کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الدین (الماعون)
۱۰۷- سوره الدین (الماعون)- مکیه
النوبه الاولى
(۱۰۷/ ۷- ۱)
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ (۱) دیدى آن مرد که بروز پاداش و شمار دروغ زن میگیرد؟
فَذلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ (۲) او آنست که یتیم را بانگ بر مىزند و میراند.
یَدُعُّ الْیَتِیمَ یتیم را مىگذارد و درو نگاه نمىکند.
وَ لا یَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ (۳) و بر طعام دادن درویش نمىانگیزاند [و نفرماید و بر آن نمىدارد].
فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ (۴) الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (۵) ویل و نفرین بر آن نماز گران
که از نماز خویش باز ماندهاند و آن را گذاشته.
الَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ (۶) ایشان که نماز مىنمایند و نگرستن مردمان را نماز مىکنند.
وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ (۷) و کس را بکار نیایند و زکاه مال باز مىگیرند.
النوبه الثانیه
این سوره صد و بیست و پنج حرفست، بیست و پنج کلمه، هفت آیه، جمله به مکّه فرو آمد، بقول بیشترین مفسّران. قومى گفتند: مدنى است، آن را در مدنیّات شمرند. و از شمار مدنیان این سوره شش آیتست، بخلاف کوفیان و بصریان، زیرا که کوفیان و بصریان «یراءون» آیت شمرند و مدنیان نشمرند. قومى گفتند: یک نیمه از اوّل سوره مکّى است، در شأن عاص بن وائل السّهمى فرو آمد، و بقول بعضى در شأن ولید بن المغیره فرو آمد. و قال ابن جریج: کان ابو سفیان بن حرب ینحر کلّ اسبوع جزورین، فاتاه یتیم فسأله شیئا ففزعه بعصاه فانزل اللَّه فیه. و یک نیمه آخر سوره، گفتند: مدنى است؛ در شأن عبد اللَّه ابى سلول منافق فرو آمد. و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست.
وفی الخبر عن ابى بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سوره «أ رأیت» غفر اللَّه له ان کان للزّکوه مؤدّیا.
قوله: «أَ رَأَیْتَ» الالف فی أَ رَأَیْتَ الف الاستفهام و لها اربعه معان فی الکلام: تقریر و تثبیت و انکار و وعید. فالتّقریر کقولک: اما فعلت اما قلت. قال اللَّه سبحانه: أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ و التّثبیت کقولک: الست عالما؟ قال اللَّه تعالى. أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ. و الانکار کقولک: أ ضربت زیدا؟! قال اللَّه تعالى: أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ؟! و الوعید کقولک: ا تضربنى و تطمع السّلامه. قال اللَّه تعالى: أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ و هذا الموضع تقریر للتّعجّب من حال الکافر کما تقول: أ رأیت زیدا و فعله و مثله قوله: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» و قوله: «أَ رَأَیْتَ» یحتمل انّه رؤیه العین و یحتمل انّه رؤیه القلب و معناه: العلم. و تأویله: أَ رَأَیْتَ الَّذِی کذّب «بِالدِّینِ» کیف افترى على اللَّه و الدّین الاسلام؟ کقوله: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ و قیل: الجزاء و الحساب، کقوله: الَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ و التّکذیب بالدّین على وجهین؛ احدهما انکاره له و جحوده به باللّسان، و الثّانی ان لا یعمل به فیکون بمنزله المکذّب به.
قوله:فَذلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ اى- یقهره و یزجره و یدفعه عن حقّه.
و الدّع:الدّفع بحفوه و عنف، و قرئ فی الشّواذ. یَدُعُّ الْیَتِیمَ و معناه: یترکه و یهمله و لا یعبأ به.
وَ لا یَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ اى- لا یطعم «الْمِسْکِینِ» و لا یأمر غیره باطعامه لانّه یکذب بالجزاء و هذا یمرّ بک فی اى من القرآن و فیه تشدید لانّه عزّ و جلّ لم یعذر من لیس عنده طعام و الزمه الحضّ على الاطعام و السّعى على الفقیر الجائع حتّى یطعم و اوعد فی ذلک وعیدا غلیظا. و قوله: عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ اى- على اطعام المسکین و الحضّ الحثّ، و المسکین هو الّذى له شیء یسکن الیه و الفقیر الّذى لا شیء له. و قیل: هما سواء.
قوله:فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ اى- عن مواقیتها غافلون. قال مصعب بن سعد بن ابى وقّاص: لابیه رحمهما اللَّه ا هم الّذین ترکوها؟- قال: لا بل هم الّذین اضاعوا مواقیتها و لو ترکوها کانوا کفّارا بترکها.
و کذلک روى عن النّبی (ص) قال:«هم الذین یؤخرون الصلاه عن وقتها.»
و قال ابن عباس: هم المنافقون یترکون الصّلاه فی السّرّ اذا غاب النّاس و یصلّون فی العلانیه اذا حضروا کقوله:
وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاهِ قامُوا کُسالى «یُراؤُنَ» النَّاسَ». و قال قتاده ساه عنها لا یبالى صلّى ام لم یصل. و قال الحسن: هو الّذى ان صلاها صلّاها ریاء و ان فاتته لم یندم.
و قال الزّجاج لا یصلّونها سرّا لانّهم لا یعتقدون وجوبها و یصلّونها علانیه ریاء و عن عطاء بن دینار قال: الحمد للَّه الّذى قال: الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ و لم یقل.
فی «صلوتهم». و قال ابو العالیه: لا یصلّونها لمواقیتها و لا یتمّون رکوعها و لا سجودها و عنه ایضا هو الّذى اذا سجد قال برأسه هکذا و هکذا متلفّتا.
وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ قال ابو عبیده: «الْماعُونَ» فی الجاهلیّه کلّ منفعه و عطیّه و عاریه و فی الاسلام الطّاعه و الزّکاه و هو هاهنا الزّکاه لانّه قرین الصّلاه و «الْماعُونَ» فاعول من المعن، و المعن الشّیء القلیل فسمّى الزّکاه و الصّدقه و المعروف ماعونا لانّه قلیل من کثیر. و کذلک قال الزّجاج: کلّ ما فیه ادنى منفعه من اعاره آلات فی الدّور کالفاس و القدر و الدّلو و اقتباس النّار ممّا یحتاج الفقیر الى استعارته.
و قیل:هو الّذى یبذله الجیران بعضهم لبعض. و قیل «الْماعُونَ» مالا یحلّ منعه مثل الماء و الملح و النّار یدلّ علیه ما
روى عن عائشه انّها قالت: یا رسول اللَّه ما الّذى لا یحلّ منعه؟- قال: «الماء و النّار و الملح.» فقالت: یا رسول اللَّه: هذا الماء فما بال النّار و الملح.
فقال لها:یا حمیراء «من اعطى نارا فکانّما تصدّق بجمیع ما طبخ بذلک النّار و من اعطى ملحا فکانّما تصدّق بجمیع ما طیّب بذلک الملح و من سقى شربه من الماء حیث لا یوجد الماء فکانّما احیى نفسا».
النوبه الثالثه
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ افلح من عرف «بسم اللَّه» و ما ربح من بقى عن «بسم اللَّه». من صحب لسانه ذکر «بسم اللَّه» و صحب جنانه حبّ «بسم اللَّه» کفى له شفیعا «بسم اللَّه» الى من تعبّدنا بذکر اللَّه[۱].
در هر کلمهاى از کلمات «بسم اللَّه» اسرار ازل و ابد تعبیه است، امّا در حجب عزّت متوارى است تا سمع هر ناسزایى بدو نرسد و هر نامحرمى راه بدو نبرد. نه هر چه بسمع ظاهر رسد جان و دل آن را قبول کند، ظاهر شنیدن دیگرست و باطن پذیرفتن دیگر.
شبلى روزى در خدمت[۲] جنید گفت: اللَّه!- جنید گفت: آنچه میگویى ذکر زبانست، یا ذکر جان؟- اگر ذکر جانست، زبان خود تابع آنست؛ ور نه که مجرّد زبانست، این آسان کارى است. ابلیس همان میگوید که تو میگویى، تو بر وى چه فضل دارى؟ این بارگاه عامّ است، ببارگاه عامّ هم دوست فرو آید، هم دشمن؛ هم آشنا، هم بیگانه. مردمى باید که بر بساط ملوک در درون پرده جاى یابد، ور نه ببارگاه عامّ هر کسى و هر خسى رسد:
هر خسى از رنگ و گفتارى بدین ره کى رسد؟ | درد باید پرده سوز و مرد باید گام زن! |
درد پرده سوز درد دین است، و مرد گامزن مرد دیندار. آن کافر مدبر که دین بدروغ داشت و اسلام پس پشت انداخت، بنگر که ربّ العالمین با مصطفى (ص) حبیب خویش از بهر آن مدبر چه خطاب مىکند و کافر را چه بیم میدهد: أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ اى محمد مىبینى آن مرد شقىّ ولید بلید و بو جهل پر جهل که دین اسلام را جحود مىآرند و نبوّت ترا و معجزات ترا انکار مىکنند؟!
اى محمد دین را چه زیان دارد که ایشان آن را نپذیرند و از ناپذیرفتن ایشان در دین چه نقصان آید؟ «انّ هذا الدّین متین» دین اسلام دست آویزى استوارست، آن را گسستن و شکستن نیست «لَا انْفِصامَ لَها» محجّه وسطى است و عروه وثقى. بر لسان اهل حقیقت دین آنست که: در راه عبودیّت انقیاد کلّى پیش گیرى و روى از همه درگاهها بگردانى،پناه بازو دهى و درو گریزى.
یکى از علماء طریقت گفته: معنى: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آنست که هر چه دون حقّ است براى او بگذارى و حقّ او براى هیچیز بنگذارى.
خبر درست است از رسول خدا (ص):«الدّین یسر»دین همه آسانى است، زیرا که بعاقبت رساننده بآسانى است.
و در خبرست:«ملاک الدّین الورع»
نظام دین اسلام و نواى عالم ایمان در ورع است؛ ورع پرهیز باشد از محرّمات و خویشتن دارى باحتراز از نابایست و ناشایست و مشغول بودن بشایست و بایست. هر دین که درو ورع نیست، آن را در حضرت قرب محلّ قبول نیست. ورع بحقیقت ورع حواسّ است، هر چه ترا گزیرست که نبینى، دیده از آن نگاهدارى؛ و هر چه داغ رضاء حق ندارد، دیده بر آن مطّلع نگردانى؛ تا فردا از دیدار حقّ جلّ جلاله باز نمانى.
حبیب عجمى کنیزکى داشت، سى سال بود که روى او تمام بندیده بود. روزى کنیزک را گفت: اى مستوره کنیزک ما را آواز ده!- گفت: نه من کنیزک توام؟!-
گفت:ما را درین سى سال زهره آن نبودست که بدون او بچیزى نگاه کنیم! و همچنین سمع نگاه دار، تا صوتى که ملائم دین نباشد نشنود؛ و اگر صوتى بیگانه بسمع درآید و قصد دل کند، توحید که دربان دلست آن را در دل نگذارد و سمع بآب استغفار بشوید. همچنین زبان نگاه دارد تا هر چه را در راه حقّ نباید، از آن نگوید. و دست نگاه دارد، تا جز بدامن حقیقت نزند. و قدم نگاه دارد، تا جز بر زمین فرمان نرود.
و این هنوز ورع عامّ است. امّا ورع خاصّ ورع دلست. و ورع دل آنست که: هر چه نه عالم حقیقت بود در آن فکرت نکند و اگر خاطرى بدو در آید که نه وارد حقّ باشد آن را بجاروب توبه و استغفار از درگاه دل بروبد، و آن آرزوها که شهوات در دل افکند بدست توکّل و خوف از دل محو کند. و آنجا که فرمان حقّ نباشد، بدل آنجا سفر نکند؛ تا در مکان خویش بین اصبعین من اصابع الرّحمن ثابت بماند. هر دل که جایى بباطل سفر کند، مثال شاهى بود که از تخت عزّ خویش و از میان سپاه خویش برود و در عالم اعداء سفر کند. این چنین دل هرگز بسلامت نبود. و فرق میان ورع ظاهرو ورع باطن آنست که: متورّع ظاهر فردا دیده باز کند، حقّ را نبیند و متورّع باطن امروز دیده فراز کرده حقّ را مىبیند. عمر خطّاب دل از هر چه دون حقّ خالى کرد، لا جرم تجلّى حقّ جلّ جلاله بر ساحت دلش تافت، تا مىگفت: رأى قلبى ربّى.
فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ الَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ سیاق این سخن بر سبیل تهدید و وعید است، کسى را که نماز نکند و زکاه ندهد یا کسى که نماز بنفاق و غفلت کند و زکاه بریا و کراهیت دهد.
خبر ندارد این غافل بى حاصل که نماز شعار اسلام است و زکاه قنطره دین. هر کرا بینى که ظاهرش از حلیت و زینت این دو فرمان مهمل است، بدانکه باطنش از عقیده دین معطّل است. نماز مقام مناجات است و ترقّى درجات و سبب نجات. زکاه پیرایه شریعت است و نور قیامت و قانون کرامت. بنده مؤمن موحّد چون خطاب شرع و امر حقّ در فرائض نماز و زکاه بر وى متوجّه گردد بر گزارد آن و محافظت حدود و اوقات آن مواظبت نماید بجدّى بلیغ و جهدى تمام شرائط جواز و شرائط قبول در آن بجاى آرد، لا جرم ظاهر او پیراسته ادب دین گردد و باطن او آراسته صدق و اخلاص.
_______________________________________
[۱] ( ۱)- الف: بسم اللَّه
[۲] ( ۲)- الف: حضرت.
کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد دهم