | بجامه سیاه و بچهره دژم |
آدم هرگز شب ندیده و مقاساه تاریکى و اندوه نکشیده بود، ناگاه آن ظلمت دید که بهمه عالم برسید، و خود غریب و رنجور و از جفت خود مهجور، در آن تاریکى که آه کردى، گه روى فراماه کردى، گه قصد مناجات درگاه کردى.
ذکر تو مرا مونس یارست بشب | وز ذکر توام هیچ نیاساید لب |
اصل همه غریبان آدم بود، پیشین همه غمخواران آدم، نخستین همه گریندگان آدم بود، بنیاد دوستى در عالم آدم نهاد، آئین بیدارى شب آدم نهاد، نوحه کردن از درد هجران و زاریدن به نیم شبان سنتى است که آدم نهاد، اندران شب گه نوحه کردى بزارى، گه بنالیدى از خوارى، گه فریاد کردى، گه بزارى دوست را یاد کردى.
همه شب مردمان در خواب من بیدار چون باشم | غنوده هر کسى با یار من بى یار چون باشم |
آخر چون نسیم سحر عاشق وار نفس بر زد و لشکر صبح کمین بر گشاد، و بانگ بر ظلمت شب زد، جبرئیل آمد ببشارت که یا آدم صبح آمد و صلح آمد، نور آمد و سرور آمد، روشنایى آمد و آشنایى آمد، برخیز اى آدم، و اندرین حال دو رکعت نمازکن، یکى شکر گذشتن شب هجرت و فرقت را، یکى شکر دمیدن صبح دولت و وصلت را! زبان حال میگوید.
وصل آمد و از بیم جدایى رستیم | با دلبر خود بکام دل بنشستیم |
و اول کسى که نماز پیشین کرد ابراهیم خلیل بود صلع، آن گه که او را ذبح فرزند فرمودند، و در آن خواب او را نمودند، ابراهیم خود را فرمانبردار کرده، جان فرزند عزیز خود بحکم فرمان نثار کرده، و ملک العرش بفضل خود ندا کرده، و اسماعیل را فدا کرده، آن ساعه آفتاب از زوال در گذشته بود مراد خلیل تحقیق شد و خوابش تصدیق شد، خلیل در نگرست چهار حال دید در هر حال رفعتى و خلعتى یافتى، خلیل شکر را میان به بست و بخدمت حضرت پیوست، این چهار رکعت نماز بگزارد شکر آن چهار خلعت را، یکى شکر توفیق، دیگر شکر تصدیق، سدیگر شکر ندا، چهارم شکر فدا.
اول کسى که نماز دیگر گزارد چهار رکعت یونس پیغامبر بود صلّى اللَّه علیه و آله و سلم:- آن بنده نیک پسندیده در شکم ماهى و آن ماهى در شکم آن دیگر ماهى، در قعر آن دریاى عمیق بفریاد آمده که- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ».
اینجا نکته شنو:- یونس در شکم ماهى بزندان و مؤمن در شکم زمین، در آن لحد بزندان، مبارک باد آن مضجع، خوش باد آن مرقد، مصطفى میگوید
«القبر روضه من ریاض الجنه»هر چند که زندانست اما مؤمن را چون بستانست، و در آن بسى روح و ریحان است. یونس در شکم ماهى در آن تاریکى و سیاهى، مؤمن در شکم زمین با نسیم انس و نور الهى، یونس را جگر ماهى آینه گشته تا بصفاء آن حیوانات دریا و عجائب صور ایشان میدید، مؤمن را درى از بهشت بر لحد وى گشاده تا بنور الهى حوراء و عینا و طوبى و زلفى بود. یونس را فرج آمد، و از فضل الهى وى را مدد آمد، از آن زندان بصحراء جهان آمد. آن ساعت وقت نماز دیگر آمد، یونس خود را دید از چهار تاریکى رسته، تاریکى زلت، تاریکى شب، تاریکى آب، تاریکى شکم ماهى، شکر گذاشتن این چهار تاریکى را چهار رکعت نماز کرد. اشارت است به بنده مؤمن که چهار ظلمت در پیش دارد: ظلمت معصیت، ظلمت لحد، ظلمت قیامت، ظلمت دوزخ، چون این چهار رکعت نماز بگزارد بهر رکعتى از یک ظلمت برهد.
و اول کسى که نماز شام کرد عیسى مطهّر بود شخص پاک سرشت پاک طینت پاک فطرت که بى پدر در وجود آمد، و در شکم مادر توریه و انجیل بر خواند، و در گهواره سخن گفت. عجب آمد قومى را از اهل ضلالت، گفتند: فرزند بى پدر متصور نیست، حدوث ولد و وجود نسب بى دو آب متفرق جایز نیست. گفتند آنچه گفتند، و رفتند در راه ضلالت چنانک رفتند! و ثالث ثلاثه رقم کشیدند، جبرئیل آمد که یا عیسى قوم تو چنین گفتند، زمین میلرزد از گفت ایشان، خالق زمین و آسمان پاکست از گفت ایشان، آن ساعه وقت نماز شام بود، عیسى برخاست و بخدمت شتافت، و از اللَّه عفو و رحمت خواست، سه رکعت نماز کرد:- بیک رکعت دعوى ربوبیت از خود دفع کرد، که تویى خداوند بزرگوار، منم بنده با جرم بسیار، دیگر رکعت نفى الوهیت بود از مادر، که تویى خداى جبار و مادرم ترا پرستار، سوم رکعت اقرار بود بوحدانیت کردگار، یگانه یکتاى نامدار.
و اول کسى که نماز خفتن کرد چهار رکعت موسى کلیم بود، نواخته خالق بى عیب، مخصوص تحفه غیب، مزدور شعیب، چون اجلش با شعیب بسر آمد وز مدین بدر آمد، قصد مسکن و اندیشه وطن خویش کرد، چون منزل چند برفت شبى آمد. مرا در پیش- شبى که دامن ظلمت در آفاق کشیده، و بادى عاصف برخاسته، و باران و رعد و برق در هم پیوسته، گرگ در گله افتاده و عیالش را درد زه خاسته، همه عالم از بهر وى بخروش آمده، دریا بجوش آمده، در آن شب همه آتشها در سنگ بمانده، و در همه عالم یک چراغ بر افروخته، موسى در آن حال فرو مانده، گه مىخیزد و گه مىنشیند، گه مىخزد و گه مىآرمد، و گه مىگریزد، گه مقبوض و گه مبسوط، گه سر بر زانو نهاده، گه روى بر خاک بزارى، همى گوید:
بهر کویى مرا تا کى دوانى؟ | ز هر زهرى مرا تا کى چشانى؟ |
آرى! در شب افروز را نهنگ جان رباى در پیش نهادند، و کعبه وصل را بادیه مردم خوار منزل ساختند، تا بى رنج کسى گنج ندید، و بى غصه محنت کسى بروز دولت نرسید. آخر نظرى کرد بجانب طور، و بدید آن شعاع نور، و بشنید نداى خداى غفور، که إِنِّی أَنَا اللَّهُ موسى را چهار غم بود: غم عیال و فرزند و برادر و دشمن، فرمان آمد- که یا موسى غم مخور و اندوه مبر، که رهاننده از غمان و باز برنده اندهان منم، موسى برخاست اندر آن ساعت و چهار رکعت نماز کرد، شکر آن چهار نعمت را. اشارتست به بنده مؤمن که چون این چهار رکعت نماز بگزارد بشرط وفا و صدق و صفا، شغل عیال و فرزند وى کفایت کند، و بر دشمن ظفر دهد و از غم و اندوهان برهاند.
_________________________________
[۱] ( ۱) فى نسخه د: ایستادگى نمائید و محافظت کنید.
[۲] ( ۱) فى نسخه د: چنین است.\i قالَ بَلى\E- ابراهیم گفت ایمان آورده ام و بر یقینم لکن دلم میخواهد که بچشم سر در عجائب صنع و بدایع قدرت تو نگرم، و علم الیقین عین الیقین گردد، و ایمان استدلالى بایمان حسى بدل شود، که وساوس در راه استدلال و خبر آید در حس و عیان نه، و دل
کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول