المائدة - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره المائده آیه ۷۱- ۶۵

۱۰- النوبه الاولى‏

(۵/ ۷۱- ۶۵)

قوله تعالى: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا و اگر خوانندگان تورات بگرویدندى (بگرویدندید) وَ اتَّقَوْا و از خشم و عذاب خدا بپرهیزیدندى (بپرهیزیدندید) لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ‏ .ما بستردیمى از ایشان و بپوشیدیمى سَیِّئاتِهِمْ‏ بدها و گناهان ایشان‏ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ‏ و ما درآوردیمى ایشان را جَنَّاتِ النَّعِیمِ‏ (۶۵) در بهشتهاى ناز.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراهَ و اگر ایشان تورات بپاى دارندى [و بحق کردار آن بپاى ایستادندى ]، وَ الْإِنْجِیلَ‏ و اهل انجیل انجیل را [بپاى دارندى و بکردار آن بپاى ایستادندى ]، وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ‏ و آنچه بدیشان فرو فرستادند از خداى ایشان [در کار محمد و تصدیق وى‏] لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ‏ از زیر خود بخوردندى، وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ‏ و از زیر پاى خویش بخوردندى. مِنْهُمْ أُمَّهٌ مُقْتَصِدَهٌ از ایشان گروهى است میانه و بچم نه بد، وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ‏ و فراوانى از ایشان، ساءَ ما یَعْمَلُونَ‏ (۶۶) بدا آنچه ایشان میکنند.

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ‏ اى پیغامبر فرستاده! بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏ میرسان آنچه فرو فرستاده آمد بتو از خداوند تو، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ‏ و اگر نرسانى [و چیزى باز گذارى‏] فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ‏ همچنانست که هیچ چیز از پیغامهاى وى نرسانده باشى، وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏ و اللَّه نگه دارد ترا از مردمان، إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ‏ (۶۷) که اللَّه راهنماى ایشان نیست که در علم وى کفر را اند.

قُلْ‏ گوى [یا محمد] یا أَهْلَ الْکِتابِ‏ اى کتاب داران من و خوانندگان آن، لَسْتُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ بر هیچ چیز نیستید، حَتَّى تُقِیمُوا التَّوْراهَ تا آن گه که بپاى دارید [شما که اهل تورات‏ید] تورات را، وَ الْإِنْجِیلَ‏ و [شما که اهل انجیل‏اید] انجیل را، وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ‏ و شما که اهل قرآن‏اید قرآن را وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ‏ و فراوانى را از ایشان بخواهد افزود، ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏ آنچه فرو فرستاده آمد بتو از خداوند تو، طُغْیاناً وَ کُفْراً گران کارى و کفر، فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ‏ (۶۸) نگر تا اندوهگن نباشى بر گروه ناگرویدگان.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اینان که بگرویدند [از عرب‏] وَ الَّذِینَ هادُوا و ایشان که جهود شدند [تورات در دست‏]، وَ الصَّابِئُونَ‏ و اینان که میان دو دین‏اند [و زبورشان در دست‏]، وَ النَّصارى‏ و ترسایان [که انجیل‏شان در دست‏]، مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ‏ هر که از اینان بخداى بگروید، وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و بروز رستاخیز، وَ عَمِلَ صالِحاً و کار نیک کرد، فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ بر ایشان بیم نیست، [فردا]، وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏ (۶۹) و نه اندوهگن باشند هرگز.

لَقَدْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ‏ پیمان ستدیم از بنى اسرائیل، وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلًا و بایشان فرستادیم رسولانى، کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ‏ هر گه که بایشان آمد فرستاده، بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُهُمْ‏ بچیزى که ایشان در آن ناکام بودى و با نبایست، فَرِیقاً کَذَّبُوا گروهى را از فرستادگان دروغ زن گرفتند، وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ‏ (۷۰) و گروهى را میکشند.

وَ حَسِبُوا و چنان پنداشتند أَلَّا تَکُونَ فِتْنَهٌ که ایشان را آزمایش نخواهد بود، فَعَمُوا وَ صَمُّوا تا کور شدند و کر شدند، ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ‏ آن گه اللَّه ایشان را با خود خواند، و آگاهى داد و قومى را توبت داد ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ‏ باز کور شدند و کر فراوانى از ایشان‏ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ‏ (۷۱) و اللَّه بینا است بآنچه مى‏ کنند.

النوبه الثانیه

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا- یعنى بمحمد (ص)، وَ اتَّقَوْا الیهودیه و النصرانیه، میگوید: اگر جهودان و ترسایان ایمان آوردندى، و رسالت وى را تصدیق کردندى، و از جهودى و ترسایى بپرهیزیدندى، ما آن جهودى و ترسایى بستردیمى، و باسلام بپوشیدیمى، چنان که گویى خود هرگز جهود و ترسا نبوده ‏اند. و معنى تکفیر همین است یعنى سیّئات بحسنات بپوشند و چنان انگارند که خود سیّئات نکردند. از اینجا گفت مصطفى (ص):«التّائب من الذنب کمن لا ذنب له،».

آن گه گفت:

وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ‏ بآن تکفیر قناعت نکنیم که وى را بجنات النعیم درآریم. جنّات النعیم یک بهشت است از بهشتهاى هفتگانه، که رب العزه براى مؤمنان آفریده.

روایت کنند از ابن عباس که گفت: «خلق اللَّه الجنان یوم خلقها فضلى بعضها على بعض، و هى سبع جنان: دار الجلال و دار السّلام و جنّه عدن، و هى قصبه الجنّه و هى مشرفه على الجنان کلها، و جنه المأوى و جنه الخلد و جنه الفردوس و جنّات النعیم. امّا دار الجلال خلقها اللَّه من النور کلها مدائنها و قصورها و بیوتها و ابوابها و جمیع اصناف ما فیها من الثّمار المتدلّیه و الانهار المطرده و الاشجار النّاضره و الرّیاحین العبقه و الانوار الزّاهره و الازواج المطهّره. و خلق دار السلام من الیاقوت الاحمر کلها ازواجها و خدمها و آنیتها و اشربتها و قصورها و خیامها و جمیع ما فیها. و خلق جنه عدن من زبرجد کلها على هذه الصفه. و خلق جنه المأوى من الذهب الاحمر بجمیع ما فیها على هذه الصفه. و خلق جنه الخلد من الفضه البیضاء بجمیع ما فیها. و خلق جنّه الفردوس من اللؤلؤ بجمیع ما فیها. و خلق جنات النعیم من الزمرّد بجمیع ما فیها. و الجنان کلّها مائه درجه، ما بین الدرجتین مسیره خمس مائه عام».

رب العزه جلّ جلاله این بهشتها را از بهر مؤمنان آفریده و ساخته و پرداخته، و در بعضى اخبار آورده‏ اند که بدوازده ماه بیافرید، و اگر خواستى بیک طرفه العین بیافریدى، و بروایتى روز پنجشنبه آفرید، و بروایتى روز آدینه. و درست آنست که این بهشتها بالاى هفت آسمان‏ اند، آنجا که عرش مجید است در هواى آخرت، و رسول خدا شب معراج در آن شده و بعضى غرفه ‏ها و قصرها دیده و نشان داده.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ‏- این آیت جواب آن تنگى روزى است بر ایشان، و جواب آن حال که ایشان را در آن قحط بودى. میگوید:

اگر اهل تورات تورات را، و اهل انجیل انجیل را، و اهل قرآن قرآن را بپاى دارندى و بحق کردار آن برسیدندى، لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ‏ یعنى من برکات السّماء و هو المطر، وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ‏ وطئوه من امر الدنیا اى ما عجّل لهم. رب العالمین جل جلاله در این آیت ایمان و تقوى و طاعت اللَّه بر وفق کتاب و سنّت سبب فراخى روزى و توانگرى کرد، و نظیره قوله: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏، و قوله: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً. یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً الایه. ثمّ استثنى طائفه، فقال: مِنْهُمْ‏ یعنى من اهل الکتاب، أُمَّهٌ مُقْتَصِدَهٌ اى جماعه مؤمنه عادله فى القول و العمل. و الاقتصاد هو الاعتدال فى القول و العمل من غیر غلوّ و لا تقصیر، و اصله القصد.

وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ‏- اى بئس ما یعملون ممّن لم یسلم.

گفته ‏اند که: این امّت مقتصده چهل و هشت کس بوده ‏اند: نجاشى و اصحاب وى، بحیراء راهب و اصحاب وى، سلمان فارسى و اصحاب وى، عبد اللَّه سلام و اصحاب وى و رهطى از شام. ایشان‏اند که رب العالمین بر ایشان نواخت خود نهاده و ستوده، و بعدل و راستى صفت کرده. و آن قوم دیگر که مسلمان نبودند، و ببد کردارى‏ ایشان را یاد کرد و گفت: ساءَ ما یَعْمَلُونَ‏ کعب اشرف بود و کعب اسید و مالک بن اضیف و ابو یاسر و حیى بن اخطب و اهل روم.

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏- مفسّران گفتند که رسول خدا از غائله مشرکان و جهودان ایمن نبود، و از کرد بد و مکر ایشان مى ‏اندیشید و باین سبب عیب دین ایشان و سبّ بتان و طعن کردن در ایشان مجاهره نمیکرد (۱)، و نیز آیت آمده بود: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ‏، و این پیش فتح مکّه و بسط اسلام بود، پس چون فتح مکّه برآمد، و اسلام قوى گشت، و مسلمانان انبوه گشتند، رب العالمین جلّ جلاله بفرمود تا اظهار تبلیغ رسالت کند، و معایب بتان هیچ بازنگیرد، و از کافران نترسد، گفت: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏ اى اظهر تبلیغه، لقوله تعالى: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ.

پس رسول (ص) گفت:

«یا ربّ کیف اصنع و أنا واحد، اخاف ان یجتمعوا علىّ»! فأنزل اللَّه تعالى: وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏.

در این سخن نوعى تهدید است، میگوید: مراقبت ایشان بکن، و از آنچه بتو فرو فرستادیم هیچ چیز بازمگیر نارسانیده، که اگر بعضى نرسانى همچنانست که هیچ نرسانیدى،

۱- شیخ طبرسى در تفسیر مجمع البیان (چاپ صیدا ج ۲ ص ۲۲۳) ذیل همین آیه گوید: بنا بروایات مشهورى که از ابى جعفر و ابى عبد اللَّه علیهما السلام نقل شده است خداوند بحضرت محمد (ص) امر کرد که حضرت على (ع) را بولایت نصب کند و بمردم اعلام نماید، ولى رسول خدا میترسید که مردم او را بجانب دارى از پسر عموى خود متهم کنند و بطعنه برخیزند، پس خداوند آیه‏ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … را بوى وحى کرد و او را باعلام ولایت تشجیع نمود، و حضرت روز غدیر خم دست على (ع) را گرفت و گفت:

«من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».

میبدى مؤلف تفسیر حاضر نیز این قول را بتفصیل جزء اقوالى که نقل کرده در سطور بعدى آورده است. 

در این سخن نوعى تهدید است، میگوید: مراقبت ایشان بکن، و از آنچه بتو فرو فرستادیم هیچ چیز بازمگیر نارسانیده، که اگر بعضى نرسانى همچنانست که هیچ نرسانیدى،

کقوله تعالى: نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ‏. اخبر انّ کفر هم بالبعض محبط للایمان بالبعض. در این آیت ابطال مذهب گروهى است که گفتند: رسول خدا در بعضى وحى کتمان کرد از جهت تقیت، و عایشه گفت: من حدّثک ان محمدا (ص) کتم شیئا من الوحى فقد کذب، و اللَّه عز و جل یقول: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ‏ ازال عز و جل التوهّم ان النبى (ص) کتم شیئا من الوحى للتقیه.

قومى گفتند: این آیت در معنى جهاد و قتال مشرکان آمد که رسول خدا در بعضى اوقات حثّ بر جهاد کمتر میکرد، بسبب آنکه گروهى منافقان در آن کراهیت مینمودند، و کسلانى میکردند، رب العزه در قصه ایشان گفت: فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ مُحْکَمَهٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ‏ الایه. پس چون رسول اللَّه در حثّ جهاد سستى نمود خداى تعالى آیت فرستاد که: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏ یعنى فى امر الجهاد، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ‏. قومى گفتند این در قصه تخییر زنان مصطفى فرو آمد که چون آیت تخییر آمد رسول خدا بر زنان عرضه نمیکرد از بیم آنکه ایشان دنیا اختیار کنند و ندانند. پس رب العالمین آیت فرستاد که: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏ فى تخییرهن، و قیل: نزلت فى امر زینب بنت جحش و نکاحها، و قیل: نزلت فى قصه الیهود، اى:

بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏ من الرجم و القصاص، و قیل: نزلت فى على بن ابى طالب اى: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏ فى فضل على بن ابى طالب.

چون این آیت فرو آمد براء عازب میگوید که از حجّه الوداع باز گشته بودیم. رسول خدا و یاران در موضعى فرو آمدند که آن را غدیر خم میگفتند. آنجا بزیر درخت فرو آمدند، و رسول بفرمود تا ندا کردند که: الصلاه جامعه، و رسول خدا دست على (ع) گرفت، و گفت:

«ا لست اولى بالمؤمنین من انفسهم؟» فقالوا: بلى یا رسول اللَّه.

قال: «الست اولى بکلّ مؤمن من نفسه؟» قالوا: بلى. قال: «هذا مولى من انا مولاه.اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه». قال: فلقیه عمر فقال هنیئا لک یا ابن ابى طالب اصبحت و امسیت مولى کل مؤمن و مؤمنه.

نافع و ابن عامر و عاصم بروایت ابو بکر «رسالاته» بلفظ جمع خوانند. باقى قرّا «رسالته» خوانند بلفظ واحد.

وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏- انس مالک گفت: رسول خدا را روزگارى  پاسبانى‏ میکردند، گفتا و از عائشه شنیدم که: شبى با رسول بودم، و رسول را خواب نمى‏ گرفت، گفتم یا رسول اللَّه ما شأنک؟ چه رسید ترا که نمى‏ خسبى؟ گفت:

«الا رجل صالح یحرسنى اللیله»؟

مردى صالح نباشد که امشب مرا پاسبانى کند؟

گفتا در آن سخن بودیم که آواز سلاح شنیدیم. رسول گفت:«من هذا»؟

کیستند اینان که سلاح دارند؟ جواب دادند که ماایم سعد بن ابى وقاص و حذیفه، آمده‏ ایم تا ترا پاسبانى‏ کنیم. پس رسول خدا بخفت چنان که غطیط وى مى‏ شنیدیم، گفتا:و در آن حال این آیت فرو آمد: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏. رسول خدا در آن خیمه بود از ادیم ساخته، سر بدر فرا کرد، و گفت:

«انصرفوا ایها الناس! فقد عصمنى اللَّه، فلا ابالى من نصرنى و من خذلنى».

و روایت کنند از ابو هریره که گفت: رسول خدا ببعضى غزاها بمنزلى فرو آمد در سایه درختى، و شمشیر که داشت از شاخ آن درخت بیاویخت. اعرابیى جلف فرا رسید. رسول را خالى دید، و شمشیر از درخت آویخته. شمشیر برداشت و قصد رسول خدا کرد، و رسول خفته. چون فرا نزدیک وى شد رسول از خواب درآمد. اعرابى گفت: من یمنعک منّى؟ آن کیست که این ساعت ترا حمایت کند و مرا از تو باز دارد؟

رسول گفت: خدا مرا از تو نگه دارد. دست اعرابى ناگاه بلرزه افتاد، و شمشیر از دست‏ وى بیفتاد، و سر خویش بر آن درخت همى زد تا دماغ وى همه بیرون افتاد، و هلاک گشت. رب العالمین بر وفق آن آیت فرستاد که: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏.

اگر کسى گوید که کافران رسول خدا را مى‏ رنجانیدند پیوسته، که دندان رباعیه وى مى‏ شکستند، و پیشانى وى مجروح میکردند، و این منافى عصمت است.

جواب آنست که این همه پیش از آن بوده که این آیت آمد. رب العزه خواست که بدایت کار مصطفى با رنج و بلا و اذى دشمن بود، چنان که دیگر پیغامبران را بوده، و مصطفى در آن صبر کند، چنان که ایشان کرده ‏اند، پس از آنکه این آیت آمد: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏ اللَّه او را معصوم داشت از دشمنان، و کرامت و شرف وى پیدا کرد، و کس را از ایشان بر وى دست نبود، و هیچ اذى از ایشان بوى نرسید. إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ‏- اى لا یهدیهم الرشد و هم کافرون، و قیل لا یجعلهم مهتدین و قد کتب علیهم انّهم کافرون.

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ حَتَّى تُقِیمُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ‏- گفته ‏اند که: در قرآن هیچ آیت نیست صعب‏تر از اینکه میگوید: شما بر هیچ چیز نیستید از کار دین، و هیچ بدست ندارید، تا آن گه که عمل کنید در آنچه در تورات است شما که اهل تورات‏ید، و عمل کنید در آنچه در انجیل است شما که اهل انجیل‏اید، و عمل کنید در آنچه در قرآنست شما که اهل قرآن‏ اید. وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ‏ یعنى کفار هم، ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً، یقول:

اذا لم یؤمنوا زادهم کفرهم بما انزل الیک من ربک طغیانا الى طغیانهم، و کفرا الى کفرهم. فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ‏ این نه نهى است از حزن، که این در قدرت آدمى خود نیاید، لیکن تسلیت مصطفى و نهى از تعرض حزن.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى‏- سبق تفسیره.

مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً آمن الیهود من یهودیته، و النصرانى من نصرانیته و الصابئ من صابئیته، و المنافق من نفاقه، فآمنوا بالبعث من بعد الموت، فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ حین یخاف اهل النار، وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏ حین یحزن اهل النار.

اگر کسى گوید: چه فرق است میان فعل و عمل؟ جواب آنست که این فعل احداث چیزى است و در وجود آوردن پس از آنکه نبود، و عمل آنست که در آن چیز حادثى فرا دید آرد که بآن متغیر گردد. اگر کسى گوید: فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏ چون متصور بود و اهوال رستاخیز ناچار بایشان گذر کند؟ جواب آنست که هر چند هول قیامت بایشان گذرد امّا عارض بود نه پاینده، که عاقبت آن نجات و نعیم ابد بود، و ازینجاست که گفت: «لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ» فزع اکبر عذاب قطیعت است؟حزن دائم، و ایشان را آن نبود.

لَقَدْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ‏- کلّ نبى بعثه اللَّه الى قوم فآمنوا فذلک اخذ میثاقهم، وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلًا یعنى الى الیهود، کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ اهواءهم التی هم علیها فَرِیقاً کَذَّبُوا مثل عیسى و محمّد علیهما السلام، وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ‏ مثل زکریا و یحیى: تکذیب، جهودان و ترسایان هر دو کردند، و قتل جز فعل جهودان نبود. ابن کیسان گفت: پیغامبران مرسل دو گروه بودند:

گروهى اصحاب کتب و شرایع، چون نوح و ابراهیم و داود و سلیمان و عیسى و محمّد، هرگز هیچ بیگانه را بر قتل و أسر ایشان دست نبود، و گروه دیگر نه اصحاب کتب و شرایع بودند، بلکه امر معروف و نهى منکر کردند. دشمنان را بر قتل ایشان دست بود همچون یحیى و زکریا و امثال ایشان، که در عهد ایشان بیک روز هفتاد پیغامبر کشته شدند بدست جهودان، و در خبر است که «ثم یقوم سوق بقلهم من آخر النّهار».

وَ حَسِبُوا أَلَّا تَکُونَ فِتْنَهٌ- قرأ اهل البصره و حمزه و الکسائى: «الاتکون» بضم النون، على معنى انه لا تکون فتنه. الفتنه الابتلاء و الاختبار، یقول: ظنّوا ان لا یبتلوا و لا یعذبهم اللَّه. جهودان پس مرگ موسى (ع) در زمانى متطاول که پیغامبرى دیگر نیامده بود چنان دانستند و پنداشتند که ایشان را فرو گذاشتند، و به پیغامبرى دیگر ایشان را بنخواهند آزمود تا استوار گیرند یا نه. پس اللَّه تعالى عیسى را بایشان فرستاد. قومى بعیسى باز کافر شدند، و کور و کر گشتند، یعنى بآنچه شنیدند عمل نکردند تا هم چنان بود که نشنیدند و ندیدند چون کوران و کران. پس چون عیسى را بآسمان بردند، تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ‏ اى ارسل الیهم محمدا (ص) یعلّمهم ان اللَّه قد تاب علیهم ان آمنوا و صدّقوا. مصطفى را پس از آن بایشان فرستادند، و ایشان را خبر داد که اگر ایمان آرید و تصدیق کنید اللَّه شما را توبت داد و باز پذیرفت. ایشان هم تصدیق نکردند، و فراوانى از ایشان کافر شدند، و باز کور و کر شدند، عَمُوا وَ صَمُّوا اذ کفروا بعیسى، ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا اذ کفروا بمحمّد (ص)، وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ‏ فى تعامیهم و تصاممهم.

النوبه الثالثه

قوله تعالى: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا الآیه- این آیت از روى اشارت بیان فضیلت امت محمد است و شرف ایشان بر اهل کتاب، از بهر آنکه رب العالمین مغفرت ایشان بر تقوى بست، و تقوى در مغفرت و رحمت شرط کرد. مقتضى دلیل خطاب آنست که هر کرا تقوى نیست وى را مغفرت نیست. باز در حق امت گفت:

«هُوَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَهِ» یعنى اهل ان یتقى، فان ترکتم التقوى فهو اهل لان یغفر. میگوید: اوست جل جلاله سزاى آنکه از وى ترسند، و در بندگى او تقوى پیش گیرند. پس اگر تقوى نبود او سزاى آنست که بیامرزد بفضل خویش ورحمت خویش. اینست سزاى خداوندى و مهربانى و بنده نوازى. آنچه کند بسزاى خود کند نه باستحقاق بنده.

در بعضى کتب خداست: «عبدى! انت العوّاد الى الذنوب، و أنا العواد الى المغفره، لتعلم انا انا و انت انت، «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ»، و نیز جاى دیگر در حق این امت گفت: «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» ظالم را که تقوى نیست و سابق که در عین تقوى است هر دو در یک نظام آورد، و بابتداء آیت رقم اصطفائیت کشید که: اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا، و در آخر آیت‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ‏ کرامت کرد، گفت:

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تا بدانى که خداى را در حق امت محمد چه عنایت است، و ایشان را بنزدیک وى چه کرامت! وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ‏ الایه- لو سلکوا سبیل الطاعه لوسّعنا علیهم اسباب المعیشه حتى لو ضربوا یمنه ما لقوا غیر الیمن، و ان ذهبوا یسره ما وجدوا الا الیسر. عجب آنست که عالمیان پیوسته در بند روزى فراخ ‏اند، و در آرزوى حظوظ دنیا، و آن گه راه تحصیل آن نمى‏ دانند، و بتهیئت اسباب آن راه نمى ‏برند، و رب العالمین درین آیت ارشاد میکند، و راه آن مى‏ نماید، میگوید: اگر میخواهى که نواخت و نعمت ما روزى فراخ از بالا و نشیب و از راست و چپ روى بتو نهد تو روى بطاعت ما آر، و تقوى پیشه کن. تو روى در کار و فرمان ما آر، تا ما کار تو راست کنیم:

«من کان للَّه کان اللَّه له، من انقطع الى اللَّه کفاه اللَّه کل مؤنه، و رزقه من حیث لا یحتسب.» همانست که رب العزه گفت جل جلاله: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ‏، جاى دیگر گفت: وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ‏.

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏- از ندائهاى مصطفى در قرآن‏ این شریف‏تر است، که بنام رسالت باز خواند، و درجه نام رسالت در شرف مه از نام نبوت است. رسالت قومى راست على الخصوص در میان انبیا. هیچ رسول نیست که نه نبى است اما بسى نبى باشد که وى رسول نبود، چنان که انبیا را بر اولیا شرف است رسولان را بر انبیا شرف است. نبوّت آنست که وحى حق جل جلاله بوى پیوست.

رسالت آنست که آن وحى پاک بخلق گزارد. پس آن وحى دو قسم گشت: یکى بیان احکام شریعت و حلال و حرام، دیگر ذکر اسرار محبّت و حدیث دل و دل آرام.

جبرئیل هر گه که بیان شریعت را آمدى بصورت بشر آمدى، و حدیث دل در میان نبودى، گفت: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ‏، أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ‏؟! یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏- یا محمّد احکام شرایع دین بخلق رسان، و هیچ وامگیر، که آن نصیب ایشان است، اما حقائق رسالت و اسرار محبت نه بر اندازه طاقت ایشان است، که آن مشرب خاص تو است، ما چنان که بدل تو باید رسانید خود رسانیم، پس جبرئیل فرو آمدى روحانى نه بر صورت بشر، همى بدل پیوستى، و آن راز و ناز با دل وى بگفتى، فذلک قوله تعالى: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‏ قَلْبِکَ»، و براى این گفت: «اوتیت القرآن و مثله معه». چندان که از عالم نبوّت بزبان رسالت با شما بگفتیم، از عالم حقیقت بزبان وحى با ما بگفتند، و بودى که از وراء عالم رسالت بى‏واسطه جبرئیل سر وى از غیب شربتى یافتى، مست آن شربت گشتى، گفتى: «لى مع اللَّه وقت لا یسعنى فیه ملک مقرب و لا نبى مرسل». از خود قدمى فراتر نهادى، گفتى: «لست کأحدکم، اظل عند ربى و یطعمنى و یسقینى». او سید صلوات اللَّه و سلامه علیه همه دل بود، و آن دل همه سر بود، و آن سر همه وحى بود، و کس را بر آن اطلاع نبود، و چنان که وى بود حق او را بکس ننمود.

اى ماه برآمدى و تابان گشتى‏ گرد فلک خویش خرامان گشتى‏
چون دانستى برابر جان گشتى‏ ناگاه فرو شدى و پنهان گشتى.

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏- انى اغفر للعصاه و لا ابالى، و اردّ المطیعین من شئت و لا ابالى. وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏- مردى بود از بنى هاشم نام وى رکام، و در عرب از وى جاهل‏تر و در قتل و قتال مردانه ‏تر کس نبود. رسول خدا را صعب دشمن داشتى، و او را بد گفتى، و مسکن وى در بعضى از آن وادیهاى مدینه بود. گوسفندان داشت و شبانى کردى. رسول خدا روزى از خانه عائشه بیرون آمد. روى بصحرا نهاد، و تنها میرفت، تا بآن وادى رسید که رکام در آن مسکن داشت. رکام چون مصطفى را دید با خود گفت: ظفر یافتم و همین ساعت خلق را ازو باز رهانم. فرا پیش آمد و گفت: یا محمد آن تویى که لات و عزى را دشنام دهى، و دعوت بدیگر خداى میکنى؟ رسول گفت: آرى من میگویم که لات و عزى باطل است، و معبود خلق خداى آسمانست. و این رکام مردى بود که در همه عرب هیچ کس بمصارعت دست وى نداشتى، و با وى برنیامدى. گفت: یا محمّد بیا تا دستى بر آزمائیم در مصارعت. من لات و عزى بیارى گیرم و تو اله عزیز خود بیارى گیر، تا خود کرا دست بود. پس اگر تو مرا بیفکنى ده سر گوسفند از این خیار گله خویش بتو دادم. این عهد بستند. رسول خدا بسرّ در اللَّه زارید که: خداوندا! مرا برین دشمن نصرت ده. دست فراهم دادند، و رسول خدا رکام را بیفکند، و بر سینه وى نشست. رکام گفت: یا محمد این نه تو کردى که اله عزیز تو کرد، که او را خواندى و بیارى گرفتى، و لات و عزى مرا خوار کردند و یارى ندادند. رسول خدا از سینه وى‏ برخاست. دیگر باره گفت: اى محمّد یک بار دیگر برآزمائیم. اگر مرا بیفکنى ده گوسفند دیگر بتو دهم. رسول او را گرفت و بر زمین زد از اول بار صعب‏تر و قوى ‏تر.

رکام گفت: یا محمّد در عرب هرگز کس نبود که مرا بر زمین زد. این نه کار تو است که از جایى دیگر است. سوم بار باز آمد و درخواست کرد، و هم چنان بر زمین افتاد.

رکام بدانست که با وى برنیاید، تن بعجز فرا داد، و گفت: یا محمّد اکنون گوسفندان را اختیار کن که عهد همانست که کردم. رسول گفت: یا رکام مرا گوسفند بکار نیست، اما اگر باسلام درآیى، و خویشتن را از آتش برهانى، ترا به آید، اسلم تسلم. رکام گفت: اگر آیتى بنمایى مسلمان شوم. رسول گفت: خدا بر تو گواه است که اگر من آیتى نمایم تو مسلمان شوى؟ گفت: آرى مسلمان شوم. درختى بود بنزدیک ایشان، رسول خدا بآن درخت اشارت کرد درخت شکافته شد بدو نیم فرا پیش مصطفى آمد، و تواضع کرد. رکام گفت: اگر بفرمایى تا این درخت بجاى خویش باز شود، چنان که بود ایمان آرم. رسول بفرمود تا درخت بجاى خویش باز شد. پس گفت: «یا رکام اسلم تسلم» اى مسکین مسلمان شو تا برهى. رکام گفت: یا محمد نخواهم که زنان و کودکان مدینه عجز و ضعف من باز گویند، و بر من عیب کنند، و گویند: محمّد او را بیفکند، از وى بترسید، و در دین وى شد. چندان که خواهى ازین گوسفندان اختیار کن و باز گرد از من، که ایمان نیارم. رسول خدا از وى هیچ چیز نپذیرفت و بازگشت.

ابو بکر و عمر مگر آن ساعت در خانه عایشه رفته بودند، و رسول را طلب کردند.

عائشه گفت: رسول بآن صحرا بیرون شد، روى بوادى رکام نهاد، ایشان جلافت و عداوت وى با مصطفى (ص) شناختند. از پى رسول بیرون آمدند. چون رسول بازگشت، ایشان را دید که میشتافتند. گفتند: یا رسول اللَّه چرا تنها باین وادى آمدى، پس از آنکه دانستى که جاى رکام کافر است، و پیوسته در قصد تو است. رسول خدابخندید، گفت:

«یا ابا بکر أ لیس یقول اللَّه عز و جل: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»؟

تا در عصمت و حفظ اللَّه باشم کس را بر من دست نبود. آن گه رسول قصه ‏اى که رفته بود بازگفت، و ایشان تعجب همى کردند، و میگفتند: اصرعت رکاما یا رسول اللَّه؟ و الذى بعثک بالحق ما نعلم انّه وضع جنبه انسان قطّ.

فقال النبى (ص): «انى دعوت ربى عز و جل فأعاننى علیه، و ان ربى اعاننى ببضع عشر ملکا و بقوه عشره».

کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=