البقرة - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۲۱-۲۵

النوبه الاولی‏

قوله تعالى: یا أَیُّهَا النَّاسُ‏ اى مردمان، اعْبُدُوا رَبَّکُمُ‏ خداوند خویش را پرستید- و او را بندگى کنید، الَّذِی خَلَقَکُمْ‏ آن خداوند که شما را او آفرید- وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ‏ و ایشان را که پیش از شما بودند- لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‏ تا مگر از خشم و عذاب او پرهیزیده ‏اید.

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ‏. آن خداوند که شما را این زمین کرد فِراشاً بساطى باز گسترده، وَ السَّماءَ بِناءً،- و آسمان کارى‏[۱] برداشته، وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً، و فرو فرستاد از آسمان آبى، فَأَخْرَجَ بِهِ‏ تا بیرون آورد به آن آب‏ مِنَ الثَّمَراتِ‏- از میوه‏هاى گوناگون‏ رِزْقاً لَکُمْ‏- شما را روزى ساخته انداخته بهنگام، فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً- خداى را پس همتایان مگویید وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏ که میدانید که آسمان و زمین او آفرید و او ساخت روزى‏ 

وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ‏ و اگر شما در شور دل و گمان میباشید، مِمَّا نَزَّلْنا از آنچه فرو فرستادیم، عَلى‏ عَبْدِنا بر رهى و بنده خویش از پیغام، فَأْتُوا بیارید بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ‏ یک سوره هم چون قرآن، وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ‏ وانگه پس این معبودان که دارید ایشان را خدا میخوانید مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ فرود از خدا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏ اگر این که از شما خواستند توانید و در توان نمودن راست گوئید.

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا- ار پس نکنید که نتوانید، وَ لَنْ تَفْعَلُوا و خود نتوانید، فَاتَّقُوا النَّارَ، پس از آتش بپرهیزید،الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ آن آتش که هیزم آن مردم است و سنگ، أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ‏ بساختند آن آتش ناگرویدگان را.

وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا- و شاد کن ایشان را که بگرویدند، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ و کارهاى نیک کردند، أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ‏ که ایشانراست بآخرت بهشت‏ها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ میرود زیر درختان آن جویهاى روان.

کُلَّما رُزِقُوا- هر گه که ایشان را روزى دهند، مِنْها از آن درختها، مِنْ ثَمَرَهٍ میوه‏ رِزْقاً روزى ساخته، قالُوا گویند، هذَا الَّذِی رُزِقْنا این آن میوه است که ما را روزى داده بودند، مِنْ قَبْلُ‏، پیش از ما در دنیا، وَ أُتُوا بِهِ‏ و آرند پیش ایشان آن میوه بهشت، مُتَشابِهاً مانند میوه دنیا. بنام، وَ لَهُمْ فِیها و ایشانراست در آن بهشت، أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ هم جفتهاى پاک کرده، وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ‏ و ایشان در آن سراى جاویدانند.

النوبه الثانیه

– یا أَیُّهَا النَّاسُ‏- علقمه بن مرثد شاگرد عبد اللَّه بن مسعود از ائمّه و ثقات تابعین است میگوید- هر چه در قرآن‏ یا أَیُّهَا النَّاسُ‏ است خطاب اهل مکه است، و یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب اهل مدینه، از بهر آن که آن وقت مکه دار الشرک بود و مدینه دار الایمان، و مدینه سراى ایمان پیش از مکه شد. و لهذا قال اللَّه عزّ و جلّ- وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏. ابن عباس گفت:- یا أَیُّهَا النَّاسُ‏- اینجا خطاب فریقین است، مؤمنان و کافران: مؤمنانرا میگویند بر ایمان و طاعت دارى پاینده باشید، و قدم بر جادّه اسلام و سنّت استوار دارید، و از آن بمیگردید.

و کافران را میگوید- اللَّه را پرستید و به یگانگى وى اقرار دهید و او را طاعت دار باشید، و بدان که ربّ العالمین این امّت را در قرآن بپنج ندا باز خواند:- از آن سه عامّ اند و دو خاصّ- این سه که عام اند یکى- یا أَیُّهَا النَّاسُ‏- است دیگر- یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ‏- سدیگر- یا بنى آدم- این سه ندا از کرامت و نواخت خالى‏اند، بر عموم مى‏خواندهم دوست و هم دشمن، هم آشنا و هم بیگانه. و آن دو که خاص‏اند یکى- یا عبادى- است و دیگر- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا- و یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا در قرآن هشتاد و هشت جاى است همه نداى قبول و نواخت و کرامت، و بنده را گواهى داد بایمان و طاعت و عبودیّت.

و هشتاد و نهم- ایّها المؤمنون- است و این از آن همه تمامتر و بنده را نیکوتر، که این نام نهادن است و آن حکایت فعل. و تغییر و تبدیل در فعل گنجد و در نام نگنجد. و در قرآن شانزده جایگه- یا أَیُّهَا النَّاسُ‏- است. و در سوره البقره و فاتحه سوره النساء، و یکى‏[۲] پس آن، و دو در یونس و فاتحه سوره الحج، و دو پس آن، و یکى در نمل، و یکى در لقمان، و یکى در سوره الملائکه[۳] و یکى در حجرات، و قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ‏- چهاراند یکى در اعراف، و دو در یونس، و یکى در سوره الحجّ، آنکه گفت:

اعْبُدُوا رَبَّکُمُ‏- چون بر خواند فرمان داد- گفت خداوند خود را پرستید و او را گردن نهید و طاعت دارید که مستحق عبادت و طاعت اوست. از دو وجه:- یکى آنک آفریدگار است و خداوند، و عبادت آفریدگار واجب باشد، دیگر آنک دارنده و روزى دهنده است و ولى نعمت، و شکر ولى نعمت واجب باشد.

الَّذِی خَلَقَکُمْ‏ یعنى- و لم تکونوا شیئا- نبودید و شما را بیافرید. او خداوندى است از نبود بود آرد و از نیست هست کند. جاى دیگر گفت:- هل اتى على الانسان حسن من الدّهر لم یکن شیئا مذکورا- برآمد بر مردم زمانى و هنگامى که وى چیزى یاد کرده و یاد کردنى نبود. معنى خلق آفریدن است و از عدم در وجود آوردن، چنانک خواهد نه فعل خلاف خواست بود و نه خواست جدا از فعل، و مخلوق را افتد که فعل چون خواست نیاید و خواست چون فعل نبود.

وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ‏- و ایشان را آفرید که پیش از شما بودند از قوم قوم و گروه گروه، جهانداران و جهانیان، و خود اقرار میدهید و میدانید که آفریننده همه اوست. وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ‏- میگوید اگر ازین کافران پرسى که آفریننده ایشان کیست گویند که اللَّه- ربّ العالمین. حجت آورد بریشان و گفت‏ چون میدانید و اقرار میدهید که آفریدگار شما و پیشینیان ما ایم پس چرا بتان مى‏پرستید؟ و ایشان نه آفرینند و نتوانند!- أ فمن یخلق کمن لا یخلق- سؤال کنند که کافران چون دانسته بودند که آفریدگار ایشان اللَّه است دانستند که آفریدگار پیشینیان هم اوست پس‏ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ‏ اینجا چه فایده دهد؟ جواب آنست که این پندى بلیغ است که بر سبیل تذکیر و تنبیه گفت، تا ایشان بدانند که آفریدگار و میراننده و هلاک کننده اوست، چنانک گذشتگان را هلاک کرد ایشان را نیز هلاک کند، و این اندیشه سود دارد ایشان را و بایمان در آرد اگر توفیق با آن رود.

لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‏- لعلّ حرف ترجّ و طمع، معناه «اعبدوا الّذى خلقکم على حاله الرّجاء و الخوف»- میگوید خداوند خود را پرستید و بوى امید میدارید و از عقوبت وى مى‏ترسید چنانک موسى و هارون را گفت- فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى‏- فرعون را سخن نرم گوئید و بکنیت خوانید و امید میدارید و طمع کنید بایمان وى، و ما خود دانا ایم بکار فرعون و سرانجام وى که چون خواهد بود. و گفته‏اند لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‏ یعنى- لکى تکونوا متّقین فتنجوا من العذاب- مرا پرستید تا متّقیان شوید و آن گه از عذاب من پرهیزید. ابن عباس گفت- لعلّ در همه قرآن بمعنى لکى است. الّا در سوره الشعراء. و ذلک فى قوله تعالى‏ وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ‏- اى کانّکم تخلدون. و لعلّ در لغت عرب سه معنى را گویند:- بمعنى استفهام چنانک گویى لعلّک خارج، و بمعنى تمنّى چنانک گویى لعلّ اللَّه ان یرزقنى،- و بمعنى شک چنانک کسى خبر کند تو گویى لعلّ ذلک، اى اظنّ ذلک.

پس آن گه صنع و قدرت و نعمت خویش باز نمود که چیست گفت: الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً- جعل فعلى است که در قرآن بچهار معنى آید-

یکى بمعنى- خلق- چنانک اللَّه گفت: وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ و یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ‏- وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَهً.

دوم بمعنى- تسمیه- چنانک‏ گفت: وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً- اى سمّوهم اناثا لانّه قال فى موضع آخر لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَهَ تَسْمِیَهَ الْأُنْثى‏-

سیم بمعنى- القاء- چنانک گفت‏ وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلى‏ بَعْضٍ‏- اى یلقى بعضه على بعض، یدل علیه قوله- «فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً».

چهارم جعل بمعنى- صیّر- چنانک گفت- إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا اى صیّرناه و قال تعالى‏ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً- این هم از قسم چهارم است. فِراشاً. اى مهادا او وطاء لم یجعلها حزنه غلیظه لا یمکن الاستقرار علیها. میگویند او خداوندى است که شما را این زمین پهن باز گرفت و مستقر و آرامگاه شما ساخت، تا در آن مى‏ نشینید گاهى و گاهى بر آن میروید و منفعت میگیرید، چنانک گفت:- فَامْشُوا فِی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ‏ درین گوشه‏ها و کنارهاى زمین بروید و روزى خورید و اعتقاد کنید، که بر دارنده و پروراننده شما ما ایم- و ذلک فى قوله- وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ‏- و لفظ فراش ردّ است بر اهل تنجیم که میگویند این زمین همچون گویى است مدوّر، که اگر مدوّر بودى فراش نگفتى که فراش باز گسترده باشد پهن، و دلیل برین دریا است که از کنارها آن راست است و آب در آن راست قرار گرفته، که اگر مدوّر بودى بر یک گوشه آن آب بودى و کنارها با نشیب و فراز بودى، و الیه اشار ابن مسعود:- فقال: «بنى السماء على الارض کهیأه القبه فهى سقف على الارض». و قال تعالى‏ وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً و فراشا نه آن را گفت که این زمین هامون است و راست که در زمین هم کوه است و هم تلّ، و هم دریا و هم بیابان و شکسته، و این همه بکار است آدمیان را و منفعت ایشان را، پس معنى آنست- که آرامگاه و ایستادن گاه شما است و معایش و مصالح شما در آنست، و این تمامتر که آدم را چون مادر است و فرزندان را چون جدّه. قال اللَّه تعالى- وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً و قال تعالى- هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ‏ و قال تعالى- خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ‏- یعنى آدم- ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ یعنى ذرّیّته. و قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم: «ما من مولود إلّا و قد ذرّ على نطفته من تربه حفرته»

وقال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم: «تراب ارضنا شفاء سقمنا.»- میگوید- خاک زمین ما شفاء بیمارى ماست و این ازبهر آن گفت که اللَّه تعالى زمین را مبارک خوانده یعنى برکت در آن کرده: هم در جمله و هم بتفصیل- در جمله میگوید وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها و در تفصیل جاى کعبه را مبارک خواند، و صخره بیت المقدس و وادى مدین جاى شجره موسى مبارک خواند. امّا نظیر این آیت و ردّ در قرآن جایها است: أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً- أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً میگوید ما این زمین را چون بسترى باز گسترده و آرامگاه شما بکردیم- ما این زمین را پنهان دارنده بکردیم که تا هم زندگان را مى‏پوشد هم مردگان را. زندگان را مادرست و مردگان را چادرست. ما این زمین را پاره پاره زنده و مرده نکردیم، پاره اغبران پاره آبادان، پاره صحرا و بیابان پاره گلزار و درختستان؟

جاى دیگر گفت‏ وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ‏ این زمین ما باز گستردیم و نیک گستردگان که مائیم- و کان الحسن یقول فى خلق الارض و السّماء: انّه لم یکن خلق غیر العرش و الماء فخلق اللَّه عزّ و جلّ طینه کالفهر، ثم خلق فوق الطینه دخانا فکان لازقا بالطینه، ففتق الدّخان عن الطّینه فاصعد الدّخان فصار سماء، فذلک قوله‏ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما و دحا الارض بعد ما اصعد الدّخان، و ذلک قوله‏ وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها.یقول الحسن قال اللَّه عزّ و جلّ للطّینه اذهبى هکذا فذهبت، ثم قال اذهبى هکذا فذهبت حتّى بسطها على ما اراد.

وروى عن النبی صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم انّه قال: «لما اراد اللَّه تعالى دحى الارض نزل ببطن وج (؟) فدحیها، و دحیها ان اجرى فیها الانهار و خلق فیها الاشجار و ارسى فیها الجبال و هو قوله‏ وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها، أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها، وَ الْجِبالَ أَرْساها ثم صعد فى الصّخره.

وقال ابو هریره‏ اخذ رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بیدى فعقد فیها اصابعى و قال «خلق اللَّه التّربه یوم السّبت، و خلق الجبال یوم الاحد، و خلق الانهار و الاشجار یوم الاثنین، و خلق المکروه یوم الثلاثاء، و خلق النور یوم الاربعاء و بثّ فیها الدواب یوم الخمیس و خلق آدم یوم الجمعه، فیما بین العصر الى اللیل».

وَ السَّماءَ بِناءً- و آسمان بیافریدکارى بر باد بداشته، و بى ستون نگاه داشته و بقدرت بداشته، و بستارگان و اختران فروزندگان نگاشته. جاى دیگر گفت:رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها کاز آن بالا داد و آن را راست کرده که در آن فطورى و شقوقى‏ نه. جاى دیگر گفت‏ وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً از زبر شما بیوراشتیم هفت آسمان، نخست آسمان دنیا- موج مکفوف- آسمان دوم سنگ، سیم آهن، چهارم مس، پنجم سیم، ششم زر هفتم یاقوت. این آسمانها جمله گرانبار است از بس که در آن فریشتگان است.

مصطفى علیه السّلام گفت‏ أطّت السماء و حق لها ان تئطّ، ما فیها موضع اربع اصابع الّا علیها ملک راکع او ساجد.»اهل آسمان دنیا بر مقام تائبان اند، خداى را عزّ و جل بحیا و خجل پرستند که از آن فریشتگانند که گفتند:أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها- و در بسیط زمین تائبان امّت بمقام ایشانند.

اهل آسمان دوم خداى را عزّ و جلّ بر خوف و وجل پرستند. زاهدان و ترسندگان امّت بمقام ایشانند. اهل آسمان سوم خداى را عزّ و جل بر جا و حسن الظّن پرستند، ابرار و صالحان امّت بمقام ایشانند. و از آسمان چهارم تا به هفتم خداى را عزّ و جل به استحقاق جلال وى پرستند نه خوف و طمع خود را و نه رغبت و رهبت را، عارفان و صدّیقان امّت بمقام ایشانند. اهل آسمان دنیا از آن روز باز که ربّ العالمین ایشان را آفرید بر سر انگشتان پاى نشسته‏اند و اللَّه را عبادت میکنند، که یک لحظه دریشان فترت نه لا یعصون اللَّه ما امرهم، و اهل آسمان دوم در رکوع‏اند و اهل آسمان سیم در سجود، و اهل آسمان چهارم در تشهد، و اهل آسمان پنجم در تسبیح، و اهل آسمان ششم در تهلیل، و اهل آسمان هفتم در تکبیر. روز رستخیز با این همه عبادت چون عظمت و جلال و کبریاء خداوند جلّ جلاله بینند گویند سبحانک ما عبدناک حق عبادتک و بالاى این هفت آسمان دریایى است که از قعر آن تا بروى آن پانصد ساله راهست آن هشت و عل است، و عل گوسپند کوهى بود که از سنب ایشان تا بزانو پانصد ساله را هست، و بالاى ایشان عرش عظیم ربّ العالمین است جلّ جلاله و تعالت صفاته و اسماؤه.

بیان ذلک‏ فى الحدیث الصحیح الذى رواه العباس بن عبد المطلب رض قال‏ «کنت جالسا فى عصابه و رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم جالس اذ مرّت سحابه علیهم فنظروا الیها فقال رسول اللَّه هل تدرون ما اسم هذه؟ قالوا نعم هذه السّحاب فقال رسول اللَّه و المزن قالوا و المزن فقال رسول اللَّه و العنان، قالوا و العنان فقال رسول اللَّه کم بعد ما بین السماء و الارض؟ قالوا- و اللَّه ما تدرى- قال فانّ بعد ما بینهما امّا واحده و امّا اثنتان و امّاثلث و سبعون سنه.

وفى روایه ابى هریره: «خمس مائه سنه قال و السّماء الثانیه فوقها حتى عدّ سبع سماوات، ثم قال و فوق السّابعه بحر ما بین اعلاه الى اسفله کما بین سماء الى سماء، و فوق ذلک ثمانیه او عال ما بین اظلافهنّ الى رکبهنّ کما بین سماء الى سماء، و فوق ذلک العرش و اللَّه تعالى فوق العرش.»

وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً- و فرو فرستاد از آسمان باران تا زمین مرده بوى زنده گشت، بجنبید و انواع نبات بر آورد. جاى دیگر گفت: وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَهً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ‏ جاى دیگر گفت‏ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى‏ میگوید- بیرون آوردیم بباران همتاها از نبات زمین پر کنده رنگارنگ و بویابوى.

رِزْقاً لَکُمْ‏- اى طعاما لکم و علفا لدوابکم، این همه که آفریدیم شما را آفریدیم و روزى شما ساختیم خود میخورید و ستوران و چهار پایان را علف میدهید، و میکوشید که همانست که گفت‏ «کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ» آن گه شکر این نعمت درخواست و گفت: «کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ» پس چون گفت آفریننده منم و پروراننده منم و روزى رساننده منم چرا بتان عاجز که نه آفرینند و نه روزى گمارند پرستید و ایشان را خدایان خوانید، مکنید چنین- فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏- هم کافر را میگوید هم مؤمنانرا:

کافران را میگوید مرا هامتایان مگویید، و انبازان مگیرید، و فرود از من بتان را مپرستید و خود میدانید که آفریننده منم نه ایشان. و مؤمنانرا میگوید- از شرک خفى بپرهیزید. مگویید «لو لا کلبنا لدخل اللصّ دارنا» و خود میدانید که نگه دارنده منم نه سگ. عبد اللَّه مسعود گفت‏«یا رسول اللَّه اىّ ذنب اعظم» قال «ان تجعل للَّه اندادا و هو خلقک.»

وعن ابن عباس قال- «قال رجل للنبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم ما شاء اللَّه و شئت فقال أ جعلت للَّه ندّا ما شاء اللَّه وحده».

ابن مسعود گفت: «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً» اى اکفاء من الرّجال تطیعونهم فی معصیه اللَّه.سؤال کنند که مشرکان را درین آیت علم اثبات کرد که گفت: وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏-و در آیت دیگر گفت‏ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ‏ جهل اثبات کرد وجه جمع میان هر دو آیت چیست؟ جواب آنست که اثبات این علم آن جهل ازیشان زائل نگرداند، که معنى اینعلم آنست که شما میدانید که آفریدگار آسمان و زمین و روزى دهنده خلقان خداست و کافر و مؤمن به این علم مشترک‏اند، و لهذا قال تعالى‏ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ‏ و میدانستند کافران که بتان آفریننده و صانع نیستند و آن کس را که این علم باشد و آن گه باین علوم خالق را عبادت نکند اسم آن جهل از وى بنیفتد که آن علم که ضد آن جهل است آنست که اللَّه گفت‏ إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ و آن علم در کافر نیست پس معلوم گشت که میان هر دو آیت بحمد اللَّه تناقض نیست.

وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ‏- چون کافران گفتند- «وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ.- «إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ-» ما در گمان و در شور دلیم از آنچه ما را با آن میخوانى. رب العالمین این آیت فرستاد بجواب ایشان‏ وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ‏ ان بمعنى اذ است میگوید اکنون مى‏گویید ما در شور دلى‏ایم و در گمان، هر چند که نه جاى گمان است و نه جاى شوردلى، «مِمَّا نَزَّلْنا»- از آنچه بر بنده خویش فرو فرستادیم از آیات و سور قرآن نجم نجم و پاره پاره چنانک لایق بود و در حور. نزّلنا دلیل است بر تکرار انزال که بناء مبالغت و تکثیر است- یعنى به بیست و سه سال فروفرستادیم این قرآن سوره سوره و آیت آیت. لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ‏ تا دل تو بوى بر جاى بداریم و نیرو میدهیم.

کان رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم امّیّا لا یکتب فلو انزل علیه القرآن جمله واحده لیشق علیه اخذه حفظا. و قیل معناه- لنقوّى و نشجّع به قلبک فى اذى قومک، بما نقصّ علیک من تحمّل الانبیاء قبلک. نظیره قوله‏ وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُکْثٍ‏ میگوید- این قرآن پراکنده فرستادیم نه چون توراه موسى که یک بار فرو فرستادیم لا جرم حوصله بنى اسرائیل طاقت کشش آن نداشت، چنان که طفل را لقمه بزرگ در دهان‏ نهى طاقت ندارد بیفکند ایشان نیز طاقت آن نداشتند و قدر آن ندانستند ببهایى اندک بفروختند، چنانک اللَّه گفت‏ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا.

فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ‏- من اینجا زیادتست که جاى دیگر گفت‏ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ‏ میگوید- اکنون که در گمان افتادید و دعوى میکنید که ما نمیدانیم که این کلام آفریدگار است، شما که اهل براعت و فصاحت و زیرکى‏اید، مانند این قرآن بیارید- و ذلک فى قوله‏ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏ پس واکم کرد و گفت اگر نتوانید کتابى آرید ده سوره بیارید فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ‏، دیگر باره واکم کرد و گفت اگر ده سوره نتوانید یک سوره بیارید فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ‏، آن گه گفت اگر یک سوره نتوانید حدیثى مانند این بیارید فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ‏، و اگر خود توانایى ندارید.

وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ اى استعینوا بکبرائکم و اماثلکم- بیارى گیرید این سران و مهتران شما که پناه وا ایشان داده‏اید، و در مجامع و محافل شوند و شما را در تکذیب خدا و رسول معاونت میدهند دست در ایشان زنید تا شما را یارى دهند بچنین سورتى آوردن و از بر خویش نهادن، اگر راست مى‏گویید که این قرآن محمد از بر خویش نهاد.

معنى دیگر فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ میگوید- سورتى چون قرآن بیارید از بر خویش اگر میتوانید وانگه که این توانایى دارید آن خدایان را که بمعبودى گرفته‏اید مى‏گویید که فردا ما را گواهان و شفیعان‏اند ایشان را خدایان میخوانید و مى‏پرستید.إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏- اگر در توان نمودن راست گوئید توان خویش وانمائید باین قول، معنى دعا عبادتست و بآن قول اول- استعانت- و دعا در قرآن بر وجوه است یکى بمعنى- عبادت- چنانک گفت‏ وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ‏.

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ‏. یکى بمعنى- قول- چنانک بهشتیان را میگوید وَ آخِرُدَعْواهُمْ‏ یکى بمعنى- سؤال- چنان که گفت- ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ. یکى بمعنى ندا- چنان که گفت‏ یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ‏ یکى بمعنى- استعانت- کقوله‏ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ‏ و نظیر الآیه قوله تعالى‏ قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُ‏. الایه.

سؤال کنند که قرآن را مثل نیست چه معنى را گفت‏ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ‏؟ جواب آنست که سورتى مثل قرآن بیارید بزعم شما که مى‏گویید این قرآن را مثل است که دروغ است و اساطیر الاولین. جوابى دیگر گفته‏اند یعنى که سورتى مثل قرآن بیارید در بیان و اعجاز، نه در حرف و کلمات که از آنجا که حروفست کلام عرب بیکدیگر ماند و او را مثل است. و از هامسانى در حروف عربیّت هامسانى در بیان و نظم و اعجاز نیاید، و هذا قرع باب عظیم فى اثبات الصّفات للَّه عزّ و جلّ و لیس هذا موضع شرحه.

و گفته‏ اند مِنْ مِثْلِهِ‏ اشارت‏ها با عبد است یعنى با محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم میگوید سورتى از مردى که مثل محمد باشد بیارید اگر چنانست که شما مى‏گویید که محمد این سخن از بر خویش نهاده و ساخته است پس وى بشرى همچون شماست یکى را مثل او بیارید که در صدق و امانت چون او بود، وانگه نویسنده و دبیر نباشد تا سورتى چنان بیارد. گفته‏اند که در این سخن تنبیه است که مثل محمد بیاوردن خود در طوق بشر نیست، قالوا و هذا امر تعجیز لانه علم عجز العباد عنه و لکنّه اراهم ذلک فى انفسهم. و برین قول من تبعیض راست و بر قول اول ابتدا را.

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا- اگر در گذشته نکردید وَ لَنْ تَفْعَلُوا- و در آینده نتوانید، فَاتَّقُوا النَّارَ- معنى آنست که چون عجز شما با فصاحت و عبارت که دارید ظاهر شد و توانایى ندارید که سورتى از بر خویش بنهید و بدانستید که کلام ربّ العالمین منزل از آسمان، چرا بدروغ میدارید و معاندت میکنید؟ مکنید چنین، و از آتش دوزخ بپرهیزید، آن آتش که هیزم آن مردم است و سنگ کبریت- یعنى که سنگ کبریت حرارت آن صعب تر است و تیزتر. «وقود» هیزم باشد که آتش بدان افروزند و در دوزخ بجاى هیزم مردم است و سنگ. مردم آنست که مصطفى ع گفت:

«و انّ‏ امّتى من یعظّمه اللَّه للنّار حتى یکون بعض زوایاها- و سنگ آنست که ابن عباس گفت «هى حجاره من کبریت اسود یعذّبون بها مع النّار.» عبد اللَّه مسعود گفت سنگهاى کبریت است که اللَّه تعالى آن روز که آسمان و زمین آفرید آن سنگها بیافرید در آسمان دنیا تا فردا از گردنهاى کافران در آویزند تا آتش در آن گیرد و حرارت آن برویها و سرهاى ایشان میرسد و ایشان را بآن عذاب میکنند. و گفته‏اند این سنگها بتان‏اند که از سنگ ساخته‏اند فردا همان بتان و هم بت‏پرستان هیزم دوزخ خواهند بود، و ذلک فى قوله تعالى‏ إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ. و قیل- انّ اهل النّار اذا عیل صبرهم بکوا و شکوا، فتنشأ سحابه سوداء مظلمه، فیرجون الفرج و یرفعون رأسهم الیها، فتمطر هم حجاره عظاما کحجاره الرّحى، فتزداد النّار اتّقادا و التهابا کنار الدّنیا اذا ازید حطبها ازداد لهبها.

وعن ابى هریره قال «قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه‏ و آله و سلّم تحسبون نارکم هذه مثل نار جهنّم؟ انها لا شدّ سوادا من القار».

و در بعضى کتب آورده‏ اند که اللَّه تعالى با موسى گفت- که در دوزخ وادى است که در آن وادى سنگهاست که از آن روز باز که من بر عرش خود مستوى شدم آتش بر آن مى‏افروزند و آن سنگها را گرم میکنند «اعدّت لکل جبّار عنید لمن حلف باسمى کاذبا»- اى موسى ساخته شد آن سنگها هر گردنى را ستیزه کش که بنام من سوگند بدروغ یاد کند، موسى گفت یا رب آن سنگها چیست؟ گفت «کبریت فى النّار علیها مستقرّ قدمى فرعون، و عزّتى لو قطرت منها قطره فى بحور الدنیا لأجمدت کلّ بحر، و لهدّت کل جبل، و لتشقّت الارضون السّبع من حرّها.

وروى انّ النّبی صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم قال‏ «اشتکت النّار الى ربّها فاذن لها فى نفسین فشدّه الحرّ من حرّها و شدّه البرد من زمهریرها.»

أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ‏- این رد است بر معتزله که گفتند دوزخ هنوز نیافریده‏اند و موجود نیست و معلومست که لفظ أُعِدَّتْ‏ جز موجود نگویند اگر آفریده نبودى اعدّت نگفتى، یشهد له قوله تعالى‏ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً. اگر کسى گوید- که در دوزخ جز کافران نشوند که میگوید أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ‏؟ جواب آنست که‏ این آیت دلالت میکند که کافران در دوزخ شوند امّا دلالت نمیکند که غیر کافران در آن نشوند. این همچنانست که بهشت را گفت‏ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ‏ آن گه اطفال و مجانین و فسّاق امّت که از اهل توحیدند اندر بهشت شوند و از تقوى در ایشان چیزى نیست، همچنین اصحاب کبائر در دوزخ شوند هر چند که نه از کفّاراند که جایى دیگر گفت‏ إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً جاى دیگر گفت- وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ناراً.

وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا- بشارت هم دوستان را گویند هم دشمنان را- دوستان را بر سبیل اعزاز و کرامت و امید دادن برحمت، و دشمنان را بر سبیل اهانت و مذلّت و اخبار از عقوبت. چنانک گفت‏ بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً- میگوید منافقان را خبر ده که شما را بجاى بشارت عذابى دردناکست سهمناک، و معنى بشارت آنست که ایشان را خبر کن که اثر آن خبر بر بشره ایشان پیدا شود، اگر خیر باشد و اگر شر هر دو را گویند، اما غلبه خیر دارد و بر جانب شادى بیشتر گویند وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا- میگوید شاد کن ایشان را که ایمان آوردند و حق پذیرفتند و رسالت که شنیدند بشناختند و گردن نهادند و بمولى یار گردیدند.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏- و کارهاى نیک کردند، نمازهاى فریضه گزاردند، و روزه ماه رمضان داشتند، و زکاه از مال بیرون کردند، و نوافل عبادات چندانک توانستند بجاى آوردند. عثمان عفان گفت «عمل صالح- اخلاص- است در اعمال بدلیل قوله‏ «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً» اى خالصا و المنافق المرائى لا یکون عمله صالحا و گفته‏اند- اداء امانت- است بدلیل قوله‏ «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» اى امینا. و گفته‏اند لزوم توبه- است بدلیل قوله‏ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ‏ اى تائبین- و گفته‏اند اداء نماز فریضه- است که گفت‏ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ‏ اى المصلّین معاذ جبل گفت- عمل صالح آنست که چهار چیز در وى موجود بود علم، و نیت، و صبر، و اخلاص. سهل تسترى گفت- عمل صالح آنست که موافق سنت است و اعمال مبتدعان‏ در تحت آیت نشود که آن موافق سنت نیست.

أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ‏- جنّه- ببستان باشد و بستان خرماستان بود، پس اگر در آن انگور بود آن را فردوس گویند. و در بهشت درجات و طبقاتست درجه برترین فردوس است، و بالاى فردوس عرش مجید است. مصطفى ع گفت بروایت ابو امامه‏«سلو اللَّه عز و جل الفردوس فانّها سرّه الجنه، و انّ اهل الفردوس یسمعون اطیط العرش»

و بروایت ابو هریره مصطفى گفت‏«انّ فى الجنّه مائه درجه اعدّها اللَّه للجاهدین فى سبیله، بین کلّ درجتین کما بین السّماء و الارض، فاذا سألتموا اللَّه، فاسألوها الفردوس فانّه وسط الجنّه و اعلى الجنه و فوقه عرش الرحمن و منه تفجّر انهار الجنّه»-

و مصطفى را پرسیدند«کیف بناء الجنه؟ قال «لبنه من ذهب و لبنه من فضّه، ملاطها مسک اذفر و حصباؤها اللؤلؤ و الیاقوت، و ترابها الزعفران».

آن گه صفت آن بستانها کرد گفت‏ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ- زیر درختان آن بر روى زمین جویهاى روان است، آب و شیر و مى و انگبین- هر جا که بهشتیى بود بر بام کوشکها و منظره‏ها جویهاى روان پیش خویش بیند، چون برخیزد جوى روان بر جاى خویش بیند نه در کندى باشد نه جامه بوى آلوده شود.

کُلَّما رُزِقُوا مِنْها- یعنى من الاشجار. مِنْ ثَمَرَهٍ من للتّبیین، و قیل- للتبعیض‏ رِزْقاً نصب لانه مفعول ثان‏ قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ‏- معنى آنست که هر گه که بهشتیان را از آن بهشتها و درختها میوه دهند گویند- این آن میوه است که ما را یک بار دادند، از بهر آنک برنگ و صورت یکسان باشند و بطعم مختلف، بهشتى یک سیب از درخت بچیند برنگ سیب بود، چون در دهان نهد طعم همه میوه‏ها دارد و این نهایت لطف است و غایت حکمت. قال- یحیى بن ابى کثیر «یؤتى احدهم بالصّحفه فیأکل منها ثم یؤتى باخرى فیقول هذا الّذى آتینا به من قبل، فیقول الملک کل فاللون واحد و الطعم مختلف». و گفته‏اند- هذا الذى رزقنا من قبل- اى هذا الذى وعدنا نبیّنا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فى الدنیا ان نرزق فى الجنه» و قیل هذا ثواب عملنا الّذى عملناه- فى الدنیا. و قیل هذا الرّمان الذى کان فى الدّنیا على جهه التعجب من فضله على ما کان‏ فى الدنیا، کما ترى الرجل فى حال تستعظمها، و قد کان قبل ذلک صغیرا، فتقول هذا فلان الذى کان بالامس، اى الیوم له زیاده على ما مضى.

وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً- و آن میوه‏ها که پیش وى آرند همه بیکدیگر مانند بنیکویى و پاکى و بى عیبى، نه چنانک بعضى نیکو بود و بعضى بد چنانک میوه‏هاى دنیا. معنى دیگر: وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً و آن میوه بهشت که پیش ایشان آرند مانند میوه دنیا آرند، بنام هام نام آن باشد، چندانک ایشان بجاى هم نام آرند که کدام میوه است- امّا بحقیقت نه چنان بود که میوه بهشت از درخت رسیده بیرون آید، هر رنگى که خواهى در آن میوه بینى و هر طعمى و بویى که خواهى در آن یابى، رنگها همه نیکو و بویها همه خوش و طعمها همه شیرین، وانگه هر میوه صورتى نیکو دارد و آوازى خوش و نغمه لطیف از وى روان، و شکوفه بر سر و نورى از وى تابان، و چنانک در دنیا از میوه تخم بیرون آید از آن حورا بیرون آید و غلام، که پیاده که سواره چون میوه بچیند هم در آن حال دیگرى از درخت بیرون آید از آن پیشین نیکوتر و خوشبوتر.

در بعضى آثار است که بهشتى را خوانچه فرستند از یاقوت سرخ، دستار خوانى بر سر آن فرو گرفته از مروارید سپید مهر بر آن نهاده. چون سر آن باز کند سیبهاى گوناگون بیند، در هر سیبى حورا چون لعبتى آراسته و عروسى نگاشته. حورا از آن سیب بیرون آید بهشتى سیب در دهان گیرد طعمى یابد شیرینتر و لذیذتر از هر چه در بهشت خورد.

آن گه قوتى عظیم در وى پدید آید آن لعبت دوشیزه را بپاسد[۴] لذتى یابد که از دیگر جفتان چنان لذت نیافت، و هر بار که پیش وى باز شود او را دوشیزه یابد از اول بار نیکوتر و بکمالتر. پس آن لعبتها هر ساعتى برنگى باشند و دیگر جمالى نمایند، و همچنین سیبها دیگرگون شوند. بهشتى با خود گوید این لعبت نه آنست و این سیب نه آن! گمانش افتد که طعمش نیز بگشت چون طعم آن باز گیرد بداند که بطعم همانست و برنگ نه آن، اینست که میگوید:- وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ-و ایشانراست در آن بهشت زنان آدمى، هر مردى را دو زن و حورا بر آن عدد که اللَّه داند. مصطفى ع گفت در بهشت عزب نیست ولکلّ رجل منهم زوجتان اثنتان یرى مخّ سوقهما من وراء الثیاب.

مُطَهَّرَهٌ- پاک کرده از عیبها و آفتها که در زنان دنیا موجود باشد از حیض و نفاس و قضاء حاجت و فضولهاى تن و بیمارى و پیرى و بدخویى و مرگ. ابو هریره گفت از مصطفى ع پرسیدند که در بهشت با زنان صحبت باشد مصطفى گفت:«نعم- و الّذى نفسى بیده انّ المؤمنین لیفضى فى الیوم الواحد الى الف عذراء» قال «و ما من غدوه من غدوات الجنّه و کلّ الجنّه غدوات الّا انه تزفّ الى ولىّ اللَّه فیها زوجه من الحور العین ادنا هنّ الّتى خلقت من زعفران».

و قال عبد اللَّه بن وهب انّ فى الجنّه غرفه یقال لها- العالیه- فیها حوراء یقال لها- الغنجه- اذا اراد ولىّ اللَّه ان یاتیها اتیها جبرئیل فآذنها، فقامت على اطرافها معها اربعه آلاف وصیفه یجمعن اذیالها و ذوائبها و یبخّرنها بمجامر بلا نار.»- جهودى از مصطفى پرسید- که تو مى‏گویى در بهشت نکاح باشد و خوردن و آشامیدن، و هر که خورد و آشامید از وى فضولها رود و بهشت چگونه جاى فضول بود؟ مصطفى گفت‏«و الذى نفسى بیده انّ فیها لاکلا و شربا و نکاحا یخرج من بطونهم عرق اطیب من ریح المسک» فقال رجل من القوم- صدق رسول اللَّه خلق اللَّه خلقا یأکل ممّا نأکل و یشرب ممّا نشرب و منه یخرج من بطونها عسل سائغ- فقال رسول اللَّه- وفّقت، هذا مثل طعام اهل الجنه».

وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ.- اى دائمون، و الخلود الدّوام و لیس من شرطه التابید، بل یجوز ان یکون مؤبّدا او غیر مؤبّد، و الدّلیل علیه انه قیّد بابد، و اللَّه عزّ و جل یوصف بالقدم و لا یجوز ان یوصف بالخلود لعدم التوقیف، و لان القدم لا ابتداء له و الخلود له ابتداء، و هو جلّ جلاله اول بلا ابتداء وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ.- معنى آنست که ایشان در آن بهشت جاوید شوند که نعمت آن گه غنى باشد و تمام که بریده نشود و با آن بمانند. مصطفى ع گفت‏«من یدخل الجنّه یحیى لا یموت و ینعم‏ لا یبوس لا یبلى ثیابه و لا یفنى شبابه».

النوبه الثالثه

– قوله تعالى‏ یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ‏- اینت خطاب خطیر و نظام بى نظیر، سخنى پر آفرین و بر دلها شیرین، جان را پیغام است و دل را انس، و زبان را آئین. فرمان بزرگوار از خداى نامدار میگوید- بلطف خویش بسزاى کرم خویش: اعْبُدُوا رَبَّکُمُ‏ بندگان من مرا پرستید و مرا خوانید و مرا دانید، که آفریدگار منم، کردگار نامدار بنده نواز آمرزگار منم، مرا پرستید که جز من معبود نیست، مرا خوانید که جز من مجیب نیست، آفریننده منم چرا دیگران را مى‏پرستید بخشنده منم چونست که از دیگران مى‏بینید؟!

یقول جلّ جلاله- آنا و الملأ فى بناء عظیم، اخلق فیعبد غیرى و انعم فیشکر غیرى. و قال جلّ و عزّ- «یا ابن آدم انا بدّک اللازم فاعمل لبدّک، کل الناس لک منهم بد و لیس منى بدّ»

وروى‏ انّ اسعد بن زراره اقام لیله العقبه فقال «یا رسول اشترط لربک و اشترط لنفسک و اشترط لاصحابک» فقال امّا شرطى لربى فان تعبدوه و لا تشرکوا به شیئا، و اما شرطى لنفسى فان تمنعونى ممّا تمنعون منه انفسکم و اولادکم، و اما شرطى لاصحابى فالمواساه فى ذات ایدیکم» قالوا فاى شى‏ء لنا اذا فعلنا ذلک قال «لکم الجنّه قال ابسط یدیک ابایعک.

اعْبُدُوا رَبَّکُمُ‏- گفته‏اند که این خطاب عوام است که عبادت ایشان بر دیدار نعمت بود و بواسطه تربیت، و آنجا که گفت‏ «اعْبُدُوا اللَّهَ» خطاب با اهل تخصیص است که عبادت ایشان بر دیدار منعم بود بى واسطه تربیت و بى حظ بشریّت. همانست که جاى دیگر گفت‏ یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ‏، جاى دیگر گفت‏ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ‏ با خطاب تعمیم‏ اتَّقُوا رَبَّکُمُ‏ گفت و با خطاب تخصیص‏ اتَّقُوا اللَّهَ. آن بهشتیانراست و این حضرتیان را. جنید از اینجا گفت- آن روز که در جمع عوام نگریست که از جامع المنصور بیرون میآمدند- هؤلاء حشو الجنه و للحضره قوم آخرون.

و در آخر آیت گفت- لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‏- این تنبیه است که عبادت اللَّه بنده را بنهایت تقوى رساند، و از نهایت تقوى بنده به بدایت دوستى حق و پیروزى جاودانه رسد. چنانک‏ جاى دیگر گفت‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‏ و هم ازین بابست «اعبدوا ربکم و افعلوا الخیر لعلکم تفلحون».

پس آن گه راه شناخت خویش باز نمود گفت: الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً- آن گه عجایب قدرت و بدایع حکمت در زمین و در آسمان دلیل است بر خداوندى و آفریدگارى و گواهست بر یکتایى و دانایى و توانایى او آن هفت قبه خضرا از بر یکدیگر بى عمادى و پیوندى بر بد بداشته. نشان قدرت او این هفت کلّه اغبر بر سر آب داشته، بیان حکمت او آن یکى را گفته‏ وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ‏ و این یکى را «فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ»، وانگه این مثال دو کبوتر سیاه و سپید بین که در فضاء گنبد ازرق بیرون آمده، بر جناح یکى رقم‏ فَمَحَوْنا آیَهَ اللَّیْلِ‏ و بر آن دیگر وَ جَعَلْنا آیَهَ النَّهارِ مُبْصِرَهً این سیاه از آن سپید زاده و آن سپید ازین سیاه پدید آمده، یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ‏، یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ‏، پاکى و بى عیبى خداى را که روشنایى روز از شب دیجور بر آورد و تاریکى شب دیجور از روشنایى روز پدید کرد. از این عجب‏تر که روشنایى دانایى در نقطه خون سیاه دل نهاد، و روشنایى بینایى در نقطه سیاهى چشم نهاد- تا بدانى که قادر با کمال بخشنده با فضل و افضال، این روز روشن نشان عهد دولت است، و آن شب تاریک مثال روزگار محنت، میگوید.

اى کسانى که اندر روشنایى روز دولت آرام دارید ایمن مباشید که تاریکى شب محنت بر اثر است، و اى کسانى که اندر شب محنت بى آرام بوده‏اید نومید مباشید که روز روشن بر اثر است. همین است احوال دل گهى شب قبض و گاه روز بسط: اندر شب قبض هیبت و دهشت و با روز بسط انس و رحمت، در حال قبض بنده را همه زاریدن است و خواهش از دل ریش، و در حال بسط همه نازیدن است و رامش در پیش.

پیر طریقت گفت: «الهى گر زارم در تو زاریدن خوشست، ور نازم بتو نازیدن خوشست. الهى شاد بدانم که بر درگاه تو میزارم، بر امید آنک روزى در میدان فضل بتو نازم، تو من فا پذیرى و من فاتو پردازم، یک نظر در من نگرى و دو گیتى بآب‏ اندازم.» ارباب حقایق این آیت را تفسیرى دیگر کرده‏اند و رمزى دیگر دیده‏اند- گفته ‏اند- که این مثلهاست که اللَّه زد درین آیت، زمین مثل- تن- است و آسمان مثل عقل- و آب که از آسمان فرو آید مثل- علم- است که بواسطه عقل حاصل شود و ثمرات- مثل کردار نیکوست که بنده کند بمقتضاى علم، اشارت میکند که- اللَّه آن خداوندیست که شما را شخص و صورت و تن آفرید و آن تن بجمال عقل بیاراست، وانگه بواسطه عقل علم داد و زیرکى و دانش، تا از آن علم ثمرهاى بزرگوار خاست، آن ثمرتها کردار نیکوست که غذاء جان شما و حیاه طیّبه شما در آنست.

آن خداوندى که مهربانى وى و رحمت وى بر شما اینست چرا در عبادت وى شرک مى‏آرید و دیگرى را با وى انباز میگیرید؟ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏- مکنید، و با وى انباز مگیرید وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا- آیه اول در اثبات توحید حجت است بر مشرکان عرب و این در اثبات نبوّت حجت است بر اهل کتاب و ذمّت. و کلمه شهادت مشتمل است بر هر دو طرف باثبات توحید و اثبات نبوت، تا بهر دو معترف و معتقد نشود و بر موجب هر دو عمل نکند بنده در دایره اسلام در نیاید. و اثبات نبوت آنست که مصطفى را صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم گزیده حق و بهینه خلق دانى، و نبوت و رسالت وى بجان و دل قبول کنى، و گفتار و کردار و سنن و سیر وى پیشرو و رهبر خود گیرى- و بحقیقت دانى که قول او وحى حق است و بیان او راه حق است و حکم او دین حق است، و نفس و بلاغ او در حال حیاه و ممات حجت حقّ است. آدم هنوز در پرده آب و گل بود که سرّ فطرت محمد بر درگاه عزت کمر بسته بود- و نظر لطف حق بجان وى پیوسته.

و هو المشار الیه‏ بقوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم: «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطّین».

فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ‏ نشر بساط عزت قرآنست از طى قدس خویش تا نامحرم را دست رد بسینه باز نهد و سوخته عشق را نقاب جمال فرو گشاید.

ببینى بى‏نقاب آن گه جمال چهره قرآن‏ چو قرآن روى بنماید زبان ذکر گویا کن‏

وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا- این آیت نواخت دوستانست و امید دادن ایشان بناز و نعیم جاودان، و ترغیب مؤمنان و حث ایشان بر طاعت و طلب زیادت نعمت. و آیت‏ پیش تحذیر بیگانگانست از شور دل و شرک زبان، و بیم دادن ایشان از آتش عقوبت و سیاست قطیعت حق، مؤمن آنست که چون آیت اول شنود بترسد و بى آرام شود، و از عذاب دوزخ باندیشد- و چون آیت دوم شنود شاد شود و دل در بندد و امید قوى کند و آرام در دل آرد. رب العالمین هر دو کسرا بستود، آن ترسنده و این آرمیده- ترسنده را میگوید إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ‏ و آرمیده را میگوید.

الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ‏- و سنت خداوند کریم جل جلاله آنست که هر جا که آیت خوف فرستد و بندگان را بآن بترساند از پى آن آیت رجا و رحمت فرو فرستد و دل ایشان را آرام دهد تا نومید نشوند.

وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا- هر که امروز در میدان خدمت است بشارتش باد که فردا در مجمع روح و ریحان است، و نه هر که ببهشت رضوان، بکرامت روح و ریحان رسید. بهشت رضوان غایت نزهت متعبدان است، و روح و ریحان قبله جان محبانست بهشت رضوان علّیین و دار الاسلام است، و روح و ریحان در حضرت عندیّه تحفه جان عاشقانست، هر که حرکات را پاس دارد ببهشت رضوان رسد- هر که انفاس را پاس دارد بروح و ریحان رسد. این روح و ریحان که تواند شرح آن و چه نهند عبارت از آن، چیزى که نیاید در زبان شرح آن چون توان، بادى درآید از عالم غیب که آن را باد فضل گویند میغى فراهم آرد که آن را میغ برّ گویند، بارانى ببارد که آن را باران لطف گویند سیلى آید از آن باران که آن را سیل مهر گویند-

سیلى باید که هر دو عالم ببرد تا نیز کسى غمان عالم نخورد

آن سیل مهر بر نهاد آب و خاک گمارند تا نه از آب نشان ماند نه از خاک خبر، نه از بشریت نام ماند نه از انسانیت اثر- هر شغل که خاست از آب و گل خاست، هر شور که آمد از بشریت و انسانیت آمد. هر دو بگذار تا بنیستى رسى و از نیستى بر گذر تا بروح و ریحان رسى.

دیدیم نهان گیتى و اصل جهان‏ از علت و عار بر گذشتیم آسان‏
آن نور سیه ز لا نقط برتر دان‏ زان نیز گذشتیم نه این ماند و نه آن‏

_______________________________________

[۱] ( ۱) کاز- بنا و سایبان و خان محقر، نگاه کنید بفرهنگ رشیدى.

[۲] ( ۱) و نیز در سوره النساء در سه آیه- ۱ و ۱۷ و ۱۷۴\i یا أَیُّهَا النَّاسُ‏\E آمده که جمع آن آیات ۱۶ میشود.

[۳] ( ۲) و در سوره الملائکه نیز در سه آیه- ۳ و ۵ و ۱۵ همان کلمه آمده است.

[۴] ( ۱) کذا فى نسخه الف. بیاید- فى نسخه ج.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=