آل عمران - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره آل عمران آیه ۸۴- ۷۹

۱۵- النوبه الاولى‏

(۳/ ۸۴- ۷۹)

قوله تعالى: ما کانَ لِبَشَرٍ هرگز روا نباشد مردمى را، أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ‏ که خداى او را نامه دهد، وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ و علم راست و پیغامبرى دهد، ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ‏ پس آن گه فرا مردمان گوید: کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ مرا بندگان باشید و مرا بخدایى گیرید فرود از اللَّه، وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ‏ لکن چنین گفتند پیغامبران امّت خویش را که بندگان خدا بید[۱]، بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ‏ بآنچه کتاب من میدانید[۲]، وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ‏ (۷۹) و بآنچه میخوانید از آن.

وَ لا یَأْمُرَکُمْ‏ و نفرماید شما را خداى و نه هیچ بشرى از پیغامبران، أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَهَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً که فریشتگان و پیغامبران را بخدایى گیرید، أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بکفر میفرماید شما را؟ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ‏ (۸۰) پس آنکه شما مسلمانان باشید و گردن نهادگان.

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ‏ پیمان گرفت اللَّه از پیغامبران، لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَهٍ که هر چه دهم، هر گه که دهم شما را از نامه و دانش راست و پیغام محکم، ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ‏ پس آن گه بشما آید رسولى، مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ‏ استوار دار و گواه آن را که با شما است، لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ‏ بگروید باو و یارى دهید او را، قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ‏ خداى گفت: اقرار دادید بپیذیرفتن این پیمان از من؟ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِکُمْ إِصْرِی‏ و این پیمان بزرگ گران از من بستدید. قالُوا أَقْرَرْنا پیغامبران یک یک جواب دادند که اقرار دادیم، قالَ فَاشْهَدُوا خداى گفت: بر یکدیگر گواه بید، وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ‏ (۸۱) و من با شماام از گواهان یکى.

فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِکَ‏ هر که بر گردد پس از آن، فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ‏ (۸۲) او از فاسقانست و از بیرون شدگان از پیمان.

أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ‏ بجز دین خداى و تصدیق محمد (ص) دینى خواهند جست؟وَ لَهُ أَسْلَمَ‏ و خداى را گردن نهاد، مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ هر که در آسمانها و زمین کس است، طَوْعاً وَ کَرْهاً بعضى از میان جان و بعضى از بن دندان، وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ‏ (۸۳) و همه را با وى خواهند برد.

قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ‏ بگوى ایمان آوردیم بخداى، وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا و هر چه فرو فرستاده آمد بر ما، وَ ما أُنْزِلَ عَلى‏ إِبْراهِیمَ‏ و هر چه فرو فرستاده آمد بر ابراهیم‏ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ و پیغامبران که از فرزندان یعقوب بودند، وَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏ و هر چه موسى را دادند و عیسى را، وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ‏ و هر چه دیگر پیغامبران را دادند، از خداوند ایشان، لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ‏ یکى را از پیغامبران جدا نکنیم در تصدیق بتکذیب، وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ‏ (۸۴) و ما وى را گردن نهادگانیم و خویشتن فرا دادگان.

النوبه الثانیه

قوله تعالى: ما کانَ لِبَشَرٍ الآیه … مقاتل گفت: «بشر» اینجا عیسى (ع) است و «کتاب» انجیل، و آیت در شأن ترسایان نجران آمد، که در عیسى دعوى باطل کردند و غلوّ نمودند. میگوید: روا نبود و سزا نباشد و هرگز خود نبود عیسى را که خداى او را پیغامبرى و کتاب انجیل دهد پس آن گه بمردم گوید: مرا بندگان باشید! و مرا بخدایى گیرید فرود از خداى. ابن عباس و عطا گفتند: بشر اینجا محمد (ص) و کتاب قرآن. و سبب نزول آن بود که بو رافع جهود و رئیس ترسایان نجران گفتند: یا محمد (ص) تو میخواهى که ما ترا بنده باشیم و ترا بخدایى گیریم! رسول اللَّه گفت: معاذ اللَّه که من این گویم یا فرمایم،

«ما بذلک بعثنى و بذلک امرنى»

خداى که مرا به پیغامبرى فرستاد نه باین فرستاد که شما مى‏ گویید و نه باین فرمود. ربّ العالمین بر وفق قول او این آیت فرستاد. حسن گفت: مردى از مصطفى (ص) در خواست که‏ تا ترا سجود کنم، فضل از این سلام که بر یکدیگر میکنیم. رسول او را از آن نهى کرد، و آیت در شأن وى آمد.

ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ‏- اگر برفع خوانى بر استیناف است، و اگر بنصب خوانى بر عطف، اى لا یجتمع له الأمران: ایتاء النبوه و قوله: کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ‏.

میگوید: هرگز نبود بشرى را که پیغامبرى و علم و حکمت دهند آن گه این سخن گوید: کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ‏. آن گه بیان کرد که پیغامبر چه میگوید:

وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ‏ اى و لکن یقول کونوا ربّانیّین پیغامبر بامّت خویش این گوید: که راستان و استواران و نیک خواهان باشید و بمهربانى در آموزندگان بید. اصل ربّانىّ در معنى آنست که: کسى بعلم خلق خداى را مى‏پروراند، ابتدا بکمینه علم آن درآموزد، پس آن گه مهینه علم؛ و طاقت هر متعلّم مى‏ نگرد، و فهم هر طالب میکوشد، و ترتیب هر چه مى‏درآموزد نگاه میدارد. قال الزّجاج هو منسوب الى الرّبّ، فزید فیه الالف و النّون للمبالغه فى النسبه. و قیل هو منسوب الى الرّبّان و هو فعلان من ربّ یربّ. و معناه المتخصص بالعلم الّذى یربّه باستفادته و افادته. آن روز که ابن عباس را در طائف بخاک کردند، ابن الحنفیه محمد بن على بن ابى طالب گفت: «مات الیوم ربّانىّ هذه الامّه».

قومى گفتند: ربّانىّ عالمى بود خدایى. و گفته ‏اند «ربّانىّ» کسى بود که در وى هم فقه بود هم حکمت و هم ولایت، و آن گه خلق را دین خداى درمى‏ آموزد و ایشان را بر آن میدارد.

بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ‏ حجازى و بصرى بتخفیف خوانند، و این اختیار بو عبیده است و باقى قرّاء بتثقیل خوانند، و این اختیار بو حاتم است. اگر بتخفیف خوانى اشارت بفضیلت متعلّمانست، و اگر بتثقیل خوانى تفضیل و نواخت معلّمانست.

وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ‏- اى تقرؤن، کما قال اللَّه: وَ دَرَسُوا ما فِیهِ‏.

روى عن ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص): «ما من مؤمن ذکر او أنثى، حرّ أو مملوک‏ الّا و للَّه علیه حق واجب ان یتعلّم من القرآن و یتفقّه فیه»

ثم قرأ هذه الآیه: وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ‏.

درین آیت هم تنبیه متعلّمانست و هم تنبیه معلّمان، متعلّمان را میگوید: کونوا حکماء عاملین بما علمتم، فان الحکیم فى الحقیقه من عمل بما علم، و کان محکما لعمله احکامه لعلمه. حکیم نه آنست که در علم بکوشد و روایت و درایت آن بجاى آرد و بس. حکیم اوست که علم را بعمل زیور برکند، و کردار فرا گفتار پیوندد. جماعتى از یاران رسول خدا (ص) در مسجد قبا فراهم شدند، و مذاکره‏ اى میکردند. مصطفى (ص) بر ایشان درشد گفت:

«تعلّموا ما شئتم آن تعلّموا، فلن یأجرکم اللَّه حتّى تعملوا»

چندان که خواهید علم بیاموزید و برخوانید، امّا تا عمل فرا علم نه پیوندید و بر آنچه دانید کار نکنید هرگز بثواب آن جهانى و نواخت الهى نرسید. و عن ابى الدرداء (رض): ویل لمن لا یعلم مرّه، و ویل لمن یعلم و لا یعمل سبع مرّات. و کان یحیى بن معاذ یقول: یا اصحاب العلم قصورکم قیصریّه و بیوتکم کسرویّه و ابوابکم طاهریّه و مراکبکم قارونیّه و مذاهبکم شیطانیّه. فاین المحمدیّه؟

امّا تنبیه معلمان از روى اشارت آنست که: چون دیگران را راه سعادت مینمائید، و بر علم و عمل میخوانید، نگرید تا خود را فراموش نکنید: أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ‏. حاتم اصم میگوید: لیس فى القیامه اشدّ حسره من رجل علّم النّاس علما، فعملوا به، و لم یعمل هو به، ففازوا بسببه و هلک. و فى معناه انشد:

یا واعظ النّاس قد اصبحت متّهما اذ عبت منهم امورا انت تأتیها

و قال تعالى لعیسى علیه السّلام: «یا ابن مریم عظ نفسک فان اتّعظت فعظ النّاس و الّا فاستحى منّى.

قوله: وَ لا یَأْمُرَکُمْ … الآیه شامى و حمزه و عاصم و یعقوب بنصب خوانند معطوف بر أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ‏ و معنى آنست که: و لا ان یأمرکم ان تتّخذوا الملائکه. و ایشان که برفع خوانند میگویند: این از آیت اوّل منقطع است بر سبیل استیناف و ابتدا. گفت: وَ لا یَأْمُرَکُمْ‏ یعنى و لا یأمرکم اللَّه. و قیل: لا یأمرکم محمد (ص). میگوید: خداى عزّ و جلّ شما را نفرماید که فریشتگان را و پیغامبران را بخدایى گیرید. فریشتگان را در میان آورد در قصّه، از بهر آنکه جهودان عزیر را پسر گفتند، ترسایان عیسى (ع) را پسر گفتند، و عرب فریشتگان را دختران گفتند.

أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ؟- استفهام است بمعنى انکار، اى لا یفعل ذلک بعد اسلامکم، اى لا یأمر بعباده الملائکه و النّبیّین بعد أن کنتم على دین ابراهیم و تبعتم محمدا فیما (ص) دعاکم الیه.

قوله: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ‏ الایه …- این میثاق و عهد نه بر پیغامبران تنها گرفتند، که هم در پیغامبران و هم در امّت ایشان گرفتند. امّا پیغامبران سران بودند و مهتران، و امّت تبع ایشان بودند. پس پیغامبران بذکر مخصوص‏اند که اصل ایشانند، و خطاب با اصل کنند، و مراد هم اصل باشد و هم تبع. چنان که ربّ العالمین گفت:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ. و کیفیّت این عهد گرفتن و پیمان ستدن آنست که اللَّه تعالى با پیغامبران گفت و ایشان را فرمود که: یکدگر را تصدیق کنید و نصرت دهید. پیشینه را گفت که پسینه را مبشّر باش و پسینه را گفت که پیشینه را مصدّق باش، و آن گه همه را گفت و از همه پیمان ستد که شما و امّتان شما به محمد (ص) ایمان آرید که خاتم النّبیّین و رسول ربّ العالمین است، و گزیده جهانیان است.

قال علىّ بن ابى طالب (ع): لم یبعث اللَّه نبیا آدم و من بعده الا اخذ علیه العهد فى محمد و امره، و أخذ العهد على قومه لیؤمنن، و لئن بعث و هم احیاء لینصرنه.

لَما آتَیْتُکُمْ‏ این لام در «لما» لام تأکید است، و جواب آن بلام قسم باز دهند، چنان که گفت: وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَ‏. این هم چنانست: «لما آتیتکم لتؤمنن» و معنى «ما» اىّ شى‏ء است، یعنى اىّ شى‏ء اتیتکم لتومننّ. میگوید: هر چه شما را دهند از کتاب و حکمت، بآن بگروید و تصدیق کنید. حمزه خواند بکسر لام: لما اتیتکم، یعنى لاجل ما اتیتکم. و بتشدید میم قراءه شاذّ است، یعنى مهما اتیتکم، و حین آتیتکم. قراءه نافع لما اتیناکم است بر سبیل تعظیم، گفت: دهیم شما را از کتاب و حکمت.

ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ‏- محمد (ص) را میگوید. مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ‏ این لام جزاست، جالب این لام آن لام که در لَما آتَیْتُکُمْ‏.

قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِکُمْ إِصْرِی‏- اى قبلتم عهدى. خداى گفت یک یک پیغامبران را: اقرار دادید و عهد من پذیرفتید چنان که بوفاء آن باز آئید؟

پیغمبران همه جواب دادند که اقرار دادیم. خداى گفت:

فَاشْهَدُوا- گفته‏ اند که: شهادت را دو طرف است: یکى تحمّل و یکى اقامت. در وقت تحمّل علم است، و در وقت اقامت اخبار. پس اینجا تحمّل است یعنى فاعلموا، و هو تفسیر ابن عباس. سعید بن مسیب گفت: خداى با فریشتگان گفت:

فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ‏ گواه باشید شما که فریشتگانید بر پیغامبران و اتباع ایشان، باین اقرار که دادند.

آن گه گفت: وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ‏ خود را جلّ جلاله شاهد گفت، و معنى شاهد حاضر است، یعنى که بعلم حاضر است با همه کس، و رؤیت وى و قدرت وى بر همه روان: لا یخفى علیه خافیه. و گفته‏ اند که: شاهد در وصف او جلّ جلاله آنست که دلائل پیدا کند و حجّتها روشن بنماید، و میان خلق کار برگزارد، و گواه را بآن شاهد گویند که بشهادت وى حکم مشهود علیه روشن شود.

قوله تعالى: فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِکَ‏ … الآیه اى بعد اخذ المیثاق و ظهور آیات النّبی (ص) فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ‏ اصل فسق از طاعت و فرمان اللَّه بیرون آمدن است، و فسق را کمینه و مهینه است. کمینه آنست که: در راه دین گناهى صغیره کند

کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۲، ص: ۱۸۲

چنانک گفت: وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ‏. و مهینه آنست که کفر و شرک آرد چنان که گفت: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً. جاى دیگر گفت: وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ، و اینجا گفت: فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ‏ کافرانند، که هر که از عهد و پیمان خدا بیرون آید، و به محمد (ص) ایمان نیارد کافر بود لا محاله.

قوله تعالى: أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ‏ … الآیه بیا قراءه بصرى و حفص است، باقى بتا خوانند. اگر بتا خوانى خطاب با انبیاء است و با جهودان، و اگر بیا خوانى خطاب با جهودان است. میگوید: این جهودان بجز دین خداى دینى میجویند، و دین خدا آن دین اسلام است که اللَّه بپسندید و بندگان را بآن خواند: وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً و إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ‏ هر دو اشارت بآنست، و دین پاک و کیش درست پسندیده بنزدیک اللَّه آنست.

وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً- اسلام اینجا گفته‏اند که استسلام است و اعتقاد دل، و اقرار زبان، و التزام احکام. و اقوال مفسّران درین آیت مختلف است: اوّل آنست که روایت کرده ‏اند از مصطفى (ص) قال: الملائکه اطاعوه فى السّماء، و الانصار و عبد القیس فى الارض.

و روى انّه قال: لا تسبّوا اصحابى فانّ اصحابى اسلموا من خوف اللَّه، و اسلم النّاس من خوف السّیوف.

و گفته‏ اند اهل آسمان فرمان- برداران و منقادانند بطوع، و اهل زمین بکره، یعنى که علم آسمانیان بوحدانیّت اللَّه ضرورى است نه استدلالى، و علم اهل زمین استدلالى است نه ضرورى، فانّ الحجّه اکرهتم و الجأتهم على ذلک. و این کره نه کره مذموم است بلکه پسندیده است، و بنده را در آن ثواب. و گفته ‏اند: اسلم المؤمنون له طوعا، و الکافرون کرها اذ لم یقدروا على ان یمتنعوا علیه ممّا یریده بهم، و یقضیه علیهم، مؤمنان تن در دادند بطوع و کافران بکره. یعنى که ارادت و قضاء اللَّه بر کافران روان است، نتوانند که از آن بگریزند، نه قدرت آن که دفع کنند. قتاده گفت: اسلم المؤمنون له طوعا فى حال‏ الصّحه و الامن، و الکافرون له کرها عند الخوف و الموت. «فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ» گفت: مؤمنان فرمانبردارند در حال صحّت و در امن، لا جرم اسلام و ایمان ایشان را سود داشت و بکار آمد، و کافران بوقت ترس و بیم مرگ، آن گه که معاینه عذاب دیدند لا جرم اسلام و ایمان ایشان بکار نیامد: «فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا» و على ذلک قوله تعالى فى قصّه فرعون: آلان و قد عصیت قبل؟ ضحاک گفت که:

این عهد و پیمان روز میثاق است که ربّ العالمین با فرزندان آدم گفت: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏- بعضى‏ بَلى‏ بطوع گفتند از میان جان، و قومى بکره گفتند از بن دندان.

مجاهد گفت: اسلام درین آیت همان سجود است که در آن آیت دیگر گفت:

وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً. میگوید: مؤمن خداى را بطوع خویش سجود میکند، و کافر شخص وى نمیکند لکن سایه شخص وى میکند بکره، چنان که گفت‏ وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ‏ و قال تعالى: یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ‏.

آن گه گفت: عزّ و علا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ‏ قراءه حفص و یعقوب بیا است. یعقوب بفتح یا و حفص بضمّ یا، و باقى همه بتاء مضمومه خوانند. و مخرج این کلمه مخرج وعید است، یعنى: ایبغون غیر دین اللَّه مع انّ مرجعهم الى اللَّه. روى عن ابن عباس: اذا استصعب دابّه احدکم، او کانت شموسا فلیقرأ فى آذانها أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ‏ الى آخر الآیه.

قوله: قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ‏ الآیه … نظیر این آیت در سوره البقره شرح آن رفت. اما اهل معانى اینجا سؤالها کرده ‏اند، گفتند: چه حکمت است که این جایگه‏ قُلْ آمَنَّا گفت و در سوره البقره قُولُوا آمَنَّا؟ جواب آنست که: این آیت خطاب با مصطفى (ص) است بر خصوص، و فرمان است که تا خود اعتقاد کند آن گه تبلیغ کند بامّت خویش، و ایشان را بر آن خواند و بر آن دارد. و آنجا که گفت‏ قُولُوا آمَنَّا خطاب با عموم امّت است که تا آن را اعتقاد گیرند، و نه فرمان است ایشان را بتبلیغ رسالت.

ازین جهت در آن سوره أُنْزِلَ إِلَیْنا گفت و درین سوره أُنْزِلَ عَلَیْنا. و معنى‏ أُنْزِلَ عَلَیْهِ‏ آنست که بر منزّل علیه بود که با دیگرى رساند. و أُنْزِلَ إِلَیْهِ‏ بر منزّل علیه مخصوص و الیه نهایه الانزال. و على ذلک قال تعالى: أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ؟، و قال: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ‏، فخصّ هاهنا «بالى» لما کان مخصوصا بالذّکر الّذى هو بیان المنزّل. و قالوا: هذا کلام فى الاولى لا فى الوجوب. دیگر سؤال کرده‏اند که اسماعیل و اسحاق و یعقوب را کتاب نبود، چه معنى را گفت: وَ ما أُنْزِلَ عَلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ‏؟

جواب آنست که: کتاب ایشان کتاب ابراهیم (ع) است و منزّل بایشان صحف ابراهیم است، که ایشان در تحت شریعت ابراهیم (ع) بودند. پس بر سبیل توسّع اطلاق انزال بر ایشان روا بود. چنانک گویند: و ما انزل على محمد (ص) و المسلمین. دیگر سؤال کردند که در آن آیت‏ وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ‏ گفت، و درین آیت‏ وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ؟ جواب آنست که: در آن آیت خطاب بر لفظ عموم است، و حکم خطاب عموم بسط لفظ است نه ایجاز. و درین آیت خطاب خاصّ است. و حکم خطاب خاص ایجاز لفظ است.

پس درین آیت ایجاز لفظ و اختصار سخن اولى‏ تر بود. دیگر سؤال کردند که چون این خطاب مصطفى (ص) را خاصّ است پس چون بآخر آیت گفت: وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ‏ و این اخبارست از عموم؟ و جواب آنست که: این بآن گفت تا تنبیهى باشد که امّت مصطفى (ص) از وى جدا نه‏اند درین اعتقاد، و مکروه نیست ایشان را که با دیگرى رسانند و بر دیگرى خوانند، چنان که رسول رسانید و پیغام گزارد. دیگر سؤال کنند که‏ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ‏ مؤمنان را چون تبجّح‏[۳] است در ستایش خویشتن، و این بعرف و عادت مذموم است؟ جواب آنست که تبجح مذموم آن بود که مردم از خویشتن آن نماید که بآن رفعت طلب کند و تطاول بر مردمان، امّا چون بر سبیل‏ شکر و سپاس‏دارى بود رواست، که ربّ العالمین گفت: وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ‏، و نیز مؤمنان خواستند که باین اعتراف از کافران جدا مانند و حق از باطل جدا کنند، یقول تعالى: حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ. و گفته ‏اند که مؤمنان باین استسلام قصد اخلاص کرده‏اند که از جهت شرع بآن مأموراند. قال اللَّه تعالى: وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ‏ یعنى که ما خداى را مسلمان شدیم و گردن نهادیم نه دیگرى را، و على هذا قال عزّ و جلّ: قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً

النوبه الثالثه

قوله تعالى: ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ‏ الآیه … جلیل و جبّار، خداوند بزرگوار، کردگار نام‏دار، جلّ جلاله، و عظم شأنه پیش از ایجاد عالم، و پیش از خلق آدم، بعلم قدیم خود دانست که از فرزندان آدم سزاوار نبوت و ولایت کیست؟ و اهل محبت و شایسته رسالت کیست؟ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ.

آن را که در ازل داغ مهجورى نهاد، و رقم بى‏خبرى کشید امروز معصوم و راست راه چون شود؟ و آن را که رایگانى دولت داد و راه صدق و عصمت فرا پیش نهاد امروز بى‏راه و بد حال چون بود؟ پس چه صورت بندد و چون بوهم درآید؟ و هرگز نبود که مصطفى (ص) گزیده و عیسى (ع) نواخته بعد از کرامت نبوت، و تأیید عصمت، و قوّت رسالت پاى از رقم برگیرند و خلق را گویند: کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ‏.

ربّ العالمین یحکم اختیار ازلى و عنایت سرمدى از بهر ایشان جواب داد، و نیابت داشت که ایشان این نگویند، و لکن گویند: کُونُوا رَبَّانِیِّینَ‏ اى کونوا من المختصّین باللّه الّذین وصفوا بقوله: و اذا احببته کنت سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به. ربانیان بر مذاق اهل معرفت ایشانند که خداى را یگانه شوند در تجرید قصد، هم در صحّت توکل، هم در نسیم انس. قدم از دو گیتى برگرفته، و دست‏

بلطف مهر مولى زده، و چهار تکبیر در صفات خویش کرده.

هر که در میدان عشق نیکوان گامى نهاد چار تکبیرى کند بر ذات او لیل و نهار

نفسى دارند فانى! دلى دارند تشنه! نفسى سوخته! سرّى بعشق افروخته! جانى بآرزو آویخته!

دل زان خواهم که بر تو نگزیند کس‏ جان زانکه نزد بى‏غم عشق تو نفس‏
تن زان که بجز مهر تواش نیست هوس‏ چشم از پى آنکه خود ترا بیند و بس!

همّتشان از دنیا مه! مرادشان از بهشت مه! آرامشان از هفت آسمان و از زمین مه! گوش داشته تا آفتاب مهر کى بر آید؟ و ماه روى دولت کى در آید! و نسیم سعادت کى دمد! و یادگار ازلى کى بر دهد!

کى باشد کین قفس بپردازم‏ در باغ الهى آشیان سازم‏

و گفته ‏اند که: ربّانیان ایشانند که اختصاص دارند به اللَّه که بآن اختصاص نسبت با وى برند و باوصاف او موصوف شوند، و باخلاق او برآیند، چندان که بندگى ایشان برتابد، و نهاد ایشان جاى دارد. و این قول از آن خبر برگرفتند که مصطفى (ص) گفت:

«تخلّقوا باخلاق اللَّه»،

و قال علیه السّلام: «انّ اللَّه تعالى کذا خلقا، من تخلّق بواحد منها دخل الجنّه».

اهل علم گفتند: تفسیر این اخلاق معانى نود و نه نام خداست که بنده را در روش خویش بآن معانى گذر باید کرد تا بوصال اللَّه رسد، پیر خراسان ابو القاسم گرگانى رحمه اللَّه گفت: بنده تا در تحصیل این معانى و جمیع این اوصاف است هنوز در راه است، بمقصد نارسیده، و در روش خود است کشش حق‏ نایافته، تا در معرفت است از معرفت باز مانده، و تا در طلب محبّت است از محبوب بى‏خبر شده.

بشتاب بعشق و نیز منشین در بند بگذر تو ز عشق و عاشقى گامى چند

بزرگى را پرسیدند که بنده بمولى کى رسد؟ گفت آن گه که در خود برسد.پرسیدند که در خود چون برسد؟ گفت: طلب در سر مطلوب شود و معرفت در سر معروف. گفت شرحى بیفزاى، گفت: از تن زبان ماند و بس! و از دل نشان ماند و بس! وز جان عیان ماند و بس! سمع برود شنوده ماند و بس، دل برود نموده ماند و بس، جان برود بوده ماند و بس.

محنت همه در نهاد آب و گل ماست‏ پیش از دل و گل چه بود؟ آن حاصل ماست!

و قیل معنى قوله‏ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ‏- اى متخصّصین باللّه غیر ملتفتین الى الوسائط، کأبى بکر لمّا قال حین مات النّبی (ص) و اضطربت اسرار عامه الناس: «من کان یعبد محمّدا (ص) فانّ محمّدا قد مات، و من کان یعبد اللَّه فانّ اللَّه تعالى حىّ لا یموت».

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ‏ الآیه … در همه قرآن هیچ آیت نیست در بیان فضیلت مصطفى (ص) تمامتر ازین آیت که وى را خاص است، کس را در آن شرکت نه. ربّ العالمین دو عهد گرفت از خلق خویش، و دو پیمان ستد از ایشان: یکى آنکه پیمان ستد از همه خلق بر خدایى و کردگارى خویش. چنان که گفت: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ‏ الآیه.

دیگر آنکه: پیمان ستد از فریشتگان و پیغامبران بر نبوّت محمد (ص) و نصرت دادن وى، چنان که گفت: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ … و این غایت تشریف است و کمال تفضیل که نامش با نام خویش بزرگ کرد، و قدرش با قدر خود برداشت.

پیش از وجود محمد (ص) بچندین هزار سال فرمان آمد که: یا جبرئیل! من دوستى خواهم آفرید، نام وى محمد (ص)، ستوده و نواخته من، نام او قرین نام من، قدر او برداشته لطف من، طاعت داشت او طاعت من، قول او وحى من، اتّباع او دوستى من.

یا جبرئیل! با من عهد کردى که بوى ایمان آرى و او را نصرت کنى، اینست که گفت: لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ‏. جبرئیل گفت: خداوندا! عهد کردم که با او دست یکى دارم و نصرت کنم و بوى ایمان آورم. خداى گفت یا جبرئیل! هم برین عهد باشى و خلاف نکنى. گفت: خداوندا! و کرا زهره آن باشد که ترا خلاف کند؟ آن گه گفت:

یا میکائیل! تو بر عهد جبرئیل گواه باش، و آن گه هم چنان عهد گرفت بر میکائیل، و جبرئیل را گفت: تو بر عهد مکائیل گواه باش، و با اسرافیل و عزرائیل همین عهد گرفت.

پس که آدم (ع) را بیافرید همین عهد گرفت بر آدم، و آدم درپذیرفت. و زان پس آدم با شیث بگفت و شیث درپذیرفت، و هلمّ جرّا قرنا بعد قرن. اینت کرامت و فضیلت! و اینت مرتبت و منزلت! کرا باشد فضل بدین تمامى؟ و کار بدین نظامى کرا بود؟

این عزّ سماوى و فرّ خدایى.

کفر و ایمان را هم اندر تیرگى و هم صفا نیست دار الملک جز رخسار و زلف مصطفى‏

[۱] ( ۱) مخفف بوید یعنى باشید

[۲] ( ۲) در متن قرآن کریم تعلمون بتشدید است و مؤلف بنا باختلاف قراءت مخفف آن را ترجمه کرده است.

[۳] ( ۱) التبجح: الفرح، و بجحته فتبجح اى فرحته ففرح( مجمع)

 ابو الفضل رشید الدین میبدى

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=