کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره هود آیه ۸۶ -۷۷
۷- النوبه الاولى
(۱۱/ ۸۶- ۷۷)
قوله تعالى: وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً و چون فرستادگان ما بلوط آمدند [جبرئیل و یاران او] سِیءَ بِهِمْ اندوهگن شد بایشان وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً و تنگ دل شد بایشان وَ قالَ و گفت: [لوط چون ایشان را دید] هذا یَوْمٌ عَصِیبٌ (۷۷) این روزى است سخت بر من گران و صعب.
وَ جاءَهُ قَوْمُهُ و قوم او باو آمدند [بقصد ایشان] یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ مىشتافتند باو وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ و پیش[۱] از آن قوم بدیها میکردند قالَ یا قَوْمِ [لوط] گفت: اى قوم، هؤُلاءِ بَناتِی آنکه اینان دختران مناند، هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ ایشان شما را حلالتر باشند فَاتَّقُوا اللَّهَ بترسید از خداى وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی و مرا خجل مکنید در مهمانان من أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ (۷۸) در میان شما مردى نیست بر راه راست.
قالُوا [قوم] گفتند [لوط را] لَقَدْ عَلِمْتَ تو دانستهاى ما لَنا فِی بَناتِکَ مِنْ حَقٍ که ما را فرا دختران تو راه نیست و در ایشان دست نیست وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ (۷۹) و تو دانى که آن چیست که ما میخواهیم.
قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّهً [لوط] گفت: کاشک ما را بشما قوّتى بودى[۲] أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ (۸۰) یا کاشک من رکنى محکم و خاندانى روشناس داشتید که با آن گرائیدید.[۳]
قالُوا یا لُوطُ [فریشتگان] گفتند: اى لوط، إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ ما فرستادگان خداوند توایم لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ بهیچ بد بتو نرسند آن قوم فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ کسان خویش را بر بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ پس پاسى از شب وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ و مباد که یکى از شما با پس نگرد[۴] إِلَّا امْرَأَتَکَ مگر زن تو که باز خواهد نگرست[۵] إِنَّهُ مُصِیبُها ما أَصابَهُمْ که باو رسیدنى است آنچه بایشان خواهد رسید إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ هنگام عذاب دیدن ایشان هنگام بام است أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ (۸۱) هنگام بام نزدیک است؟
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا چون فرمان ما آمد [بعذاب] جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها زبر آن شارستانها زیر آن کردیم وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَهً مِنْ سِجِّیلٍ و فرو بارانیدیم بایشان سنگهاى سخت در دیدار گل و در تا شش سنگ و اندرون آتش آکنده مَنْضُودٍ (۸۲) بر هم نشانده و بر هم داشته پیاپى.
مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ نشان بر کرده [هر سنگى آن کس را که وى را آفریده بودند پیش از آن شب در آسمان] نزدیک خداوند تو وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ (۸۳) آن و ماننده آن ازین ستمکاران [قوم تو] دور نیست.
وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً و فرستادیم ب: مدین کس ایشان شعیب، قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ گفت: اى قوم خداى را پرستید، ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ که نیست شما را خدایى جز او[۶] وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ و مکاهید پیمانه و ترازو، إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ من بشما نیکو رایم بنیکویى فرا شما مىنگرم [و چشم عنایت فرا شما میدارم]، وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ (۸۴) و من بر شما مىترسم از عذاب روزى که آن روز عذاب گرد شما در آید.
وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ اى قوم تمام بر پیمایید و بر سنجید براستى و داد وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ و هیچ چیز[۷] از چیزهاى مردمان بمکاهید، وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (۸۵) و بتباهى در زمین تباه کار مباشید.
بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ آنچه ماند [در دست حلال جویان ور چه اندک بود] آن به است شما را و با بابرکتتر، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ اگر گرویدگانید[۸] وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ (۸۶) و من بر شما کوشوان[۹] نیستم که من پیغام رسانم.
النوبه الثانیه
قوله تعالى: وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً چون از نزدیک ابراهیم بیامدند روى نهادند بشارستان قوم لوط و از آنجا که ابراهیم بود تا بشارستان لوط چهار فرسنگ بود، چون آنجا رسیدند در نیمه روز لوط را دیدند در صحرا کشاورزى میکرد، لوط در ایشان نگرست قومى را دید بصورت جوانان نیکو رویان سیاه چشمان خوش بویان جامهاى نیکو بر تن ایشان و فراز آمده بصورت مهمانان، لوط چون ایشان را بر آن صفت دید از آمدن ایشان و بسبب ایشان اندوهگن و دل تنگ گشت دانست که قوم وى قصد ایشان کنند و او را دفع باید کرد و رنج باید کشید اینست که ربّ العزّه گفت سِیءَ بِهِمْ اى- ساء مجیئهم و احزن بسببهم، یقال: سؤته فسئى، نظیره: سررته فسرّ. مدنى و شامى و کسایى و رویس «سیئ» باشمام ضم خوانند اشاره الى الاصل فانّ اصله سوى بهم من السّوء، غیر انّ الواو اسکنت و نقلت کسرتها الى السّین تخفیفا، وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً اى- ضاق بمکانهم صدره لما یعرف من قومه، یقال:
ضاق بامره ذرعا، اذا لم یجد من المکروه سبیلا. و نسب الى الذرع على عاده العرب فى وصف القادر على الشیء المنبسط فیه بالتذرع و التبوع و طول الید و الباع و الذراع ثم یوضع ضیق الذرع مکان ضیق الصدر و هو نصب على التمییز وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصِیبٌ اى- ثقیل و شدید فى الشر و کذلک العصبصب و اصله من العصب و هو الشد.
گفته اند لوط چون فریشتگان دید بترسید، هم چنان که ابراهیم بترسید پس گفت: شما که باشید، ایشان گفتند ما مهمانانایم، لوط با فریشتگان فرا راه بود تا بخانه روند و ایشان را مهمانى کند، و رب العزه با فریشتگان گفته که: لا تهلکوهم حتى یشهد علیهم لوط اربع شهادات، براه در چون مى آمدند لوط ایشان را گفت ما بلغکم امر هذه القریه، بشما چه رسید کار و خبر این شارستانها؟ گفتند: و ما امرهم؟
و کار و خبر ایشان چیست و در چه اند ایشان؟ لوط گفت: اشهد باللّه انها لشرّ قریه فى الارض عملا، چهار بار این سخن باز گفت تا چهار بار بر ایشان گواهى بداد ببدى و پلیدکارى تا مستوجب عقوبت گشتند، پس همى رفتند تا در خانه شدند و کس خبر نداشت از حال ایشان مگر زن لوط آن عجوز بد که از خانه بدر شد و قوم لوط را گفت که جمعى رسیده اند نکو رویان و جوانان و هرگز از ایشان نیکو روى تر و زیباتر ندیده ام. اینست معنى آن که رب العزه گفت فَخانَتاهُما خیانت وى این بود که مهمانان را بقوم مى سپرد نه آنکه از وى فجور مى آمد که در خبر است که:
مافجرت امرأه نبى قط.
قوم لوط چون آن خبر شنیدند بشتاب آمدند، فذلک قوله تعالى: وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ اى- لطلب الفاحشه منهم. و الاهراع، الاسراع مع رعده. و قیل: هو السوق العنیف و جاء على لفظ المجهول، کقولهم: عنیت بکذا.
و قیل: کان یسوق بعضهم بعضا و یحث بعضهم بعضا. وَ مِنْ قَبْلُ یعنى- من قبل مجىء الملائکه کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ، کنایه عن اتیان الذکران. و قیل: کانوا تأتون النساء فى ادبارهنّ، و المعنى الفوا الفاحشه فجهروا بها و لم یستحیوا منها. و قیل: کانوا یتضارطون فى المجالس و یتنابزون بالالقاب و یتصافعون.
قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِی یعنى- بنات صلبه و هما اثنتان زعورا و ریسا، تزویج دختران خود بر ایشان عرضه کرد، یعنى- ان اسلمتم زوّجتکم هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ اى- هن احلّ لکم، میگوید: اگر مسلمان شوید ایشان را بزنى بشما دهم که شما را ایشان حلالتر باشند و تزویج ایشان پاکتر و بپرهیزگارى نزدیکتر، و دلیل برین قول آنست که بر عقب گفت: فَاتَّقُوا اللَّهَ و گفته اند: روا باشد، که در آن عصر نکاح میان کافر و مسلمان روا بود چنان که در عصر رسول خدا پیش از وحى، که از دختران خویش یکى بزنى به عتبه بن ابى لهب داد و یکى به ابو العاص بن الربیع و ایشان هر دو کافر بودند همچنین رؤساى قوم لوط دختران وى را پیش از آن حال به زنى میخواستند و لوط اجابت نمى کرد تا آن ساعت که کار بر وى تنگ شد گفت:
اسعفکم بما کنتم تطلبون. یعنى- آنچه تا اکنون نمى کردم اکنون مى کنم و دختران را بزنى بشما مى دهم. مجاهد گفت: بنات امّه میخواهد نه بنات صلب، و کل نبى ابو امّته، و منه قراءه من قرأ: النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ هو ابوهم و ازواجه امهاتهم، فان قیل: فاى طهاره فى نکاح الرجال حتى قال لبناته هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ، قیل: هذا لیس بالف زیاده الفعل کقولهم: فلان غنى و فلان اغنى منه و انما هو الف التفضیل و هو سائغ فى کلام العرب، کقولنا: و اللَّه اکبر، و ما کابر اللَّه احد حتى یکون هو اکبر منه، و قد یقول الرجل لولده، الاعز و لیس له ولد غیره. و منه
قول النبى (ص) فى جواب ابى سفیان[۱۰]، قل یا عمر اللَّه اعلى و اجلّ، لما قال: اعل هبل.
و لم یکن هبل قطّ عالیا.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی اى- لا تذلّونى و لا تشوّرونى فیهم، من الخزایه و هو الاستحیاء. و قیل: لا تفضحونى فیهم لانّهم اذا هجموا على اضیافه بالمکروه لحقته الفضیحه. و قوله: فِی ضَیْفِی یعنى- فى اضیافى، یقال: هذا ضیفى و هؤلاء ضیفى، أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ اى- صالح سدید یأمر بالمعروف و ینهى عن المنکر، استفهام بمعنى الانکار.
«قالوا لقد علمت یا لوط ما لنا فى بناتک من حق» حق اینجا بمعنى حاجت است اى- لا حاجه لنا فى بناتک. و قیل: معناه بناتک لن لنا بازواج فیکون لنا فیهن حقّ، وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ یعنى- اتیان الذکور.
قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّهً این لَوْ بمعنى لیت است، اى- لیتنى کان لى فیکم عشیره تحمینى و تنصرنى. و قیل: معناه لو قدرت على دفعکم ببدنى و قوّتى او انضمّ و ارجع الى عشیره منیعه ینصروننى لدفعتکم، فحذف الجواب لدلاله الکلام علیه، قال زید بن ثابت: لو کان ل: لوط مثل رهط شعیب لجاهد بهم، و عن ابن عباس قال: ما بعث اللَّه بعد هذه الکلمه من لوط، نبیا الا فى عزّ و ثروه و عشیره و منعه من قومه.
أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ
قال النبى (ص) عند قراءه هذه الایه: رحم اللَّه اخى لوطا لقد کان یأوى الى رکن شدید، یعنى- الى اللَّه عز و جلّ، و نصره.
و گفته اند که: لوط این سخن با قوم خویش از پس دیوار و در میگفت که در سراى بایشان در بسته بود، و ایشان آهنگ آن کردند که بدیوار بر آیند فریشتگان چون دیدند، که لوط اندوهگن است بسبب ایشان، و در رنج و مشقت، گفتند: یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ بمکروه لانّا نحول بینهم و بین ذلک فهوّن علیک، یا لوط کار آسانتر از آن است که تو مى پندارى، ما رسولان خداوند توایم، آمده ایم تا ایشان را هلاک کنیم، در سراى باز نه تا در آیند، و آن گه عجایب قهر و بطش حق بین بایشان، لوط چون سخن ایشان بشنید در سراى باز نهاد و ایشان در آمدند، جبرئیل پر خویش بر روى ایشان زد همه نابینا گشتند، هیچ کس را نمى دیدند و راه فرا در نمى بردند، همى گفتند: «النجا النجا» فانّ فى بیت لوط سحره سحرونا. آن گه لوط را تهدید دادند که تو جادوان را بخانه آورده اى چون خویشتن، و آن گه مى گویى که مهمان اند، کما انت یا لوط حتى یصبح، تا بامداد که بر ما روشن شود بینى که با تو چه کنیم، ازینجا گفت لوط: متى موعد هلاکهم؟ قالوا: الصبح، فقال: ارید اسرع من ذلک لو اهلکتموهم الآن. فقالوا: أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؟
آن گه جبرئیل گفت: فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ قرأ مکى و مدنى فَأَسْرِ موصوله الالف و قرأ الباقون فأسر مقطوعه الالف، و الوصل و القطع لغتان، یقال: سریت و اسریت اذا سرت لیلا، و نطق القرآن بهما. قال اللَّه تعالى: أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا، و قال:
وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ قوله: بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ القطع و القطیع هوى[۱۱] من اللیل، فریشتگان گفتند: اى لوط اهل و مال و مواشى خویش بشب بیرون بر، یک نیمه شب گذشته، شو ب: صارعوا، دهى بود بچهار فرسنگى سدوم وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ اى- لا یتخلّف منکم احد، و قیل: لا ینظر الى ما ورائه. و قیل: لا یلتفت الى ماله هناک، اى- لا یبال به إِلَّا امْرَأَتَکَ قرأ مکى و ابو عمرو بالرفع، و الباقون بالنصب، فمن رفع فعلى البدل من احد على ان یکون الاستثناء من الالتفات لا من الاسراء و تکون المرأه مخرجه ملتفته اى- ناظره الى ورائها، فالاستثناء على هذا لیس من الموجب فلذلک رفعت امرأتک، کما تقول: ما جاءنی احد الا زید. و من نصب فعلى انه مستثنى من قوله: فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ فالاستثناء على هذا من الموجب فلذلک صار نصبا، کما تقول:
قام القوم الا زیدا، و المعنى «فاسر باهلک الا امرأتک» فیکون لوط مامورا بان لا یخرج امرأته لانّها کافره، قیل: نهوا عن الالتفات فخالفت المرأه فالتفت فجاء حجر من السماء فقتلها.
إِنَّهُ مُصِیبُها ما أَصابَهُمْ یعنى- ان المرأه تهلک کما یهلک القوم «إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ» اى- موعد هلاکهم وقت الصّبح، فقال لوط: ارید اعجل من ذلک، فقالوا أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ اى- الوقت الذى امرنا فیه باهلاکهم قریب و هو اول الفجر.
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا اى- قضاؤنا فیهم بالهلاک و بلغ الکتاب اجله جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها میگوید: چون حکم و قضاى ما که در ازل کردیم بایشان رسید، و هنگام هلاک ایشان آمد، جبرئیل را فرمودیم تا پر خویش زیر چهار شارستان ایشان فرو کرد: سدوم و عامورا و داذوما و صبوائیم و هى المؤتفکات[۱۲]، و آن را از قعر زمین برآورد و بعنان آسمان برد چنان که اهل آسمان بانگ سگ و خروه[۱۳] مى شنیدند، در گردانید و زیر آن زبر کرد.
روى انّ النبى (ص) قال ل: جبرئیل انّ اللَّه تعالى سمّاک باسماء ففسرها لى، قال اللَّه تعالى فى وصفک: ذِی قُوَّهٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ فاخبرنى عن قوّتک. فقال: یا محمد رفعت قرى قوم لوط من تخوم الارض على جناحى فى الهواء حتى سمعت ملائکه السماء اصواتهم و اصوات الدیکه ثم قلبتها ظهرا لبطن. قال: فاخبرنى عن قوله: مُطاعٍ قال ان رضوان خازن الجنان و مالکا خازن النیران متى کلّفتهما فتح ابواب الجنّه و النّار فتحاهما لى. قال: فاخبرنى عن قوله:
«امین» قال: انّ اللَّه عز و جلّ انزل من السماء مائه و اربعه کتب على انبیائه لم یاتمن علیها غیرى.
قوله: وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها یعنى- على المدن. و قیل: على شذّاذها و مسافریها، میگوید: سنگ باران کردیم بر مسافران قوم لوط ایشان که در وقت عذاب بغربت بودند آنجا که بودند سنگ بارید بر سر ایشان تا هلاک شدند. مجاهد گفت:
مردى از ایشان در حرم مکه بود ببازرگانى، قال: فجاء حجر لیصیبه فى الحرم، فقامت الیه ملائکه الحرم، فقالوا: للحجر ارجع من حیث جئت فانّ الرجل فى حرم اللَّه فخرج الحجر فوقف خارجا من الحرم اربعین یوما بین السماء و الارض حتّى قضى الرجل تجارته، فلمّا خرج اصابه الحجر خارجا من الحرم. و عن مقاتل عن ابى نضره عن ابى سعید قال:
من عمل ذلک من قوم لوط انما کانوا ثلاثین رجلا و نیفا لا یبلغون الاربعین فاهلکهم اللَّه عز و جلّ جمیعا، یؤید ذلک
قول النبى (ص): لتأمرن و لتنهون عن المنکر او لیعمنّکم العقوبه.
و عن ابى بکر بن عیاش قال: سألت ابا جعفر اعذّب اللَّه نساء قوم لوط بعمل رجالهم؟ فقال: اللَّه تعالى اعدل من ذلک استغنى الرجال بالرجال و النّساء بالنّساء.
قوله: وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَهً اى- جعلنا الحجاره بدل المطر حتى اهلکهم من آخرهم مِنْ سِجِّیلٍ ابن عباس گفت: سِجِّیلٍ پارسى معرّب است یعنى- سنگ و گل، بدلیل قوله: لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَهً مِنْ طِینٍ سنگها بود در دیدار گل و در تا شش سنگ سخت، و گفته اند: سِجِّیلٍ سجّین است فابدلت نونه لاما و سجّین جهنم است- یعنى- امطرنا علیها حجاره من جهنّم. ابن زید گفت: السّجیل اسم للسماء الدنیا، عکرمه گفت: بحر معلّق بین الارض و السماء منه انزلت الحجاره، و قیل: سجّیل فعیل من اسجلته، اذا ارسلته فکانها مرسله علیهم. و قیل: حجاره من مثل السّجل فى الارسال، و السجل الدلو. و قیل: من سجّیل کقولک: من سجل اى- مما کتب لهم، و المعنى انها حجاره ممّا کتب اللَّه ان یعذّبهم بها مَنْضُودٍ نضد بعضه على بعض حتى صار حجرا، یقال: نضدت اللبن اذا جعلت بعضه على بعض. و قیل: مَنْضُودٍ اى مصفوف فى تتابع یتلوا بعضه بعضا کالمطر قطره بعد قطره مُسَوَّمَهً اى- معلمه ببیاض و حمزه. یقال: سوّمت الشیء[۱۴] اذا اعلمته. و قیل: مُسَوَّمَهً بعلامه یعلم بها انّها لیست من حجاره اهل الدنیا و یعلم بسیماها انها مما عذّب اللَّه عز و جل به. و قیل:
مکتوب علیها اسم من اهلک بها عند ربّک فى خزائنه و فى علمه. وهب منبه گفت:
آتش و کبریت بود که بر ایشان بارانیدند. آن گه ربّ العزه کفار مکه را باین عذاب و این عقوبت بیم داد گفت: وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ اى- لیست هذه الحجاره و العذاب عن مکذّبیک ببعید، ان اصرّوا على ذلک. و قیل: ما هى ممّن عمل، عمل قوم لوط ببعید.
قال انس بن مالک: سأل رسول اللَّه (ص) جبرئیل عن قوله: وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ فقال یعنى- عن ظالمى امتک ما من ظالم منهم الا و هو بعرض حجر یسقط من ساعه الى ساعه.
وَ إِلى مَدْیَنَ یعنى- و ارسلنا الى اهل مدین فحذف اهل و اقیم مدین مقامه.
مدین نام آن زمین است که شعیب آنجا مسکن داشت نزدیک طور است: و قیل:
هى اسم للقبیله. و قیل: اسم لقریه بناها ابن ل: ابراهیم (ع)، اسمه مدین فسمّیت به و شعیب صهر موسى است، شعیب بن یثرون بن بویب بن مدین بن ابراهیم. قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ اى- المکیل بالمکیال و الموزون بالمیزان، إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ اى- فى نعمه و خصب و سعه یعنى- فاىّ حاجه بکم الى التّطفیف مع ما انعم اللَّه سبحانه علیکم من المال و رخص السّعر، وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ یعنى- یوم یحیط عذابه بکم. قیل: هو غلاء السّعر. و قیل:اراد به القیامه.
روى عکرمه عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): «یا معشر التّجار انّکم قد ولیتم امرا اهلکت فیه الامم السّالفه المکیال و المیزان».
و
روى طاوس عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): ما نقض قوم العهد الّا سلّط علیهم عدوّهم و لا طفّفوا الکیل الّا منعوا النّبات و اخذوا بالسّنین.
وقال (ص): «ما نقص قوم المکیال و المیزان الّا سلّط اللَّه علیهم الجوع.
وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ انّ الوفاء تمام الحقّ و الایفاء اتمامه. یقول: اجعلوها وافیه. بِالْقِسْطِ اى- بالعدل مصدر امیت فعله و الفعل منه بالزّیاده.
وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ اى- حقوقهم ذکر باعمّ الالفاظ یخاطب به القائف[۱۵] و النّخاس[۱۶] و الخرّاص و صاحب القبّان و المسّاح و الذرّاع و المحصى. میگوید: هیچ چیز از حقوق مردمان مکاهید وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ العثى و العیث اشدّ الفساد، یقال: عاث یعیث و عثى یعثى واحد.
بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ اى- ما ابقى اللَّه لکم بعد ایفاء الکیل و الوزن خیر لکم من التّطفیف لانّ اللَّه تعالى یجعل فیه البرکه. و قیل: طاعه اللَّه خیر لکم لانّ ثوابها یبقى ابدا. و قیل: رزق اللَّه و رحمه اللَّه، من قوله وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى. قال ابن زید:
الهلاک فى العذاب، و البقیّه فى الرّحمه، یعنى- اذا اطعتم فبقیتم خیر من ان عصیتم فهلکتم إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ شرط الایمان لانّهم انّما یعرفون صحه ما یقول اذا کانوا مؤمنین. وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ اى- لم اومر بقتالکم و اکراهکم على الایمان ما علىّ الّا البلاغ و قد بلغت، و قیل: وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ یحفظ علیکم نعمکم فاحفظوها بترک المعصیه.
النوبه الثالثه
قوله تعالى: وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً الآیه.
اشارت است بکمال حزن لوط و غایت درد و اندوه وى در راه دین، هم تشریف است او را هم بشارت، تشریف است از آن روى که عزّت قرآن او را جلوه میکند، و از اندوه وى عالمیان را بر آتش اندوه مى نشاند، و خلعت مثوبت روز دولت ایشان را میدوزد، و بشارت از آن است که هر کرا بر آمدن مراد در طالع وى بود، نخست تیر بى مرادى در کام وى نشانند، و بر درد و اندوهش اندوه فزایند، آن گه چون یکبارگى دل خویش باندوه سپرد، و از راه مراد خود برخاست، محبّت حقّ او را در پرده عصمت خویش گیرد که: «ان اللَّه یحب کل قلب حزین» دوست دارد اللَّه دلى که همه غم نادیدن وى خورد، همه بار درد نایافت وى کشد، اندوهش بدان دهد تا روزى گوید، که: لا تَحْزَنْ ترس و بیم در دلش افکند، تا در وقت نزع او را گوید که: لا تَخَفْ آن ساعت که بنده مؤمن را در خاک نهند، و آن خر پشته گور بر سینه عزیز او نصب کنند، دوستان متفکّر حال او، خویشان متحیّر انتقال او، دل وى پر از اندوه و بیم گشته، میان نواخت و سیاست درمانده، گوش بر غیب نهاده، تا خود چه خطاب آید و با وى چه کنند، بنده درین سوز و حسرت بود، که فضل الهى در رسد، لطف ایزدى در پیوندد، خطاب آید، بنعمت اکرام و افضال، عبدى ترکوک و عزّتى و جلالى لانشرنّ علیک رحمتى، بنده من دوستان مجازى ترا رها کردند غم مخور و اندوه مدار که ما ترا واپناه رحمت خویش گرفتیم، و در روضه رضوان جاى تو ساختیم، همانست که ربّ العزّه گفت: أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ اینست بار درخت اندهان، و غایت درد دوستان، نه از گزاف گفت آنچه پیر طریقت گفت: الهى! نصیب این بیچاره ازین کار همه درد است، مبارک باد که مرا این درد سخت در خورد است، بیچاره آن کس که ازین درد فرد است، حقّا که هر که بدین درد ننازد ناجوانمرد است.
هر درد که زین دلم قدم بر گیرد | دردى دگرش بجاى در برگیرد. | |
زان با هر درد صحبت از سر گیرد | کآتش چو رسد بسوخته اندر گیرد.[۱۷] | |
قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّهً أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ قال ابن عطاء لو انّ لى بکم قوّه من نفسى لمنعتکم من معصیه ربّى و لو انّ المعرفه بیدى لا وصلتها الیکم، آن مهجوران درگاه عزّت و زخم خوردگان عدل ازل گرد سراى لوط برآمدند بقصد آن عزیزان، بر مخالفت فرمان، و آن کار بر لوط دشخوار شد و رنج دل وى در حق آن مهمانان بغایت رسید، و بى آرام گشت از سر تحیّر گفت: لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّهً با آن همه رنج که از ایشان دید شفقت از ایشان هم باز نگرفت و آرزوى توفیق و هدایت ایشان در دل خود راه داد، گفت: اگر کلید معرفت و هدایت بدست من بودى، بر دلهاى ما در معرفت گشادمى، و شما را باین عصیان و خذلان فرو نگذاشتى لکن چه سود که این کار بدست من نیست، و هدایت بخواست من نیست، همانست که مصطفى (ص) را گفتند: «لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» یا محمد هدایت و غوایت خلق حقایق تعزّز ماست، و خصایص تفرّد ما، بر تو جز از دعوت نیست، و راه نمودن جز کار الهیّت ما نیست.
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها سنّه اللَّه فى عباده قلب الاحوال علیهم، و الانقلاب من سمات الحدوث، و الّذى لا یزول و لا یحول فهو الّذى لم یزل و لا یزال بنعوت الصّمدیّه، گردش احوال و تیرگى روزگار نعت حدثان است، و سرانجام بندگان است، روزى ایشان را نعمت، و روزى غمانست، یکى بى کام و بىنوا یکى شادان و نازان است، از آن گه چنین و گه چنان است، که از خاک مختلط آفریده، و بآب تغیّر سرشته، و تا بدانى که یکتا و یگانه خداست که در صفت او تغیّر نه، و در نعت او تبدّل نه، و با او هیچ منازع و مشارک نه، آن را که خواهد بفضل خود نوازد، و او را به وى حاجت نه، و آن را که خواهد بعدل خود راند، و از کس بیم نه، آن گه در آخر آیت گفت:
وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ این چنان است که گفتند:
و من یرنى فلا یغترّ بعدى | فانّ لکلّ معصیه عقابا | |
——————————————————————–
[۱] ( ۱) و پیش فا آن قوم( الف)
[۲] ( ۲) بودید( الف)
[۳] ( ۳) خاندانى روشن داشتمى که با آن گرائیدمى( ج)
[۴] ( ۴) با پس نگرا( الف. ج)
[۵] ( ۵) نگرید( ج).
[۶] ( ۱)- جذزو( الف)
[۷] ( ۲)- هیچیز.( الف)( ج)
[۸] ( ۳)- گرویدگان اید( الف)
[۹] ( ۴)- نگهبان( ج)
[۱۰] ( ۱)- سفین( ج)
[۱۱] ( ۱)- هوى: بضم یا بفتح ها، پارهاى از شب( از المنجد)
[۱۲] ( ۱)- مؤتفکات: شهرهایى که برگردانده شدند بر قوم لوط( ع)( منتهى الارب)
[۱۳] ( ۲)- لهجهایست در خروس.
[۱۴] ( ۱)- اى- اعلمته( ج).
[۱۵] ( ۱)- القائف. الذى یعرف النسب بفراسته و نظره الى اعضاء المولود. ج قافه.( المنجد)
[۱۶] ( ۲)- نخاص در نسخه الف غلط است. النخاس: بیاع الرقیق، بیاع الدواب. دلالها.( المنجد).
[۱۷] ( ۱)- ظ: کآتش چو بسوخته رسد در گیرد.
کشف الأسرار و عده الأبرار، ج۴، ص: ۴۳۰